Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خــــــــــودنویس
روز آخر ❤️
_
سلام به همه رفقای کنکوری اومدم یه تاپیک بزنم برای روز آخر کنکور، اینجا بچه‌هایی که می‌خوان روز آخر رو مفید درس بخونن، بیان برنامه‌هاشونو پارت‌بندی شده بزارن ️ و هم اونایی که تصمیم گرفتن دیگه درس نخونن و فقط ریلکس کنن، اینجا کنار هم باشیم ، حرف بزنیم ، استرسارو بریزیم دور، انرژی مثبت بدیم و بگیریم ... اگه برنامه‌ریزی برای روز آخر داری، بیا پارت‌هات رو بزار و تا لحظه آخر تلاش کن ( مثل خودم ایده همینه چون مجبورم ) ... اگه تصمیم گرفتی دیگه فقط استراحت کنی که خیلیم عالی ... اگه دکترای پارسالی هستی و تجربه شب قبل کنکور رو داری، لطفا بیا راهنمایی کن، آرامش و انرژی بده :)) ‌ فقط یه خواهش کوچولو دارم لطفا فضای تاپیک آروم و مثبت نگه داریم چون قرار نیست با کارای دیگه اتفاق خاصی بیفته اما با اینکارا اتفاق خاصی میفته @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا
بحث آزاد
برگ انجیر.... ☘️🍀🌿
______
بِسْم رَبّ النور ️ سلام امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... برم سراغ حرف اصلی.... در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....️️ یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل..... البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم..... اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ️ [image: 1686940882701-img_-_.jpg] پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:️️
بحث آزاد
رقیب
م
کسی هس ساعت مطالعه بالایی داشته باشه بخونیم این 20 روزو؟ ترجیحا دختر باشه تنهایی نمیتونم اگ یکی بود خیلی بهتر پیش میرفتم
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
تروخدا بیاین
م
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
م
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
م
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
م
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد

خــــــــــودنویس

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
1.7k دیدگاه‌ها 248 کاربران 79.2k بازدیدها 213 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • ب بنده ی خدا

    خسته از خستکی...
    دلم حال خوش میخواهد خدا...
    یک نفر در عالم نیست که راه غصه دادنم را بلد نباشد...
    خوشم به تنهایی...
    خوشم به نیامدن ها...
    به نماندنها...
    خوشم به تو ای خدا...
    خوب است که شبیه ما نیستی...
    خوب است که میشود خستگیها را برایت تعریف کرد...
    خوب است که قضاوتمان نمیکنی خدا...
    خوب است که هستی...
    خسته ام خدا 😞

    فاطمه بوشهرف آفلاین
    فاطمه بوشهرف آفلاین
    فاطمه بوشهر
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #181
    این پست پاک شده!
    1 پاسخ آخرین پاسخ
    0
    • بهارهب آفلاین
      بهارهب آفلاین
      بهاره
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط بهاره انجام شده
      #182

      0_1539446782937_selfiecamera_2018-08-24-19-44-04-999.jpg

      • 😂 😂 بازم اینو دیدم 😂
        دفتر خاطرات هشت سالگی
        به این صفحه که میرسم همیشه توقف میکنم... حس عجیبی دارم نسبت به این نقاشی
        تاریخ رو برعکس نوشتم
        من خیلی به آینده فکر میکردم
        هیچوقت فکر نمیکردم در آینده اینجایی که هستم قرار بگیرم و این اتفاقاتو تجربه کنم
        نمیدونم چرا:/

      Nothing really matters :)

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      13
      • فااطمهف آفلاین
        فااطمهف آفلاین
        فااطمه
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #183

        0_1539854391194_20181018_122713.jpg
        همین الان یهویی
        جاده جنگلی 😍

        می باید به فضیلتهایت عشق ورزی زیرا که بر سر آنها فناخواهی شد

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        10
        • فااطمهف آفلاین
          فااطمهف آفلاین
          فااطمه
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #184

          0_1539854727594_20181018_125455.jpg
          زعفران کوهی

          می باید به فضیلتهایت عشق ورزی زیرا که بر سر آنها فناخواهی شد

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          10
          • D آفلاین
            D آفلاین
            dorna.2812
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #185

            🙃 😉 0_1539857872400_IMG_۲۰۱۸۰۲۱۰_۰۹۳۶۲۵.jpg 0_1539857922408_PhotoGrid_1522677050513.png

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            6
            • A آفلاین
              A آفلاین
              Acola
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #186

