به نام او و برای او
سلام دوستان این شعر کاملا کار خودم است و به شما تقدیمش میکنم .
داد از این عشق و هوس های دلم
داد از این استرس و وضعیت خیلی بَدم
داد از این کنکورَک بی جان و جانان بُرده ام
داد از این حال و هوای مست و عقل غافلم
داد از این بد درصدی های مَدارِ آزمون
داد از این واهمهٔ هر جمعه صبح ، بلکه این باشد خوب یا دیگرم ( منظورم جمعهٔ آزمون ها هست )؛
asooda
دیدگاهها
-
" مشاعره " -
" مشاعره "تا گردش دوران به سر آمد نه کَس آمد ،نیامد
تا دیوِ دل آندر به در آمد نه کس آمد ، نیامد
تا او سرای دل من آخ ، نیامد ، نیامد و نیامد
تا او به سرش خواب دل من به سر آمد؟ ، نیامد
تا دل شده مجنونِ گُلُ و سوسن نسرین نیامد،نیامد
تا درد من خام پُر از دلم را ننوردید ، نیامد و نیامد
ای جان تر از جان من آن جان نیامد ، نیامد
نیامد که نیامد که نیامد که نیامد ، که نیامد
«شعر از خودم!!!» -
" مشاعره "در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی کاران
به دکان کسی بنشین ، که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس ترا ، زوره زند هرکس
یکی قلبی بیاراید ، تو پنداری که زر دارد -
" مشاعره "تا روز دلبر ما،اندر بر است چون دل
دستش به مهر ما را در گردن است امشب
تا روز زنگیان را با روم دارو گیر است
تا روز چنگیان را تنتن تن است امشب -
" مشاعره "یاری که نمی بینی زین دوستان آنلاین
گر هم همه شب روز است در این سرای آنلاین
شعر است و دگر هیچش باید که نبود آنلاین
گر «ی» بشود اول در این سرای آنلاین
گمّان نیست باشد شاعر همه شب آنلاین -
" مشاعره "سلام دوستان به گروه https://forum.alaatv.com/post/913572
مراجعه کنید که در بارهٔ موضوع شعر و حکایت های پند و نغز جالبی است و مناسب حال درویشان!!!
موضوع : آندر احوال عرفان و معرفت -
" مشاعره "شاید او در این سخن « ر » را به پایان برده است!
شایدم شین ستایش بوده است!
من نمی دانم کدام است حرف رمز
را و شین و شین را و را و شین -
آندر احوال عرفان و معرفتاین خانه که پیوسته در او بانگ چغانه است
از خواجه بپرسید که این خانه چه خانه است؟
این صوت بت چیست اگر خانهٔ کعبه است؟
وین نور خدا چیست اگر دیر مغان است
#دیوان شمس -
آندر احوال عرفان و معرفتگفت که تو شمع شدی،قبلهٔ این جمع شدی
جمع نیم،شمع نیم،دود پراکنده شدم
گفت که شیخی و سری،پیش رو و راه بری
شیخ نیم،پیش نیم،امر تو را بنده شدم
گفت مه با بال و پری،من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش ،بی پر و پرکنده شدم -
" مشاعره "درویش منم عارف و فرزانه تویی تو
آن شاخه گل پیچ منم باغ تویی تو
در آتشم و آن دیر مغانان تویی تو
ای عاشق شاعر که منم باز تویی تو
هم عاشق و فرزانه منم باز تویی تو
«شعر از خودم !!!! » -
" مشاعره "ساعد سیمین ساق را سیم زر بباید
ساعت به روز یاران ، باید زِ یادش کرد -
" مشاعره "در جام می ام امشب
در روز الست امشب
با یار خوش لقایم
در انتظار امشب
ای مهوش رویین تن
ای گلبهار دلها
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی -
آندر احوال عرفان و معرفتنخست آفرین بر یگانه ایزد هستی
درود؛
درودی به زیبایی غرقه شدن در احوال دوست ، به گرمی آتشی که با سوختنش به تعالی رهید ، به لطافت بوسه های بی دریغ مادر عارفی که طریقت زندگانی را به رئوفت مهربانی باخت ، درودی به ...
در این وادی عشق چه کنیم؟
نوشتن و جواب به سخنان سخندانانی که تشنه لبان دنیای لطافت عرفان مولوی و دیگر بزرگان و چند پندی از دیگر آثار و داشتن چندی بیت خوش نوا برای دوستان را همی نیکو می پندارند.لطفا در اینجا مطالب زیبای ادبی از پند و دیگر حالات روح نواز به نظم و نثر را بیان دارید.
-
آندر احوال عرفان و معرفتعارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده،بادشان هم خون خویش
هر کسی اندر جهان مجنون لیلیی شدند
عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش