-
dlrm از آتش عشق در جهان گرمیها
وز شیر جفاش در وفا نرمیها
زانماه که خورشید از او شرمندهست
بی شرم بود مرد چه بی شرمیها
عزیزی ابجی جونم منم دلم برات تنگ شده بود هروقت من میام نیستی تو:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: -
@shiima درکوی نیکنامی مارا گذر ندادن
گرتو نمی پسندی تغییر کن قضارا -
mohammad666666 اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز
در سینه هیچ نیست به جز آرزوی تو -
@shiima رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیزهم نخواهد ماند -
mohammad666666 دخترک گفت : دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد
سالها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر
دید در نقش فروزنده او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته هدر
-
@shiima رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود
رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود -
mohammad666666 دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم