هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
ماریانا، من نابلدم. یک نابلدمِ پُررنگ، درشت و غلیظ مینویسم برای همهی ما که گاهی نمیدانیم چطور آدمها را بغل کنیم ولی تنمان زخم نشود.
ماریانا، بلند بگو بلد نیستم، تمام جهان بلد نیستند فقط آن قدر شجاع نیستند که بگویند کنترل زندگی دست آنها هم نیست.
ماریانا، میدانی زندگی مسیرهای دیگری دارد، بیا از کسی نپرسیم با غمهایمان باید چه کار بکنیم، بیا آن قدر صادقانه دستهایمان را روی میز نگذاریم تا این قدر وقیحانه غمهایمان را کوچک نشمرند.
غمهای ما به خودمان مربوطاند و آدمهای نامربوط زیادند.
-حاتمه رحیمی -
همه پله هارو دوییدم
سه طبقه
یه قسمتی از مسیر هم دوییدم
و هم اکنون خیس عرق نشستم سر کلاس ریاضی ۱:/ -
همه پله هارو دوییدم
سه طبقه
یه قسمتی از مسیر هم دوییدم
و هم اکنون خیس عرق نشستم سر کلاس ریاضی ۱:/ -
-
عطر مورد علاقه ام تموم شد
-
برف در دومین روز پاییز️
-
اینم از دعوا تو بیمارستان...
چهل تا زن و مرد و جوان و پیر ریختن سر دوتا پرستار و دوتا حراست..
طرف عزیزش فوت شده بعد انتظار داره پرستار و پزشک حضرت عیسی بشن براش
-
مِهردُخت
منم همینم البته...
سعی میکنم تا وقتی نمردم قرص نخورم -
زهرا بنده خدا 2 چقدر خاطرات تون خوبههه چه قدر به کار ما هم میاد الان
خصوصااا قبلی ها که گفتیدjahad_121
دیگه شما خودتون خاطره گو بشید دیگهههه -
صبح کتاب رو بردم
گفتم با همکلاسیم میرم پسش میدم
بعد هم کلاسیم کار داشت
زنگ زدم دوستم اونم دیر جواب داد
دیگه تنهایی نرفتم
آخه کتابه رو دیروز گرفتم
الان میگه خوشش میاد دم به دقیقه میاد اینجا -
دستشم درد میکرد اعصاب نداشت
-
Younesam خلخاله
-
بعد مشکل اینجاست که ظرفیت کتاب گرفتنِ دوستمتموم شده
با شماره دانشجویی نماینده شون میگیرم(دوستم در جریانش هست و شماره دانشحویی ای هم که دوستم فرستاد؛با آیدس خودِ طرف بود،فوروارد شده بود)
بعد این دختره که مسئول کتابخونه است
من نمیدونم چه خصومتی با این داره
هردفعه شماره دانشجویی اون بنده خدا رو میگم و تو سیستم فامیلشو میبینه
اینجوریه:
من: -
دختره ترم بالاییه ایناست
میشناسه اونو
ولی به خدا من کاره ای نیستم این وسط
فقط اینقد شماره دانشجوییشو اومدماونجا گفتم و کتاب گرفتم و پس دادم که حفظ شدم
️
-
چقد غلط املایی
حال ندارم درستشون کنم -
آخه میدونی
اونم حق داشت
ایتقد کتاب گرفتم و پس دادم که قاطی کردم دیگه(جلداشون خیلی شبیه همه و از یه انتشاراتن)
دیروز رفتم یکیو پس دادم
یکی مثلشو گرفتم
دختره: اینو که داره!
من: نه این جدید تره،چاپ ۴۰۰عه
پن: من حواسم نبود دارم همونو پس میدم
فک کردم تو سیستم دیده که این کتاب رو داره
و کلی میگه
فک کردم یه کتاب دیگه رو آوردم که پس بدم(دختره ازم متنفر بود
)
اومدم بیرون به دوستم خبر دادم
اون: بروپس بدهههه
با شماره دانشجوییِ ملتههه
من: نمیرم خودت بیااا
آخه قطعا رفته به صاحاب شماره دانشجویی گفته که من چیکار میکنم
ولی به من ربطی ندارهههه
من کتابای خودمم حفظ نمیشم حالا کتابای شما رووو