شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
zahra movahedizadeh
it's me
-
-
•
.
من هرچی ملکه ذهنم میشه پادشاه ذهنم میاد مخشو میزنه...
دلیل عدم موفقیتم توی زندگیم همینه! -
-
یبارم رفته بودم خونه خالم اینا،رفتم دوش بگیرم شیر ابشون از اینا بود که جدا میشه،میشه بگیریش اینور اونور
نیم ساعت نشسته بودم نگاش میکردم پسر خالم اومد در زد گفت علی خوبی؟چرا دوش نمیگیری؟گفتم دوشتون تو شارژه اخه
.
.
.
دست خودم نیس ذهنم فقیره -
این پست پاک شده!
-
متعجب به این میگن
-
دبیر زبانمون ازم پرسید: اگه انگلیسي بخواي بگي بیا اینجا چي میگي؟ گفتم: کام هیر
گفت: آفرین حالا اگه بخواي بگي برو اونجا چي میگي؟
گفتم: اول خودم میرم اونجا بعد میگم کام هیر:)
انداخت بیرون منو️
-
-
-
Fact -
#طنزجبهه
اولین عملیاتے بود كه شركت میكردم.
بس كه گفته بودند ممكن است موقع حركت به سوے مواضع دشمن، در دل شب عراقیها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بكنند، دچار وَهم و ترس شده بودم..!ساكت و بے صدا در یك ستون طولانے كه مثل مار در دشتے میخزید جلو میرفتیم . جایے نشستیم ؛ یك موقع دیدم یك نفر كنار دستم نشسته و نفس نفس میزند . كم مانده بود از ترس سكته كنم. فهمیدم كه همان عراقے سرپران است . تا دست طرف رفت بالا معطل نكردم با قنداق سلاحم محكم كوبیدم توے پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم:))
لحظاتے بعد عملیات شروع شد . روز بعد در خط بودیم كه فرمانده گروهان مان گفت: «دیشب اتفاق عجیبے افتاده ، معلوم نیست كدام شیر پاك خوردهاے به پهلوے فرمانده گردان كوبیده كه همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده»
از ترس صدایش را در نیاوردم كه آن شیر پاك خورده من بوده ام