              0_1539874201340_IMG_20181018_181343_560.jpg
              0_1539874208742_IMG_20181018_181722_394.jpg
              0_1539874216818_IMG_20181018_181350_484.jpg
              0_1539874226498_IMG_20181018_181353_207.jpg
              0_1539874235536_IMG_20181018_181346_396.jpg
              #فندقلوووو😻😻😻
              #امروز _یهووییی😍😂

              Never let your loneliness
              !drive you back to toxic people

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              11
              • ZrexZ آفلاین
                ZrexZ آفلاین
                Zrex
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Zrex انجام شده
                #187

                داستانک سوم از سری مشاهیر😂
                انشتین پشت در ایستاده بود و هی در میزد ولی هیشکی درو باز نمیکرد یهو از سر عصبانیت یه تنه زد به در در باز شد دید هاوکینگو گذاشتن دم در که درو باز کنه با حالت عصبانی رفت تو اتاق و یقه فردوسی رو گرفت و گفت:<<قاسم این بچه خودشم نمیتونه بشوره برو خودت درا رو باز کن>>
                فردوسی هم گفت:<<بسی رنج نبردم در این سی سال که برم درو باز کنم>>
                فروید که اونور داشت یواشکی یه کاری میکرد مست و تلو تلو کنان با یه لحن سستی گفت:<<بچه ها دعوا نکنین.با هم دوست باشینو بهم محبت کنین>>
                اینو که گفت از پشت نیچه رو بغل کرد نیچه هم یدونه زد تو سر فروید و فروید افتاد زمین و سرشو گرفت و آه و ناله میکرد
                نیچه با لحن حق به جنب گفت:<<ای بدبخت گرفتار توی غرایز حیوانی.بمییر>>
                ارسطو با یه بچه تو بغلش اومد و به ارشمیدس گفت<<ارشی بیا این اسکندرو بگیر ببینم زیگ(فروید) چش شد>>
                ارشمیدسم گفت<<چیزیش نیس خودش بماله درس میشه>>

                بدونفاصلهسختاستفهمیدن

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                10
                • ZrexZ آفلاین
                  ZrexZ آفلاین
                  Zrex
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #188

                  مدرسه مشاهیر
                  ارسطو وارد کلاس شد و رو به داش آموزان کرد و گفت:بچه ها این اسکندره باباش سپرده به من باهاش مهربون باشین
                  نیچه با یه حالت اخم گفت:«مهربانی وجود نداره و فقط چنبره زدین تا بر این الاغ دو پا سوار شین»
                  فروید که حال نیچه رو دید از جیبش یکم پودر سفید برداشت ریخت رو میز نیچه و گفت:«داداش این کاملا گیاهیه با بینت بکش درس شی»
                  نوبل از اون ور داشت یه چی از جیبش در میاورد که یهو ترکید و گوش بتهوون با نابود کرد ون گوکم هم فرصت و غنیمت شمرد و گوششو کند انداخت گردن نوبل و گفت«به بابام میگم»
                  نوبل که از این کار خودش پشیمون شد تموم پولشو ریخت روی میز و به کر شدگان اهدا کرد
                  یهو ادیسون بدو بدو با دو تا سیم وارد کلاس شد و انشتینم در این حال داشت حساب میکرد اگه با هر قدم ادیسون یه اتم به انرژی تبدیل شه چند شهرو میشه نا بود کرد که یهو ادیسون افتاد و سیم وصل شد به انشتین و موهاش سیخ شد
                  ارشمیدس یهو با قاه قاه کردن خندید ولی دکارت یدونه زد تو دهنشو گفت«حداقل این یه چی داره که سیخ بشه»

                  بدونفاصلهسختاستفهمیدن

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  13
                  • Dr-aculaD آفلاین
                    Dr-aculaD آفلاین
                    Dr-acula
                    اخراج شده
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #189

                    بازگشت نوشابه به عرصه طراحی رو به همه تون تبریک میگم 😂 اولین طراحیمه گیر ندید هنوز آماتورم 😔😂
                    0_1540216009006_20181022_171408.jpg

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    17
                    • Dr-aculaD آفلاین
                      Dr-aculaD آفلاین
                      Dr-acula
                      اخراج شده
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #190

                      خب دومین قدم 😂
                      متن جایگزین

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      12
                      • ب آفلاین
                        ب آفلاین
                        بنده ی خدا
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط بنده ی خدا انجام شده
                        #191

