شمارشگر رسیدن به آرزوهامون
-
سلام....
هر کدوم از ما اگر در مسیر درست استعدادمون باشیم بدون شک آرزو های داریم چون واسه اونا خلق شدیم...
تاحالا نمیدونم چقدر واسه آرزو و هدفتون تلاش کردید،منم خیلی....نه ماه شده،و نمیدونم چقدر دیگه بهش میرسم شیش ماه یسال دو سال نمیدونم اما بهش میرسم،،،میخوام اینجا تعهد ایجاد کنیم نه اینک این الزامه شدن باشه بلکه وقتی سرد شدیم بگیم چقدر اومدیم پسر پس پاشو....،هرشب چقدر براش تلاش میکنی...میتونی درمورد ارزوت بگی یا مثل من نگی فقط وقتی رسیدی بگیش، میتونی به این صورت پست بذاری، اسمشو بگی روزشو و مجموع شمارش ساعتشو از اول تا الان ،شمارشگر از الان ؛ -
هدف شماره یک...
هفت فروردین ۱۴۰۳، ۷ ساعت امروز،روز اول شمارش
مجموع؛ ۷
واسش از مهمونی امشب گذشتم و همش تو اتاق بودم -
هدف شماره یک
هشت فروردین،امروزم هفت ساعت،روز دوم
مجموع ۱۴ -
روز سوم،،،۸ ساعت
مجموع ۲۴ ساعت
(نه فروردین،،،شب مهمون بودیم و برگشتیم و... دیروقت شد و شب فقط مجبور شدم سه تا چهار بخوابم و بعد سحر پنج تا ده رو ی تایم رفتم،شبشم باز ی همه مهمون) -
روز چهارم ،پانزده فروردین،
سه ساعت
بخاطر مسافرت و ایام قدر و... کلا وقت نشد و البته تا حدودی هم مقصر بودم
مجموع 27 -
روز پنجم،شونزده فروردین
شیش ساعت،مجموع۳۳ -
روز شیشم
شیش ساعت،۲۱ فرودین،مجموع ۳۹
این چند روز درگیری زیاد داشتم نشد،امیدوارم سه روز بعدی که تعطیله کار بیشتر پیش بره،
طوری انجامش بده که هیچکس قبل از تو و بعد از تو در تمام دوران ها نتونه انجامش بده...️
️
-
هدف شماره یک
یازده اردیهشت،ی بیست روزی نبودم ولی واقعا واسش تلاش کردم ،ساعتش از دستم رفته ،ولیصدتا بیشتر بود این ایام پس مجموع رو فعلا میزنم ۱۰۰ اصلا ،از ذوق ها و سختی هاش میگم...شما هم میتونید از مسیر هدفتون بگیدامروز بعد دانشگاه غروب برگشتم پاش بودم تا همین الان ک یکشب،و امروز پنج صبح قبل دانشگاه تا هفت میشینم پاش....راستش بخوای میترسم میترسم نشه،یبار شیش سال واسه ی چی وقتم گذاشتم نشد و یبارم سه سال،عمری ک میگذره میترسوندم،،،اینو استارت زدم هربار ک رنجی ازش میرسه بهم میگم نکنه نشه،،،،شاید به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
-
@اخترخاتون-سپه-سالار
@نویسنده-کوچولو
همین ک برنامه دارید واسه امروز
و تلاش میکنید بهش برسید
خودش دو گام از بقیه جلو تر بودنه،چه برسید چه نرسید -
امروز ۱۶ اردیبهشت...صبحش رو خوابم برد تا یازده ظهر چون شب رو مهمون بودیم و...
یازده ک پا شدم تا همین الان پاش بودم فقط ی ناهار ی شام ی مسجد رفتم ،،،،هدف شماره یک...و چون همش جمع بودم معده درد شدیدی گرفتم:( امیدوارم صبح پاشم خوب شده باشم:( نشده باشم هم البته میگذره.... -
۲۰ اردیبهشت
ده از دانشگاه اومدم و نشتسم پاش تا الان...
ابزار توی تست سوم هم شکست خورد:(
میرم بخوابم تا فردا:/ -
دو خرداد....
روز خوبی نبود،،، شهادت مظلومانه آیت الله رییسی خیلی اذیتم کرد،روز قبل دانشگاه و... بود کمتر متوجه بودم،طوری ک امروز که پنج صبح پاشدم هر یساعت ک کار کردم فک کنم ی ربعش رو بغض و گریه بودم،و مجبور بودم بخوابم نیم ساعت ک ریست بشم،تا شب چندبار همچین شد...با این حال امروز رو فک کنم به ۱۲ ساعت رسوندم...ولی خب از نظر روحی فک کنم دو سالی هست همچین شوکی بهم وارد نشده -
نوزده تیر ماه....
روزها میان ،عمر میره ،ساعت ها پر میشن،،،روز بعد میاد،تلاش فکر فکر،مسخره کردن،سرد شدن،خود گرم کردن،مشکلات ،محدودیت زمان و موقعیت و سن...
من هستم هنوز رو به جلو،امیدوارم به موقع بهت برسم هدف من... -
3,مرداد
تنها ،بی اینکه حتی نزدیکترین افراد یعنی خانواده م قبولم داشته باشن،و امیدی« بهم» داشته باشن،،،
گاهی میگم کاش امیدی به سرانجام« کار » نمیداشتن،اینطوری بهتر میبود...سنگینی هر نگاه...
میدونم باید صبور باشم مثل کبک مادری که روباهی کور داره بهش نزدیک میشه -
16 مرداد...
با ی نفر قبلا توی این زمینه از طریق مجازی آشنا شدم(هم جنسه:) )،اونم مثل من داره روی این موضوع کار میکنه ،البته اون ظاهراً خیلی جلوتر از منه و البته سنشم بیشتره،قراره پنجم ی بلیط بگیره بیاد شهرمون که باهم فکر کنیم راجبش،شاید ده روزی بمونه...امیدوارم نشه و بشه،پشیمون و کار -
16 مرداد...
با ی نفر قبلا توی این زمینه از طریق مجازی آشنا شدم(هم جنسه:) )،اونم مثل من داره روی این موضوع کار میکنه ،البته اون ظاهراً خیلی جلوتر از منه و البته سنشم بیشتره،قراره پنجم ی بلیط بگیره بیاد شهرمون که باهم فکر کنیم راجبش،شاید ده روزی بمونه...امیدوارم نشه و بشه،پشیمون و کارmacrophage Of nahang 0
خب تا امروز نیومده یعنی هر دو روز میگه دو روز دیگه...فک نکنم دیگه هم بیاد
و راستش دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه درنتیجه دو روزه صبح پا میشم هیچی نمیکنم....
همش اهنگ گوش دادم