خــــــــــودنویس
-
یوقتایی تو زندگی حس میکنی یه سری خاطرات رو
برای همیشه توی ذهنت دفن کردی
روش خروارها خاک ریختی..
عمرا دیگه به یاد بیاریشون..
غیرممکنه دیگه حتی بهشون فک کنی
ولی زهی خیال باطل..
با یه اتفاق
یه عکس
یه اهنگ
یه متن
یا یه هرچیز دیگه ایی..
مثل آپارات همه چی برات میره روی پرده..
انگار همین دیروز بوده
باهمون کیفیت..
اینجاست که هم دلت میخواد هم دلت نمیخواد
اینجاست که یه تیکه گوشتِ گوپ گوپی،گند میزنه به همه چی.. -
راستش یه موضوعی هست خیلی میخوام بگم دست خودم بود یه تابلو بزرگ میزدم خارج از زمین توی فضا که اونقدری بزرگ باشه که بشه از روی زمین دیدش با این محتوا:
قضاوت نکنیم و همه رو و هر شرایطی رو یکسان در نظر نگیریم.-نوشته هایی که میبینیم و فکر میکنیم درست هستن (به طور کلی) شاید برای 99% مفید باشه ولی برای 1% خوب نباشه و نتیجه رو برعکس کنه و ما وقتی داریم برای اون فرد مینویسیم براش نتیجه عکس بده.
راستش این رو یکی دو روز پیش جایی دیدم و این بحث برام بیشتر بولد شد. یادمه یه نفر انگیزه میخواست. یه نفر اومد و گفت انگیزه فقط باید درونی باشه و ... این حرفایی که همگی توی مجازی دیدیم. فقط من سوالی دارم: فرض کنیم این ادم شخصی بود که طوری زمین خورده که عملا انگیزه های درونیش نابود شده. نباید بهش انگیزه داد؟ باید حتما با این حرفا حالش رو بدتر کرد؟ همه ما نیستن و همه راه هایی که رفتن راه ما نبوده. یه مقصد رو میشه به بی نهایت طریق بهش رسید. لزوما راه من و شما برای اون فرد کارساز نیست که بیایم از خودمون حکم صادر کنیم.
وضعیتی که فرد توش قرار داره رو درک کنیم. گاها شخص خودش توانایی انجام کاری رو داره ولی ممکنه از یه جهت اونقدر ناراحت باشه که جوابی که براش باید باشه اصلا به سوالی که پرسیده ربط نداره و ما فقط با جواب دادن های ماشینی (من بهش میگم ماشینی چون درک و شعورش ذاتی و زیاد نیست و فقط کار انجام میده و میخواد کاره تموم بشه چه به درست و چه به غلط!) حال اون فرد رو بدتر میکنیم چون درکش نکردیم.
نمیدونم اینارو چرا گفتم ولی چیزی که هست منم یه ادمم مثل شما و هنوز دارم منم یاد میگیرم و شما رو رفقای دوست داشتنی خودم میدونم و خواستم اینو باهاتون در میون بذارم. خودمم هنوز دارم روش کار میکنم. خیلی خوب میشد اگه همگی باهم به این شعور زیاد دست پیدا کنیم.
-
بعضی وقتا باید کاری رو انجام بدیم ولی نمیدیم
بعضی وقتا کاری رو نباید انجام بدیم ولی میدیم
بعضی وقتا یه حرفی رو باید بزنی ولی کلمات فقط توی مغزت جاخوش میکنن و میترسی بیان کنی
بعضی وقتا ...
بعضی وقتا ...
بعضی وقتا چه زود دیر میشه
بعضی وقتا.... وقت تموم شد برگه ها بالااا
پ.ن: وی با ناخودآگاه و خودآگاه خویش درگیر است -
وقتی خسته ای چیکار میکنی ؟؟
+چای موزیک خواب .. قدم زدن ..تو وقتی خسته ای چیکار میکنی ؟؟
انقدر تلاش میکنم که تهش خسته تر بشم ... -
یه وقتایی هست دلت فقط فریاد میخواد.....
یه جایی که خالی بشی از هر چی سردرگمیه...
یه جایی دور از شلوغیای شهر...
یه روزایی هست که خودتم نمیدونی چته و با خودت چند چندی!
نمیدونی داری کجا میری...یه آینده ی نامعلوم با کلی جاده خاکی
گاهی وقتا اونقدر تو ذهنت با خودت حرف میزنی که دلت میخواد بری یه گوشه و همشونو بالا بیاری.....
حس یه ادم 50 60ساله رو دارم الان...همونقدر خسته...همونقدر بی روح...همونقدر نفس بریده...
میترسم یه روزی تو 30 سالگیم برگردم واز خودم بپرسم هی دیوونه ارزششو داشت؟واقعا ارزششوو داشت؟
(دوام بیاور ...حتی اگر طناب طاقتت به باریک ترین رشته اش رسید...حتی اگر از زمین وزمان بریدی...حتی اگر به بدترین حالت ممکن کم اوردی! در ذهنت مرور کن همه ی آرزوهای محال دیروزت را که امروز زیر دست وپای روزمرگی ات جولان میدهد ..تمام آن ثانیه هایی که مطمئن بودی نمیشود ولی شد! تمام آن لحظه هایی که فکر میکردی پایان راه است اما نبود! میبینی خدا حواسش به همه چی هست...دووم بیار... #نرگس صرافیان )
پ ن 1 : درنیابد حال خسته هیچ نخسته
پ ن 2:یه وقتایی هزیون میگم شما جدی نگیر : ) -
فریاد باد و بغض آسمان و اشک های گاه و بی گاهش...
بیچاره درخت...
لباس عریانی بر تن... میان مشت های بی رحمانه ی باد...
گاه گاهی قطره ای سرد بر تن خشک و بی جانش فرو می افتد...
اما او هیچ نمیگوید... ریشه هایش را میان ذرات خاک گره زده.
و شاخه هایش را سپر تنه اش ... سعی دارد زنده بماند...
گاه از سرما میلرزد...
گاه از ترس مشت های سنگین باد...
اما او همچنان ایستاده...
امید بهار زنده نگهش داشته...
امید آن لباس سبز رنگ زیبایش و آن شکوفه های صورتی...
امید دیدن دوباره ی لبخند کودکی که از طعم شیرین میوه ی تازه از ته دل میخندد.
درخت چشم هایش را میبندد ... به بهار می اندیشد...
حالا دیگر نه از فریاد ها و مشت های بیرحم باد میترسد
نه از قطرات سرد باران روی تن عریانش...
شاخه هایش را تکان میدهد و میان مشت های سهمگین باد شروع به رقصیدن میکند... -
بعضی وقتا یه گوشه میشینی...
زانوهاتو محکم بغل میکنی...
و فقط میخوای بگذره...
با خودت میگی این شب صب نمیشه...
میگی این تنهایی هیچ وقت تموم نمیشه...
کسایی که صدای خندشون حالتو خوب میکرد الان گوشاتو میگیری که نشنوی...
تو تنهایی خودت غرق میشی و دور میشی...
دور میشی....
دور میشی... -
این اقا خوشتیپه ک مشاهده میفرماایین داداش گل بندسبگو ماشاءالله
اگه دلتون خواس بازم ببینینش تو تودلی بگین تا بزارم دوباره
@FatiJoooooni در خــــــــــودنویس گفته است:
این اقا خوشتیپه ک مشاهده میفرماایین داداش گل بندسبگو ماشاءالله
اگه دلتون خواس بازم ببینینش تو تودلی بگین تا بزارم دوباره
هزار الله اکبر
ماشاءالله -
میدونستین میشه وقتی کسی منتظرمونه که بهش پیام بدیم خیلــــــــــــــــــــــــــی راحت میشه این حال بدش رو خوب کرد؟
حتا اگه ازش متنفریم
حتا اگه ازش بدمون میاد
انتظار خیلی سخته رفقا خیلی سخت...
