هرچی تو دلته بریز بیرون 3
قفل شده است
بحث آزاد
-
Doyle وقتی یه خطری رو حس میکنی از ترس چشاتو میبندی وقتی باز کنی و خودشو ببینی دیگه نمیتونی چشاتو ببندی
یکم میشینی باهاش حرف میزنی دوست میشی وقتی اولین قدمتو برمیداری و از دیوار که فکر میکردی ایمنه و بهش تکیه داده بودی جدا میشی حس میکنی یچیزی از تو کمرت در اومده بر میگردی میبینی خنجره یه خنجر تو دیوار که رفته بود تو کمرت