                        دلم سفر میخواد
                        از اون بی مقصداش
                        از اونا که میری ببینی تا کجا میشه رفت
                        جمع میکنم میرم
                        هرجا که شد
                        دلم میخواد نباشم
                        هر جا که هست
                        من میخوام بپرم خدا
                        یا پروازم بده یا تمومش کن
                        اون بالها دیگه برنمیگردن
                        من دیگه پرنده نمیشم
                        بدون بال پریدن خریته؟
                        هرچی
                        میخوام بپرم
                        خستم از سینه خیز رفتن و زخمی شدن
                        رفقام اون بالان
                        من لای این جماعت
                        خسته م خدا
                        یا پروازم بده
                        یا بذار سقوط کنم و تموم شم
                        حداقل مث یه بزدل زندگی نکردم
                        من آماده ام

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        9
                        • فااطمهف آفلاین
                          فااطمهف آفلاین
                          فااطمه
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #192

                          0_1540512920146_IMG_20181026_034429.jpg
                          مخفی گاه من 😶
                          نه استراحتگاه من بهتره 😅

                          می باید به فضیلتهایت عشق ورزی زیرا که بر سر آنها فناخواهی شد

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          13
                          • Dr-aculaD آفلاین
                            Dr-aculaD آفلاین
                            Dr-acula
                            اخراج شده
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Dr-acula انجام شده
                            #193
                            این پست پاک شده!
                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            0
                            • فاطمه بوشهرف آفلاین
                              فاطمه بوشهرف آفلاین
                              فاطمه بوشهر
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط فاطمه بوشهر انجام شده
                              #194

                              10/3/96بود امتحان فیزیک نهایی پیش دانشگاهیی
                              مدتی بود خودمو باخته بودم و نمیتونستم درس بخونم تک تک لحظاتشو حس میکنم وقتی منتظر بودم یه نفر بلند بشه تا اولین نفری نباشم که برگشو میده
                              سفید سفید بود شاید یکی از بدترین لحظات عمرم بود تو اوج نا امیدی یه صدایی از درون میگفت نه نه این ته خط نیست!!
                              و شروع کردم به نوشتن:
                              من در اندیشه ی خود
                              شور وغوغایی بالاتر از اینجا دارم
                              در افق
                              بینهایت را من میجویم
                              از خودم میگویم
                              بینهایت را نتوان گفتن
                              من سراسیمه دوانم سویش
                              ره بسی دشوار است
                              شور وشوقش بیشتر
                              نتوان خسته شدن در این راه
                              خستگی میریزد
                              چشمه ام در این ره سخت
                              سخره ها میشکنم
                              ابرهاهم بامن
                              اشکهاشان نیرویی دارد
                              که توانم دادند
                              اری بینهایت را من میجویم
                              بینهایت نیست چیزی
                              ان منم
                              منم ان بی ای که نهایت دارد
                              f_r

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              12
                              • aaalizadeh79A آفلاین
                                aaalizadeh79A آفلاین
                                aaalizadeh79
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #195

                                و عکاسی ای که زیر سایه کنکور و درس هرگز شکوفا نشد.
                                0_1540584656338_train.jpg

                                یا بهش میرسم، یا باید بهش برسم

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                15
                                • D آفلاین
                                  D آفلاین
                                  D.fateme.r
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط D.fateme.r انجام شده
                                  #196

                                  صدای خنده های دخترک رو میشنوم...
                                  خدا؟من امروز دیدمت ... :))

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  11
                                  • A.KA آفلاین
                                    A.KA آفلاین
                                    A.K
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #197