اینکه شب و روز منتظر باشی واقعا سخته...
اصلا بگو بهم ببینم
من قدم کوتاهه...یچی در حد 158-160 تو که بلندی بهم بگو ببینم چقد دیگه تموم میشه این زمستون...چقد دیگه طول میکشه تا این سرما بره؟ ببین از پشت ابرا نمیتونی بهار رو ببینی؟؟؟
نمیتونی ببینی زردآلو های خرداد رسیدن یا نه؟
اصا یه چیزی
بیا منو بغل کن من ببینم...
اصلا ولش کن...
چه فایده؟!
مگه چشای من بهار رو میبینه اصلا؟!
من عینکمو گم کردم، خب طبیعیه هیچ جایی رو نبینم...
یجوری گیج و سرگردونم که حتا نمیدونم با خودمم چند چندم...
امروز کیه فردا کجاست من کدومم؟!
غر بزنم به برجا گیر بدم؟؟؟
یا بنالم از دست یوسفی که زلیخا منتظر جواب خاستگاریشه؟؟؟!
گریه کنم بگم " من همونم که یروز میخواستم دریا بشم؟ "
یا بخندم بگم : " ای داد ای داد ندارُم خبرش؟!"
بگین چیکار کنم؟؟؟!
منتظر بهار بمونم یا از زمستون لذت ببرم؟!
به فکر گل اقاقیا باشم یا درختش؟!درواقع چیزی نمیدونم:) اما می دونم که درگیری و درد سرم هــــر لحظه داره بیشتر میشه...
موندم از سیاست بنالم یا از طرح لب یار
موندم از خوبیای کوتاهی بگم یا بلندیش؟
من میگم کـــــــــــــــــــــــــــــــــل این آدمام که جمع شن یجا
تو نباشی انگاری کسی نیست.
من معذرت میخوام...از همه کارایی که کردم معذرت میخوام...واسه هزارمین بار میگم...
من اشتباه کردم که ترسیدم...
سخته دلت از خودت یه توقعاییو نداشته باشه و مغزتم کلا منعش کنه و تو
بری انجامش بدی!
به چه قیمت؟!
وای خداااا
از ته دلم میخوام...خدایا تورو به جدم قسمت میدم...
فردا که بیدار شدم...این گره یا کور شده باشه یا باز...
دیگه بر نمیتابم...
حال خوب گذشتمو میخوام.
دلم واسه دل آرام تنگ شده خدایا
فکر نمیکنم بشه خود نویس! همون دلنویسه انگاری این پستم....
پ.ن: اگه قد شمام نمیرسه پس کی خبر داره که زردآلوها کی میرسن؟ -
یک اشتباهی که سال قبل کرده بودم: جو گیری- یهویی سوپرمن شدن(مطالعه با تایم خیلی بالا).
میدونین یه بار استاد فیزیک به ما گفت که: ما ایرانیا ملت جو گیری هستیم. حالا چرا گفت بگذریم جاش نیست بحث در مورد موقع رفتن شاه بود و اشتباهاتی که گذشته ها انجام شده که این وضعیت پیش اومده.نمیدونم کاش میشد اینو زد به دیوار که راه رو باید اهسته و پیوسته رفت تا اخرش و جو گیر نشد. این جو گیریه خیلی هزینه داره برای من هم همینطور بوده ولی گوشی نیست اینو بشنوه: خودکشی نکنین از الان برای کنکور چون نزدیک کنکور "بی اراده" بازم میگم "بی اراده" بدنتون ریتمش میریزه به هم و کل تلاش هدر میره.
به دور از جو گیری روزی 7-8 ساعت بخونین ولی منظم تا نزدیکای کنکور حالتون خوب باشه . این ناخداگاهه خیلی مهمه. مثلا من الان روزی 15 ساعت هم میشه بخونم روزی 7 ساعت هم میشه بخونم فرقش اینه که این 15 ساعت گرچه میتونم بخونم و تو ظاهر حالم خوب باشه ولی هر عملی هزینه ای داره این 15 ساعت خوندنه کلا ذهن و بدن رو میریزه به هم بعده یه مدتی و استرس اصلی ترین دستاوردشه
این حرف استادم یادم میمونه که گفت : ایرانیا ملت جوگیری ان. الان میبینم تو خیلی جاها این صدق میکنه در مورد ادمای مختلف. انگار یجورایی تابع وضعیت دیگران ان که مثلا چطوری هست جو تا با جو همسو باشن بدون فکر کردن کافی.
این برنامه ریزیه و اهسته رفتنه بهتره. شاید مثلا یکی خیلی عقب باشه توی یه چیزی و بخواد با تلاش زیاد جبرانش کنه ولی هر چیزی هزینه ای داره ولی بعضی جاها ریسک کردن اصلا نمیارزه.
یه حجم متعادل بخونین و استراحت هم کنین. این استراحت مغز باعث میشه لااقل چیزایی که تا الان خوندیم تثبیت بشه و با 15 ساعت خوندن برعکس میشه نتیجه.
یه تجربه -گرچه میدونم کسی گوش نمیده:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
-
احم....شاید نوشته ی دلم زیاد باشه ...اما همه اش تجربه اس ....حوصله کن بخون ....
توی ی سال مشخص فصل معین ماه تعیین شده و روزی و دیقه و ثانیه ای ک مشخص شده اس تعیین شده دست خلق خدا نیس دست خودشه قلبت از تاپ تاپ میایسته مغزت خاموش میشه سلول ب سلول بدنت از کار میوفته تو میمونیو دنیای بعد مرگت بقیه اش ب تو بستگی داره روت سیاه باشه یاسفید خوشالی یا نه (دقیقن مث اون صفحه ای ک سنجش میزاره جلوت نیمه دوم مرداد با این تفاوت برا کنکورت شاید بشه جنگیددوباره اما شانس دوباره زندگی کردنو نداری ) ببین مرگت شاید نزدیک باشه یا شاید فرصت داری .....
تو دوجنبه میخام حرف بالامو تفسیر کنم ......
یکی اینکه زندگی رو سخت نگیر میدونم شرایطت سخته کلی فشار رو دوشته ب خصوص برا اقا پسرا همیشه لبخند بزن گند زدی لبخند بزن (ن هر گندیااااا منظورم مادیه ....) اثن خوش باش اما ن هر خوش بودنی با دوستا بخند. زندگی گاهی بی رحمتر از اونچه ک فکرشو بکنی؛ زندگی تو رو سوپرایز میکنه گاهی خوب گاهی بد تا تو رو بسازه گذشته اتو ول کن اما ازش درس بگیر بچسب ب حالت سعی کن ادم مفیدی باشی دل نشکنی زندگی کردنو بلد باش جونی کن اما ن هر کاری .....این جنبه بیشتر خاستم بت بگم ک شاید زندگی خیلی کوتا باشه پس زیاد سر مسائل هیچ و پوچ دعوا را ننداز ن خودتو اذیت کن ن بقیه رو .....با خدا باش حال دلت همیشه خوبه ...خودش تو کتابش میگه با من باشی شکست نمیخوری ...استرسو ول کن منفی بافیو بیخیال ...ای من پدرم فقیر رو ...ای من الم ...ای من بلمو ......اینا رو از زندگیت حذف کن .....بزن بریم جنبه ی دوم ک خیلی مهمه ...
