-
@Taelu-A وقت غنیمت شمار ار نه چو فرصت نماند
ناله که راداشت سود آه کی آمد به کار
-
@M-bahrami1378 راز دلت را مکن فاش به نامحرمان در بر مامحرمان راز گشودن خطاست
-
@Taelu-A تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
-
@M-bahrami1378همه تیغ و ساعد ز خون بود لعل خروشان دل خاک در زیر نعل
-
@Taelu-A
لطف حق با تو مداراها کندچون که از حد بگذرد رسوا کند
مولوی
-
@Taelu-A نشاط جوانی زپیران مجو
که آب روان باز ناید به جو ی
-
@M-bahrami1378 یکی تیر الماس پیکان چو آب نهاده بر او چار پر عقاب
-
@Taelu-A به صحرا بنگرم صحرا تو بينم به دريا بنگرم دريا تو بينم
-
@M-bahrami1378 من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال مقال عالمی میکشم از برای تو
-
@Taelu-A واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند
-
@M-bahrami1378 دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه ای تاج سلطنت میشکند گدای توو -
@Taelu-A ورت شیخ گوید مرو سوی دیر
جوابش چه گویی بگو شب به خیر
-
@M-bahrami1378 رخت بر بست ز دل شادی و هنگام و وداع
با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است -
@Taelu-A تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم -
@M-bahrami1378 تو نیکی میکنو در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز