هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
صوفی همیشه دلم میخواست یه کافه ای رو اینقدر برم
تا بهش بگم همون همیشگی !
یعنی اون روز میرسه؟
یبار امتحان کنم هم راضی ام
بوخودا -
صوفی حالا عکس چیشد ؟!
-
صوفی همیشه دلم میخواست یه کافه ای رو اینقدر برم
تا بهش بگم همون همیشگی !
یعنی اون روز میرسه؟
یبار امتحان کنم هم راضی ام
بوخودا -
صوفی حالا عکس چیشد ؟!
-
بازم که همه بیدارید
-
Vezra در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
صوفی همیشه دلم میخواست یه کافه ای رو اینقدر برم
تا بهش بگم همون همیشگی !
یعنی اون روز میرسه؟
یبار امتحان کنم هم راضی ام
بوخودا
وای خدا -
Vezra ب شرطی ک نخوای ساعت 7 صبح بلند شی
):
-
عاشق که باشی
نگاه معنادار کافه چی برایت بی معنی است
او فنجان لب نخورده ی قهوه را میبیند
و تو نبودن دیگری را
او میخندد
و تو بغض میکنی
حتی اگر هیچکس حالت را نفهمد
به اندازه ی نبودن او دردناک نیست
چقدر صندلی خالی پیش رویم تمنایت میکند
چه میشد اگر میماندی
چه میشد اگر بودی...
-
اکالیپتوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@Lovely موضوع ماجراهای صوفی و کافه رفتنش
یاد عنوان کتابای خیلی سبز افتادم
اینا هست که
میگه: ماجراهای منو فیزیک اینا
چیه دقیق نمیدونمVezra ماجرای من و درسام ...