جنبه دوم: با ی جمله شرو کنم براتونم اشناست حتمن ....توی جماعت مردمش باهم میسوزن ...ینی چی ؟ ...همه مینالن از وضعیت اقتصادی ..نه؟ اما دلیلش چیه ؟ ....ترماپه یا روحانی ...؟توچی فک میکنی ....؟!... مردمه کشورمونن ک دارن ی سری کارا رو میکنن ..جونا نوجوانا حتی رسیده ب ابتدایام ...داریم بکجا میریم ...فک کن ....الان یادت اومد اون جمله دینیو ابتدای درس رو ...میگه توی ی ملت اگ عده ای فساد کنن بدبختی همه جامعه رو در بر میگیره ...تو هشت سال دفاع ما پیروز شدیم الانم توی جنگیم ک هروز تعداد تلفاتمون زیاده کسیم ک اهله طرفو نصیحت نمیکنه چرا؟؟؟؟؟؟!!! ...چون خودشو قانع میکنه با اینکه رابطه یا هر چی عادی شده مگ میشه چیزی عادی شد فتوا داد حلاله ؟.ینی داریم فقط اسم مسلمونیت رو ب یدک میکشیم ن؟....وظیفه مونو پشت گوش اندختیم توقعمونم اینه ک همه چی اروم باشه .....
اهای اقا پسری ک میگی فشار زندگی زیاده ....میگی ک نیاز دارم باس براورد بشه اما بهاش چیه ها؟ اثن تو چ جور وجدانی داری ک اینکار رو با روح و روان لطیفش میکنی تو چ میدونی باهر عسلم خوشگلم .....گفتنی چی میشه حالش بعدش ک کارت تموم شد البته با این یکی هزار تا حرف بارش میکنیو میری ...انصافت کجاست اثن عذاب وجدان داری ؟ .....بعدش پرو پرو میگی خدایا این چ وضیه ...؟ فشار زندگی به همه اس تو سعی کن از این وضع بهترین عملکردو داشته باشی ....اما تو دختر خانوم فک میکنی تو بی تقصیری ن جانم توام مقصری شاید خیلی بیشتر ...سنگین باش ...با ی حرف تغییر حالت نده بدون ک پسرا با هزار تام باشن سر اخر دختر اهلیو میگیرن اینو از من داشته باش ....خودتو مترسک دست پسرا نکن ...سراخر میدونی چی بت میگن ...تو ....تو ادعای دوس داشتن داری ...توی اویزون .....مث تو توی کوچه خیابون پره ....تو خودت خاسی پس مقصر اول و اخر خودتی ...نمیدونن تو فقط محبت میخای تکیه گاه میخای ....اما خاستنت بیجاست تو مگه خونواده نداری واقن پشتت نیسن ...باشه قبول ...خدا رو ک داری .....پس سنگین باش کسی نتونه گولت بزنه ...دسمالی ک بشی ی حس پوچ ی حس پشیمونی بت دست میده .....الهی کسی تجربه اش نکنه ....
شاید زیاد نتونسته باشم هدف حرفمو برسونم اما تموم توانم ب کار گرفتم ک حداقل یکیو رو ب راه کنه ....
پ ن: عاشق زندگیت باش توی هر شرایطی هر چقدرم ک سخت باشه بجنگ برای حال خوبت ....تو لیاقت بهترینایی....با خدا ک باشی غم معنی نداره شکستی وجود نداره چون با اطمینان رو ب جلو پا میزاری خدا همراهته چی از این بهتر همه میرن از پیشت تنها میشی اما اون همیشه هس با خدا باشو پادشاهی کن بزار زندگی سوپرایزت کنه با بهترین چیزا ک لیاقتشو داری ......
#بنده ی- گناهکار- پشیمون
#شروع _ زندگیه _ جدید
# -
احم....شاید نوشته ی دلم زیاد باشه ...اما همه اش تجربه اس ....حوصله کن بخون ....
توی ی سال مشخص فصل معین ماه تعیین شده و روزی و دیقه و ثانیه ای ک مشخص شده اس تعیین شده دست خلق خدا نیس دست خودشه قلبت از تاپ تاپ میایسته مغزت خاموش میشه سلول ب سلول بدنت از کار میوفته تو میمونیو دنیای بعد مرگت بقیه اش ب تو بستگی داره روت سیاه باشه یاسفید خوشالی یا نه (دقیقن مث اون صفحه ای ک سنجش میزاره جلوت نیمه دوم مرداد با این تفاوت برا کنکورت شاید بشه جنگیددوباره اما شانس دوباره زندگی کردنو نداری ) ببین مرگت شاید نزدیک باشه یا شاید فرصت داری .....
تو دوجنبه میخام حرف بالامو تفسیر کنم ......
یکی اینکه زندگی رو سخت نگیر میدونم شرایطت سخته کلی فشار رو دوشته ب خصوص برا اقا پسرا همیشه لبخند بزن گند زدی لبخند بزن (ن هر گندیااااا منظورم مادیه ....) اثن خوش باش اما ن هر خوش بودنی با دوستا بخند. زندگی گاهی بی رحمتر از اونچه ک فکرشو بکنی؛ زندگی تو رو سوپرایز میکنه گاهی خوب گاهی بد تا تو رو بسازه گذشته اتو ول کن اما ازش درس بگیر بچسب ب حالت سعی کن ادم مفیدی باشی دل نشکنی زندگی کردنو بلد باش جونی کن اما ن هر کاری .....این جنبه بیشتر خاستم بت بگم ک شاید زندگی خیلی کوتا باشه پس زیاد سر مسائل هیچ و پوچ دعوا را ننداز ن خودتو اذیت کن ن بقیه رو .....با خدا باش حال دلت همیشه خوبه ...خودش تو کتابش میگه با من باشی شکست نمیخوری ...استرسو ول کن منفی بافیو بیخیال ...ای من پدرم فقیر رو ...ای من الم ...ای من بلمو ......اینا رو از زندگیت حذف کن .....بزن بریم جنبه ی دوم ک خیلی مهمه ...
جنبه دوم: با ی جمله شرو کنم براتونم اشناست حتمن ....توی جماعت مردمش باهم میسوزن ...ینی چی ؟ ...همه مینالن از وضعیت اقتصادی ..نه؟ اما دلیلش چیه ؟ ....ترماپه یا روحانی ...؟توچی فک میکنی ....؟!... مردمه کشورمونن ک دارن ی سری کارا رو میکنن ..جونا نوجوانا حتی رسیده ب ابتدایام ...داریم بکجا میریم ...فک کن ....الان یادت اومد اون جمله دینیو ابتدای درس رو ...میگه توی ی ملت اگ عده ای فساد کنن بدبختی همه جامعه رو در بر میگیره ...تو هشت سال دفاع ما پیروز شدیم الانم توی جنگیم ک هروز تعداد تلفاتمون زیاده کسیم ک اهله طرفو نصیحت نمیکنه چرا؟؟؟؟؟؟!!! ...چون خودشو قانع میکنه با اینکه رابطه یا هر چی عادی شده مگ میشه چیزی عادی شد فتوا داد حلاله ؟.ینی داریم فقط اسم مسلمونیت رو ب یدک میکشیم ن؟....وظیفه مونو پشت گوش اندختیم توقعمونم اینه ک همه چی اروم باشه .....
اهای اقا پسری ک میگی فشار زندگی زیاده ....میگی ک نیاز دارم باس براورد بشه اما بهاش چیه ها؟ اثن تو چ جور وجدانی داری ک اینکار رو با روح و روان لطیفش میکنی تو چ میدونی باهر عسلم خوشگلم .....گفتنی چی میشه حالش بعدش ک کارت تموم شد البته با این یکی هزار تا حرف بارش میکنیو میری ...انصافت کجاست اثن عذاب وجدان داری ؟ .....بعدش پرو پرو میگی خدایا این چ وضیه ...؟ فشار زندگی به همه اس تو سعی کن از این وضع بهترین عملکردو داشته باشی ....اما تو دختر خانوم فک میکنی تو بی تقصیری ن جانم توام مقصری شاید خیلی بیشتر ...سنگین باش ...با ی حرف تغییر حالت نده بدون ک پسرا با هزار تام باشن سر اخر دختر اهلیو میگیرن اینو از من داشته باش ....خودتو مترسک دست پسرا نکن ...سراخر میدونی چی بت میگن ...تو ....تو ادعای دوس داشتن داری ...توی اویزون .....مث تو توی کوچه خیابون پره ....تو خودت خاسی پس مقصر اول و اخر خودتی ...نمیدونن تو فقط محبت میخای تکیه گاه میخای ....اما خاستنت بیجاست تو مگه خونواده نداری واقن پشتت نیسن ...باشه قبول ...خدا رو ک داری .....پس سنگین باش کسی نتونه گولت بزنه ...دسمالی ک بشی ی حس پوچ ی حس پشیمونی بت دست میده .....الهی کسی تجربه اش نکنه ....
