-
Tragic Girl
صنم
بروید ای حریفان بکشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریز پا را -
Tragic Girl
شبگیر
تا مگر همچو صبا باز به کویِ تو رَسَمحاصلم دوش به جز نالهٔ شبگیر نبود
-
@Zeinab-Evazi
یار
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم -
Tragic Girl
غلط
چه آسان می نمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی ارزد -
@Zeinab-Evazi
پسر
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرمتو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم
شهریار
دلم نیومد همشو نزارم -
@Zeinab-Evazi
مژه
مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کنکه هنوز وصله دل دو سه بخیه کار دارد
دل چون شکسته سازم ز گذشتههای شیرین
چه ترانههای محزون که به یادگار دارد
غم روزگار گو رو پی کار خود که ما را
غم یار بیخیال غم روزگار دارد
-
@حمید-صباحی
روزگار
بر مراد دلم نمی گردد
گردش روزگار چ توان کرد؟ -
@Zeinab-Evazi
شراب
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش -
Tragic Girl
شراب
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدیچه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
-
-
@حامد-صباحی
دل
بی عشق زیستن را جز نیستی ، چ نام است؟!
یعنی اگر نباشی کار دلم تمام است -
Tragic Girl
نام
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.