هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
گونش در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
آماده شین فردا تو مدرسه آدم برفی درست کنین
ما دیه بزرگ شدیم خواهر -
آبی ست چیزی روشن در چشم هایت
می روید باغی روشن از دست هایت
من با اشک از چشمان تو می ریزم
با باغ از دستان تو می رویم
چیزی تا صبح فردا نمانده
ماییم و صد قصه ی نخوانده
باید از شهر تیره بگریزیم
باید با قصه ها در آمیزیم
من از دست غمت ، من از دست غمت عزیزم
چه مشکل ببَرم جان...
■
هر پاییز از چشمان تو میریزد
هر بار شکلی دیگر بر میخیزد
امروز هم چشمان تو چه طوفانی ست
این پاییز در شهر موی تو طولانی ست
در تو هر قصه ای جان می گیرد
در من یک راز دیگر می میرد
باید از شهر تیره بگریزیم
باید با قصه ها در آمیزیم
چه دشت هایی در راه است
چه شهرهایی در باران
چه باغ هایی خندانند
و اشک هایی پنهان ...
#پالت -
@Dr-Lila
اینجا ؟! -
@Dr-Lila
بستست ( : -
بیش از اینها، آه، آری
بیش از اینها میتوان خاموش ماند
میتوان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت
خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بیرنگ، بر قالی
در خطی موهوم، بر دیوار
میتوان با پنجههای خشک
پرده را یکسو کشید و دید
در میان کوچه باران تند میبارد
کودکی با بادبادکهای رنگینش
ایستاده زیر یک طاقی
گاری فرسودهای میدان خالی را
با شتابی پرهیاهو ترک میگوید
میتوان بر جای باقی ماند
در کنار پرده، اما کور، اما کر
میتوان فریاد زد
با صدائی سخت کاذب، سخت بیگانه
«دوست میدارم»
میتوان با زیرکی تحقیر کرد
هر معمای شگفتی را
میتوان تنها به حل جدولی پرداخت
میتوان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت
پاسخی بیهوده، آری پنج یا شش حرف
میتوان یک عمر زانو زد
با سری افکنده، در پای ضریحی سرد
میتوان در گور مجهولی خدا را دید
میتوان با سکهای ناچیز ایمان یافت
میتوان در حجرههای مسجدی پوسید
چون زیارتنامه خوانی پیر
میتوان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت
میتوان چشم ترا در پیلهٔ قهرش
دکمهٔ بیرنگ کفش کهنهای پنداشت
میتوان چون آب در گودال خود خشکید
میتوان زیبائی یک لحظه را با شرم
مثل یک عکس سیاه مضحک فوری
در ته صندوق مخفی کرد
میتوان در قاب خالی ماندهٔ یک روز
نقش یک محکوم، یا مغلوب، یا مصلوب را آویخت
میتوان با صورتکها رخنهٔ دیوار را پوشاند
میتوان با نقشهائی پوچتر آمیخت
میتوان همچون عروسکهای کوکی بود
با دو چشم شیشهای دنیای خود را دید
میتوان در جعبهای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
میتوان با هر فشار هرزهٔ دستی
بیسبب فریاد کرد و گفت«آه، من بسیار خوشبختم»
04 Arusake Kuki [320-Reticence.ir].mp3
عروسک کوکی