شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
داییم رفته برا پسرش زن بگیره به پدر دختره گفته:
پسرم
نه اهل دوده
نه ولگرده
نه اهل پارتیع
نه اهل رفیق بازیه
نه اهل اون کارا....
نه اهل اینکارا.....
پدر دختره برگشته به داییم گفته:
والا دور و زمونه عوض شده من دختر به آدم پخمه نمیدم
هیچی دیگه از اون به بعد پسر داییمو همش باس تو کوچه و خیابونا جمعش کنن
دایمم هرچی سند داشته تموم کرده -
ردي با همسرش در خانه تماس گرفت و گفت: عزيزم از من خواسته شده كه با رييس و چند تا ازدوستانش براي ماهيگيري به كانادا بريم ما يك هفته آنجا خواهيم بود اين فرصت خوبي است تا ارتقاي شغلي كه منتظرش بودم بگيرم لطفاً لباسهاي كافي براي يك هفته برايم بردار و وسايل ماهيگيري مرا هم حاضر كن ، ما از اداره حركت ميكنيم و سر راه هم وسايل را از خانه خواهم برداشت راستي اون لباس راحتي ابريشمي آبي رنگ رو هم بردار، زن فكر كرد اين مسئله كمي غير عادي است اما به خاطر اين كه نشان دهد همسر خوبي است، دقيقاً كارهايي را كه همسرش خواسته بود را انجام داد . هفته بعد مرد به خانه آمد كمي خسته به نظر ميرسيد اما ظاهرش خوب و مرتب بود ، همسرش به او خوش آمد گفت و پرسيد كه آيا ماهي گرفته است؟ مرد گفت : بله تعداد زيادي ماهي قزل آلا ، چند ماهي فلس آبي و چند اره ماهي گرفتيم اما چرا اون لباس راحتي آبي كه گفته بودم برام نذاشتي؟
زن اينطور جواب داد لباسهاي راحتي رو توي جعبه ماهيگيريت گذاشته بودم عزيزم !!!این یکی رو حتی جسدش رو هم پیدا نکردن...!!! خدا بیامرزدش...!
️
-
یه زنی میگفت:
فهمیدم شوهرم با یه دختری تو فیس بوک پی ام بازی میکردن، دختره اسم خودشو گذاشته (پروانه طلایی)
پی ام هاشونو چک کردم دیدم به همدیگه حرفهای قشنگ و عاشقانه میزنن و قرار ازدواج گذاشتن.
شوهرم تو فیسبوک اسم خودشو گذاشته(پسر دنیا دیده)یه فکری تو سرم زد که ازش انتقام بگیرم، رفتم تو فیس بوک برای خودم یه پروفایل درست کردم و اسم خودمو گذاشتم(ابو القعقاع)
تو پروفایلم کلی متن و فیلم های ترسناک درباره قتل و آتش زدن آدمها و گردن زدن گذاشتم و بعد یه متن برای شوهرم فرستادم نوشتم: این دختر که اسمش پروانه طلایی هست، زن منه و من از دار و دسته داعش هستم و از تو همه چی میدونم، اسمش و اسم مادرش و اسم همه خواهر برادراش و کجا ساکنه کجا کار میکنه رو بهش گفتم و بهش گفتم به خدا قسم اگر تو رو دوباره تو فیس بوک ببینم گردنتو در جا میزنم...
خلاصه روز بعد دیدم صورتش سرخ و زرد شده و از خونه اصلا بیرون نمیرفت، فیس بوک، واتساپ، اینستاگرام و بقیه برنامه های چت رو حذف کرد و یه گوشی ساده خرید! هر چند لحظه میره و میاد تو هال خونمون و میگه اذان عصر کی میگن!
خدا شاهده هدایتش کردم.میگن شیطان دو ترم برای تمرین پیشش ثبت نام کرده
-
سه خانم امریکایی انگلیسی و ایرانی تصمیم می گیرن لباس چرم مشکی جذب بپوشند و عکس العمل شوهرانشان را ببینند
شوهر امریکایی :
وای عزیزم تو زن رویاهای منیشوهر انگلیسی :
خیلی خوشحالم از اینکه تورو دارم.شوهر ایرانی :
شام چی داریم بَتمَن؟ -
سعدی هم میدونسته پیام رسان سروش چت های مردم رو میخونه و گفته:
"دو کَس بر حدیثی گمارند گوش / از این تا بدان، ز اهرمن تا سروش"
-
دختره رفته رای بده
تو قسمت اسم نامزد نوشته : ندارم
انتخابات کنسل شد
-
آیا میدونید سیاستهای غلط چیه!!؟
سياست هاي غلط به ايناميگن: سياثط، صياصت، ثياصت، سياصط، ثياثت، صياست، صياثط
رودر وایسی نکنید هرسوالی دارید بپرسید؟ تاآنلاینم!!
-
آیا میدونید سیاستهای غلط چیه!!؟
سياست هاي غلط به ايناميگن: سياثط، صياصت، ثياصت، سياصط، ثياثت، صياست، صياثط
رودر وایسی نکنید هرسوالی دارید بپرسید؟ تاآنلاینم!!
-
با این وضعیت درس خوندن من واسه کنکور
ده سال دیگه هم بگن روز دانشآموز مبارک
من میگم مرسی -
صل امتحانات و خوابگاههای سراسر کشور :
خوابگاه دخترا :
وااااااای فقط 4 دور خوندم ، به دور پنجم نرسيدم !خوابگاه پسرا :
احمق مگه نميگم بی بی خشت دست منه برا چی میبری !؟ -
arman jafari خو ن دیگه اسپم نده
جوک بزاراین پست پاک شده! -
arman jafari حرف های خارج از موضوع تایپیک
لطفا همه دوستان رعایت کننداین پست پاک شده! -
صل امتحانات و خوابگاههای سراسر کشور :
خوابگاه دخترا :
وااااااای فقط 4 دور خوندم ، به دور پنجم نرسيدم !خوابگاه پسرا :
احمق مگه نميگم بی بی خشت دست منه برا چی میبری !؟این پست پاک شده! -
ابابزرگم داشت میمرد گفت برو یه لیوان بیار میخوام نصیحتت کنم، رفتم لیوانو آوردم گفت بندازش زمین، انداختم شکست، گفت حالا ازش عذر خواهی کن عذرخواهی کردم گفت درست شد؟ گفتم نه گفت پس دیگه برای اینکه منو از پشت وانت هل دادی زیر کامیون عذر خواهی نکن
بعدشم مرد
-
من همیشه از تکنیک بهترین دفاع حملس استفاده میکنم، مثلا امروز اومدم خونه به بابام گفتم آزمونو چیکار کردی
-
رفتم ساندویچی گفتم داداش یه بندری با نوشابه میخواستم، یارو گفت آقا یواشتر اینجا کتابخونهست ،
رفتم جلو یواش در گوشش گفتم ببخشید یه بندری با نوشابه میخواستم
با شاهنامه افتاد دنبالم
-
از حیف نون می پرسن : دوست داری چطوری بمیری ؟!
میگه : مثل بابام ، در خواب و با آرامش !، نه مثل مسافراش ، با ترس و وحشت !!
-
ه همکلاسی داریم هروقت میپرسم چیزی خوندی یا نه؟ میگه نه مهمون داشتیم
فکر کنم تو رستوران زندگی میکنن