-
درچراغ دو چشم او زد تیغ نامدش کشتن چراغ دریغ
-
مبتلایی به غم محنت و اندوه و فراق ای دل این ناله و فغان تو بی چیزی نیست
-
تا توانی می گریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تورا بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند -
دلی همدرد و یاری مصلحت بین که استهظار هر اهل دلی بود
-
در این کهنه گور این غم بی پایان
این اخرین ترانه لالئییست
درپای گاهواره خواب تو
باشد که بانگ وحشی این فریاد
پیچد در اسمان شبان تو -
mohammad666666 وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین
کزین گل ها پس از مـا هم فراوان رویــد از گلها -
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد -
mohammad666666 دام تزویـــر كه گستردیم بهــر صید خلق
كرد ما را پایبند و خود شدیم آخر شكار -
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم -
mohammad666666 ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه میپنداشتیم -
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر در روحمان طراوت مهتاب عشق بود سرهایمان چو شاخه ی سنگین ز باز و برگ خامش بر استانه ی محراب بود
-
mohammad666666 در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
كه پریـــدن نتـــوان با پـــر و بـال دگـران -
نشان یار سفر کرده ام از که پرسم باز
که هرچه گفت برید صبا پریشان گفت
-
mohammad666666 تا رفته ای، شمـار شب و روز می کنم
ایام عمر من، همـه یوم الحساب بــود -
دلم جز مهر مهرویان طریقی برنمیگردد زهرمی دهم پندش ولیکن در نمیگیرد
-
mohammad666666 دانه بهتــــر در زمین نــرم بالا می كشد
سرفرازی بیشتر چون خاكساری بیشتر -
راست خواهی جهان تو داری و بس
که نداری غم ولایت کس