-
امیررضا فلاح نژاد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند -
امیررضا فلاح نژاد
دست در دامن مولا زد و در
که علی بگذر و از ما مگذر -
زگریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است -
zeinab dehghani
تا از نتیجه فلک و طور دور اوست
تبدیل ماه و سال و خزان و بهار هم -
امیررضا فلاح نژاد
میانش را به مو نسبت نباشد لیک دانستم
جهان را بسته با یک مو چوکردم موشکافی ها -
zeinab dehghani
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا -
امیررضا فلاح نژاد
اگر در سرای سعادت کس است
زگفتار سعدیش حرفی بس است
همینت بسنده است اگر بشنوی
که گرخارکاری سمن ندروی -
zeinab dehghani
یزدان هزار عذر بخواهد ز روی تو
فردا که هیچ عذر نباشد گناه را -
zeinab dehghani
تا بهار است دری از قفس من نگشاید
وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار -
@saghi-mortazavi
در میخانه که حافظ سخنش را بسرود
رمز عشقیست کزآن حیدر دردانه زدند -
امیررضا فلاح نژاد
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ -
@saghi-mortazavi
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را -
zeinab dehghani در " مشاعره " گفته است:
@saghi-mortazavi
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا رااز شمع سه گونه کار می اموزم
می گریم و می گدازم و میسوزم