شاید زیاد نتونسته باشم هدف حرفمو برسونم اما تموم توانم ب کار گرفتم ک حداقل یکیو رو ب راه کنه ....
پ ن: عاشق زندگیت باش توی هر شرایطی هر چقدرم ک سخت باشه بجنگ برای حال خوبت ....تو لیاقت بهترینایی....با خدا ک باشی غم معنی نداره شکستی وجود نداره چون با اطمینان رو ب جلو پا میزاری خدا همراهته چی از این بهتر همه میرن از پیشت تنها میشی اما اون همیشه هس با خدا باشو پادشاهی کن بزار زندگی سوپرایزت کنه با بهترین چیزا ک لیاقتشو داری ......
#بنده ی- گناهکار- پشیمون
#شروع _ زندگیه _ جدید
# -
(متن نه ربطی ب کنکو و... دارع نه انجمن و ادمای اینجا،توصیف یسری انسان«هایی» ک توی اجتماع میبینم)
ی خیال ساده،ی شاخ و برگ،ی فکر عقیم...یعنی تشدید دامنه ی نوسان فکری،یعنی فروریزش حقایق زندگیت،یعنی ی مغز ک میتپه مثل قلب،اما بجای تو خون،وسط ی مشت هورمون پوچ!!!احساس بد،عبور از ذهن به دهن،گفتار،کردار،تلقین ذهن،عادت و سرنوشت،تبریک اول به تو ک با ی فکر پرت شدی از زندگی...یعنی ی انحراف یک درجه ای باز شد و شد و زد پاره کرد زندگیو!
ی ادم وسط زندانی ک کلیدش دست خودشه،داد پشت داد،ی سری طبیب نما،ک پر از جزام اند و میخوان خراش روی ناخنتو خوب کنن!.
له شده مغزش زیر ی مشت کتاب ک فقط لغاتشو توی ذهنش چیده و بلد نیست ازشون تو زندگیش استفاده کنه،حفظ کردن افکار یسری فیلسوف بیکار !ک توی بیکاری کلماتو چسبوندن بهم...ارزش رو توی خوندن بیشتر و بیشتر میدونه،ب افتخار میگ فلان کتابو خوندم،بخونید جالبه درحالکه تنو رنج میده!پوچ حرک میکنه!قبل و بعدش وقتی تغییر نمیکنی یعنی عبث پاییدی!ی حرکت دایره ای، رو دایره ای ک هزاران متر مسافت طی شدع داره و ی جابجایی صفر!یعنی تبریک میگم ب آبله های پات!
روح های مریض،معتاد و ضعیف،جسم های پروار،خوشگل و سرحال،درون پر از گند، ی لبخند لب،بوی تهوع،پشت ی چهره!!!
ی مشت گوشت و استخوان متحرک،با مغز گندیده،ک با سرعت همه ی منابع رو تخریب میکنه،یعنی حیفه اون ۲۵درصد اکسیژنی ک مصرف میکنه!!!
پوچ میان،پوچ میرن!یعنی ی همه تقلا،ک تنها سودش؛ از دم خوراک کرم ها شدنه مغزشه بعد مرگش...
ساعت ها توی توهم!هزاران بار شیرجه به چاه!خانه ی اول،اول راه
سوت پایان،سوت پایا...،هوی وایسا،با توام، اخر راهه...هیچ غلطی نکردی!
چشم هایی ک پشت گوشی میسوزن و مغزهای ک منجمد میشن،وقتی میای خودت ک لمس میکنی زیر انگشتات بجای قدرت، چین های صورتتو!