                                    بّرسم را برمیدارم و جلوی آینه موهای خرمایی ام را نظم میبخشم. تک تک سلول های بدنم از هیجان آرام نمیگیرند. جلوی آینه خودم را براَنداز میکنم و یک لبخند تصنعی برای آرامش خیال به خود میزنم. با پشت دست قطره های عرقی که از شوق به دیدنش بر روی پیشانی ام جاری میشوند را پاک میکنم. پاهایم قادر به حرکت نیستند، اما قلبم میدود.
                                    به ساعت نگاه می اندازم. دست در جیب میکنم و از بودن مقداری پول آرامش پیدا میکنم. خودم هم باورم نمیشود که من همان آدم سابق هستم.
                                    به حرکاتم سرعت میبخشم.
                                    پرتوهای خورشید که از لابه لای چند ساختمان میتابند، من را بیشتر به وجد می آورند. ریتم جیک جیک هایشان من را در خیال فرو میبرد که آن ها هم مطمئنا دل میدهند.
                                    کفش هایم را بر پله های زنگ زده میگذارم و خود را به بهانه ی دیدنش نزدیک میکنم.
                                    -خسته نباشید. 2 تا
                                    نانوا بدون آنکه دستش بسوزد نان های داغ را به دستانم میسپارد. داغیشان به وجودم آرامش میبخشد. به ساعت نگاه می اندازم. چند دقیقه ی دیگر فقط.
                                    در پشت درختی که میتواند مانع آشکار شدن رازم شود پنهان میشوم. قلبم با تمام توان خون را به سوی گوش هایم هدایت میکند تا مبادا صدای قدم هایش را از دست بدهم.
                                    با صدای قدم هایش وحشتی آرامش بخش به سراغم می آید.
                                    دیگر هیچ کاری از خودم نمیتوانم انجام دهم. فقط دلم هست که میتواند به جای مغزم تصمیم درست را بگیرد.
                                    از دور میبینمش. فاصله مان کم است. چشمانم در چشمانش فرو میرود. اما نمیتوانم بیشتر از این اکسیر آرامش آور دل را از چشم هایش دریافت کنم.
                                    کلمه ی سلام را به سختی از دهانم به او هدیه میدهم. هدیه ای که او نمیتواند لمسش کند. با جواب دادنش ضربان قلبم تند میشود و دیگر نمیتوانم خودم را کنترل کنم. او از کنارم رد میشود و روحم جسمم را در شادی اشک بار تنها میگذارد.

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    10
                                    • B آفلاین
                                      B آفلاین
                                      Brilliant
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Brilliant انجام شده
                                      #198

                                      یه روزی دیگه نیستیم یا توی این دنیا یا تو زندگی هم
                                      یه روزی میریم یا از این دنیا یا از زندگی هم
                                      میریم
                                      یاد میشیم
                                      خاطره میشیم
                                      قاب عکس میشیم ..
                                      شایدم
                                      فراموش
                                      یه سری ادما زود فراموشت می کنن
                                      گاهی زنده ت یه وقتیم ....
                                      اما شاید پیدا شه کسی که براش ابدی باشی شاید نباشی اما یادت هست ....
                                      این ادما ن که ارزش بودن دارن تو زندگیت
                                      اما تو برای هر دو گروه ارزش قائل باش
                                      برای درخت ها برای رود برای ابر
                                      برای همه وهمه
                                      بزار واسه همه
                                      چه کسیای که دوست دارن چه کسای که ...
                                      یه خاطره خوب باشی
                                      یه خاطره خوب موندگار
                                      یا یه خاطره خوب فراموش شده
                                      (ز.م)

                                      ♥یا رفیق من لا رفیق له♥

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      10
                                      • Dr-aculaD آفلاین
                                        Dr-aculaD آفلاین
                                        Dr-acula
                                        اخراج شده
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #199

                                        آسمان کج شده بود و قطرات سرد باران ٫ مورب و کشیده به خط واحد سبز میخورد ... هر قطره راهی بروی شیشه میکشید و نهایتا تمام میشد ... نمیدانم شاید جایی هم جوی آبی رودی یا دریاچه ای زنده شود اما تا ظهر میمیرد ... شیشه های بخار گرفته حس خفگی را قدرت میدهد و باز هم نفس های گرم ...
                                        از ورودی دانشکده که وارد میشوی چاله های آب عمیق تر میشوند ٫ پایت خطا برود تا چشمهایت خیس میشود ... اطرافت پر از گل های قرمز و نارنجی و سفید و سرو های بلند پای دربند و نخل های نیمه خشک و آشفته و گربه های کز کرده ...
                                        حالا بی ادب ترینی وسط آداب پزشکی !

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        10
                                        • revivalR آفلاین
                                          revivalR آفلاین
                                          revival
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #200

                                          .
                                          .
                                          .
                                          چون پوست از مار،از خودم بیرون آر،مرا
                                          زین منجلاب هوس،دستِ عقلم را بگیر

                                          میزند هر دم حماقت بر سرم یک چوب
                                          ای ک دستت میرود،دستش را بگیر

                                          خودکار ما ز بی مغزی اشکی نریخت
                                          ز دستم نامه ی ننوشته را جانا بگیر
                                          .
                                          .
                                          .
                                          «قسمتی از ی غزل،نمیدونم چقدر وزن و اهنگ دارع یا نه😑😂؟!،ولی خوشم ازش میاد»

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          7
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 8
                                          • 9
                                          • 10
                                          • 11
                                          • 12
                                          • 83
                                          • 84
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع