خــــــــــودنویس
-
-
-
-
-
-
سی وسه پل اصفهان
-
به ساعتم نگاه می اندازم. حدودا 20 دقیقه ای است که به کافه آمده ام.
مثل دفعات دیگر باز هم دیر کرده است.
یک نگاه به فنجان قهوه ام می اندازم که داغ بودنش را از بخارهایی که از فنجان خارج میشوند میفهمم.
از شیشه ی کافه به خیابان نگاه میکنم. آن طرف خیابان یک پسر و دختر دستفروشی میکنند. ناخودآگاه چشمانم را تیز میکنم تا ببینم چه در بساط دارند.
یاد خودم و او افتادم. سال ها پیش همچین وضعیتی داشتیم. اما الان برای خودمان دم و دستگاهی رو به راه کرده بودیم.
وقتی که پدرم من را ترک کرد، با تنفر از خانه بیرون آمدم. تصمیمم این بود که به پارک بروم و شب زمستانی را در آنجا سپری کنم.
لباس گرمی نداشتم و از کنار سطل زباله ی پارک ژاکتی با آستین های پاره که رنگ آبیش محو شده بود را یافتم و همچون کسی که جواهری بیابد، آن را در آغوش خود پنهان کردم تا مبادا کسی از جواهرم باخبر شود. بر روی یکی از نیمکت های آهنی پارک دراز کشیدم و ژاکت را بر روی خودم انداختم.
سوزش هوای نیمه شب که نوک انگشتانم را با اینکه جمعشان کرده بودم، قرمز کرده بود و سوالاتی که خودم از خودم میپرسیدم اجازه ی خوابیدن را به من نمیدادند.
با صدای التماس های یک دختر همان هوشیاری پایینم هم از بین رفت. هوا گرگ و میش شده بود.
چند مرد لاغر و ژولیده قصد تعرض به یک دختر را داشتند.
از همان جا خواهر رویاهایم را یافتم.
با نفس عمیقی هوای خوش عطر و سرد کافه را به داخل ریه هایم هدایت میکنم.
دیگر خبری از بخارهای بالای فنجان نیست.
از بیرون به شیشه ی کافه با انگشتش میکوبد. با دیدنش لبخند بر روی لبانم پدید می آید. اما قلبم چند سالی میشود که نتوانسته لبخند را قبول کند. -
- دلم میخواد بشینم و از نزدیک
با خدا حرف بزنم
نگین خدا همه جا هست... نگین از رگ گردن نزدیک تره خودم میدونم اینارو
من میگم،
ده دقیقه فقط ده دقیقه مال من باش
چشم تو چشم
ببینمت!
نگات کنم
من خوب نیستم تو چی؟!
حرف دارم باهات...!
: گوش میدم بگو :)...
: ...
..
.....
..
.
...تموم شد...آره به من نمیاد این حرفا ولی هیچ میدونی چقد دوست دارم؟!:)
- دلم میخواد بشینم و از نزدیک
-
-
چند هفته پیش بود....شاید سه هفته پیش..!
با تور تهران شمال همراه بودیم
یه تور یک روزه با قطار که خیییلی خاطره انگیز بود
جاهای تاریخی زیادی رو دیدیم و با تاریخچه راه آهن ایران آشنا شدیم
مثل: پل وِرسِک..
قطار روی پل هم قطار ما بود که داشت میرفت پایین برای برگشت