همه چیتموم میشه و نهایت بعد ۲۰۰سال دیگ حتی ی اسم ازت نیست،هزاران پاییر هزاران بهار،هزارن لبخند،هزارن غم،بعد از تو میاد و میره درحالیکه متوقفی واسه همیشه زیر ی مشت خاک...وسط یک ثانیه ی یک روز توقف فیلمت بوده،stop! و کات؟!یس کات از همه چی دنیا...
و زندگی هایی ک ب بازی گرفتیم،گرفتید،گرفتند،و هیچی ازش نگرفتیم،ید،اند...
حسایت ب واژه هام ،یعنی گوشت های پر ،مغزای خالی...
ادامشو توی ذهنم مینویسم،قدم زنان در حالیکه فاصله میگیرم و شبیه ی نقطه شدم از دور، با خودم حرف میزنم صدامو توی گوشام میشنوم،تنها و بدون باک،به جنگ گذشته ام میرم،و آینده رو جا میذارم!!!
........
.......
.....
...
.@The_end خیلی قشنگ بود
-
-حالت خوبه؟
+نظر تو چیه؟
-نمیدونم، میدونی سخته که درکت کنم
+اشکالی نداره
-حالا داری چیکار میکنی؟
+دنبال یه جاییم که خاکش خوب باشه
-برای چی؟
+راستش این همه بار رو دیگه نمیتونم حمل کنم، کمرم شکسته زیر این همه بار
-اینا که چیزی نیستش بابا
+اره برای تو چیزی نیست، ولی برای من خیلی سنگینه!
-اینم یه حرفیه، چرا انقدر قیافت زخمی شده، مریض شدی؟
+نه
-پس چی؟
+بیخیال
-بگو دیگه
+بلاهایی که سرم اومده و سر خودم اوردم اینطوریم کرده!
-آها، خب به حرفای من گوش نکردی که!
+حالا الان وقت سرزنشه؟ باید اینا رو اول یه جایی دفن کنم، خیلی برام سنگینه!
-بیااینجا، خوبه ها!
+باشه
-چشات چرا قرمزه انقد؟ خیلی گریه میکنی؟
+زور میزنم گریه کنم اما نمیشه، قرمزی چشامم از فشار ایناس!
-خیلی سختی میکشیا!
+نه، من ظرفیتم کمه، تو ظرفیتت زیاده اینطوری میگی
-کارت تموم شد؟
+نه هنوز
-دیگه میخوای چیکار کنی؟
+تو که مغزی بگو چیکار کنم انقد بلا سرم نیادش!
-چه عجب، از ما هم نظر خواستی!
+من نمیتونم اینطوری نباشم
-خب برو یه چارپایه بیار با یه طناب
+باشه
-خودتو دار بزن و بُکش، اینطوری منم ازت در اَمونم!
+درست میگی، چرا به فکر خودم نرسید؟
-چون تو هیچوقت به من گوش نکردی
+از این به بعد تو جای منو میگیری : )
-اگه بهم گوش میکردی اینطوری نمیشدش
+اشکالی نداره : )
-آماده ای؟
+اره
-یه سوال فقط ازت میپرسم
+بگو
-اونایی که اذیتت کردن رو میبخشی؟
+کسی مگه منو اذیت کرده؟ من که یادم نمیاد!
-به خاطر خودت نه، به خاطر خودم این کارو میکنم تا اِنقد چوب احمق بودنتو نخورم!صدای برخورد قطرات آب که از دوش بر روی گوشم میچکد، من را به خود میاورد. بلند میشوم و دوش را میبندم. حوله را برمیدارم و به دور خود میپیچم. در آینه نگاهی به خود میندازم. صورتم لبخند را فراموش کرده است.
نزدیک پنجره میروم و بیرون را تماشا میکنم. کلاغی را که سعی در ساختن لانه ای با چند قطعه سنگ و چوب دارد، میبینم.
می آیم که برگردم و لباس هایم را بپوشم، چشمانم به گل های پژمرده ی باغچه ِامان می افتد.
لبخند بر لبانم مینشیند.