هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
@researcher
ممنون....
نه فقط باغه،بیرونه،مختلط،با روحیه ی انزوا طلبی یک ساله پشت کنکوریم نمیسازه -
developer گفته است:
بهاره گفته است:
revival گفته است:
بهاره گفته است:
دیگه چه خبر
ماشالله امروز خیلی پر انرژی هستیا
اتفاق خاصی افتاده؟ همیشه ب شادیآاااره
زبان انگلیسی رو 40 دقیقه خوندم نمرمو تو سایت دیدم 19 شدم :face_savouring_delicious_food:ریاضی 2 رو فقط یک روز خوندم
پاس شدم ://بعدا میگن نه اینطور نیست
-
@M-an
مهم ترین درس رو افتادم
موقع اعتراضا هم چیزی ننوشتم و زمان اعتراض گذشت !!
الانم بلد نمیشم بگم پاسم کن تا 10 ترمه نشم! -
-
بهاره گفته است:
revival گفته است:
بهاره
حوصلت میاد 4ساعت زیر اهنگ؟چی ؟ کجا ؟ کی ؟
عروسی:/
جاده سنندج:/
الان تا یک و دو و... شب:/ -
این منم ؛
همان که کنجِ تنهاییِ خودش را برای ساعاتی یافته و خوشحال است .
برای خودش چای ریخته ، در سایه روشنِ این خانه لم داده و خودش را در حلقه ی تنگِ کتاب های خوانده و ناخوانده اش نشانده ،
در کمالِ آرامش ، نفس راحتی کشیده ، به سایه های مبهمِ افتاده روی سقف ، خیره مانده و هیجان زده است از این سکوت و خلوتِ پیش آمده ...
این منم ، همان که اندکی تنهایی و یک فنجان چای داغ ؛ حال دلش را خوب می کند و چند خطی کتاب و فکر کردن به چیزهای تازه ؛ ساز دلش را کوک ...
کسی که عاشقِ سکوت و سکونِ این خانه و تماشای حرکت آرام پرده ها در آغوش باد و برگ های سرگردانِ پوتوس ، با نفس های پنجره است ...
کسی که لابلای سکوت و تنهاییِ گاه گاهش ، پوست می اندازد ، نفسی تازه می کند و با لبخندی عمیق تر از قبل ؛ به ارتشِ آدم ها پیوسته ، اما راهِ خودش را می رود !
در من تمایلِ شگفت انگیزی به سکوت هست ،
به توقفِ ناگهانیِ قطار اندیشه در ایستگاه های متروک ،
به کشف رازهای کوچکِ سر به مُهر مانده ،
و ایمان داشتن به اتفاقاتِ خوبِ در راه مانده ...
این منم ؛
کسی که به طرزِ دیوانه واری ، شبیهِ هیچکس نیست !#نرگس_صرافیان_طوفان
یکم دلم گرفته انگار اینجا جای من نیس(:
-
بهاره گفته است:
revival گفته است:
بهاره
حوصلت میاد 4ساعت زیر اهنگ؟چی ؟ کجا ؟ کی ؟
عروسی:/
جاده سنندج:/
الان تا یک و دو و... شب:/revival گفته است:
بهاره گفته است:
revival گفته است:
بهاره
حوصلت میاد 4ساعت زیر اهنگ؟چی ؟ کجا ؟ کی ؟
عروسی:/
جاده سنندج:/
الان تا یک و دو و... شب:/خوبه که حوصله تون سر نمیره
من الان می خوام با ادمی برم پیاده روی که با حلزون برم بهتره
-
این منم ؛
همان که کنجِ تنهاییِ خودش را برای ساعاتی یافته و خوشحال است .
برای خودش چای ریخته ، در سایه روشنِ این خانه لم داده و خودش را در حلقه ی تنگِ کتاب های خوانده و ناخوانده اش نشانده ،
در کمالِ آرامش ، نفس راحتی کشیده ، به سایه های مبهمِ افتاده روی سقف ، خیره مانده و هیجان زده است از این سکوت و خلوتِ پیش آمده ...
این منم ، همان که اندکی تنهایی و یک فنجان چای داغ ؛ حال دلش را خوب می کند و چند خطی کتاب و فکر کردن به چیزهای تازه ؛ ساز دلش را کوک ...
کسی که عاشقِ سکوت و سکونِ این خانه و تماشای حرکت آرام پرده ها در آغوش باد و برگ های سرگردانِ پوتوس ، با نفس های پنجره است ...
کسی که لابلای سکوت و تنهاییِ گاه گاهش ، پوست می اندازد ، نفسی تازه می کند و با لبخندی عمیق تر از قبل ؛ به ارتشِ آدم ها پیوسته ، اما راهِ خودش را می رود !
در من تمایلِ شگفت انگیزی به سکوت هست ،
به توقفِ ناگهانیِ قطار اندیشه در ایستگاه های متروک ،
به کشف رازهای کوچکِ سر به مُهر مانده ،
و ایمان داشتن به اتفاقاتِ خوبِ در راه مانده ...
این منم ؛
کسی که به طرزِ دیوانه واری ، شبیهِ هیچکس نیست !#نرگس_صرافیان_طوفان
یکم دلم گرفته انگار اینجا جای من نیس(: