آقا این ممد ما رو ندیدین؟
از صبح رفته بیرون پیداش نمیکنم
dan-l
دیدگاهها
-
-
یادمه اولین امتحانی که رفته بودم پیام نور ... چون من برای کنکور میخوندم اصلا نه کلاس میرفتم و نه کتاب هاشو خریده بودم. فکر کنم درس اصول مدیریت سازمانی یا همچین چیزی بود رفته بودم بعد با استدلال های شخصی خودم :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: شروع کردم به حل کردن سوالا. 40 تا تست بود. توی 10-15 دقیقه تمومش کردم وقتی برگه رو تحویل میدادم اینطوری نگاه میکردن
:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes: استاده میگفت واییییییی
ولی فکرشو نمیکرد که همش شانسی بود برای اینکه این حسه بمونه و فکراشون در موردم خراب نشه زود صحنه رو ترک کردم تا غلطا اشکارنشده :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: چون استاد داشت جواب هامو نگاه میکرد. نمره ام شده بود فکر کنم 7.5 و اینا از 20
یه بار هم ازمون زبان بود. 40 تا سوال رو توی 7 دقیقه جواب دادم :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: دو خانم پشت سرم بودن هی میگفتن به همدیگه برسون دیگه برسون ... منم اخر ازمون بود داشتم نگاه میکردم مراقب کجاس برگه رو تحویل بدم برم. برگشتم عقب رو نگاه کردم. بعد یکیشون فکر کرد میخوام تقلب بدم
گرچه خواهرم گفت تقلب میدادی خب بیچاره ها منم گفتم بیچاره ها خب میخوندن ولی کلا فکر نکنم ازمونشون مثل مال من بود .خیلی خوش گذشت زبان 15 گرفته بودم از 20 ... اون روز چون درس داشتم عجله میکردم فقط برم خونه درس رو شروع کنم.بعد اینکه از روزای اول بخوام بگم سه صحنه یادم بود : 1. اولین و تنها جلسه ای که سر کلاس رفتم اون روزش کل محیط دانشگاه پر بود و جالبیش اینجا بود که همگی بلا استثنا 2 نفره نشسته بودن یه پسر یه دختر :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: یه حس عجیبی داده بود ولی نمیدونم چی شبیه یه چیزی بود اون وضعیت.
-
اون روز کلاس زبان داشتیم استاد هم خانم بود یادمه کلی توی کلاس و کلی بعده کلاس باهم حرف زدیم و گفته بودم که پشت کنکورم و... خیلی استاد خوب و مهربانی بودن -نمیدونم فکر کنم گفتن دخترشون هم پشت کنکور بود :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: داشت سوال میکرد چطوری میخونی و کلاس میری و اینا...
-
یادمه اخرین بار که داشتم از دانشگاه میومدم بیرون که برم خونه یه دختر خوشگلی بود نشسته بود روی نیمکتی تنها ..... من نگاه کردم اونم نگاه کرد یه جورایی با نگاه هاش میگفت بیا بشین کنار حرف بزنیم :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: .... حیف شد خوشم اومده بود ازش ولی چون با خودم میگفتم من تو این دانشگاه زیاد کاری ندارم و میرم و راه جدا میشه پس به نظر میرسه بهتر باشه که این مورد رو بیخیال بشم.
در کل خیلی باحال بود
-
-
مورد داشتیم دختره رفته پمپ بنزین یارو بهش گفته آزاد یا دولتی !?
دختره گفته پیام نور !!!
دونفر سکته کردن یک نفر غش کرده دولتم سهمیه بنزینه جایگاهو قطع کرد :smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes: -
یک اشتباهی که سال قبل کرده بودم: جو گیری- یهویی سوپرمن شدن(مطالعه با تایم خیلی بالا).
میدونین یه بار استاد فیزیک به ما گفت که: ما ایرانیا ملت جو گیری هستیم. حالا چرا گفت بگذریم جاش نیست بحث در مورد موقع رفتن شاه بود و اشتباهاتی که گذشته ها انجام شده که این وضعیت پیش اومده.نمیدونم کاش میشد اینو زد به دیوار که راه رو باید اهسته و پیوسته رفت تا اخرش و جو گیر نشد. این جو گیریه خیلی هزینه داره برای من هم همینطور بوده ولی گوشی نیست اینو بشنوه: خودکشی نکنین از الان برای کنکور چون نزدیک کنکور "بی اراده" بازم میگم "بی اراده" بدنتون ریتمش میریزه به هم و کل تلاش هدر میره.
به دور از جو گیری روزی 7-8 ساعت بخونین ولی منظم تا نزدیکای کنکور حالتون خوب باشه . این ناخداگاهه خیلی مهمه. مثلا من الان روزی 15 ساعت هم میشه بخونم روزی 7 ساعت هم میشه بخونم فرقش اینه که این 15 ساعت گرچه میتونم بخونم و تو ظاهر حالم خوب باشه ولی هر عملی هزینه ای داره این 15 ساعت خوندنه کلا ذهن و بدن رو میریزه به هم بعده یه مدتی و استرس اصلی ترین دستاوردشه
این حرف استادم یادم میمونه که گفت : ایرانیا ملت جوگیری ان. الان میبینم تو خیلی جاها این صدق میکنه در مورد ادمای مختلف. انگار یجورایی تابع وضعیت دیگران ان که مثلا چطوری هست جو تا با جو همسو باشن بدون فکر کردن کافی.
این برنامه ریزیه و اهسته رفتنه بهتره. شاید مثلا یکی خیلی عقب باشه توی یه چیزی و بخواد با تلاش زیاد جبرانش کنه ولی هر چیزی هزینه ای داره ولی بعضی جاها ریسک کردن اصلا نمیارزه.
یه حجم متعادل بخونین و استراحت هم کنین. این استراحت مغز باعث میشه لااقل چیزایی که تا الان خوندیم تثبیت بشه و با 15 ساعت خوندن برعکس میشه نتیجه.
یه تجربه -گرچه میدونم کسی گوش نمیده :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: -
راستش یه موضوعی هست خیلی میخوام بگم دست خودم بود یه تابلو بزرگ میزدم خارج از زمین توی فضا که اونقدری بزرگ باشه که بشه از روی زمین دیدش با این محتوا:
قضاوت نکنیم و همه رو و هر شرایطی رو یکسان در نظر نگیریم.-نوشته هایی که میبینیم و فکر میکنیم درست هستن (به طور کلی) شاید برای 99% مفید باشه ولی برای 1% خوب نباشه و نتیجه رو برعکس کنه و ما وقتی داریم برای اون فرد مینویسیم براش نتیجه عکس بده.
راستش این رو یکی دو روز پیش جایی دیدم و این بحث برام بیشتر بولد شد. یادمه یه نفر انگیزه میخواست. یه نفر اومد و گفت انگیزه فقط باید درونی باشه و ... این حرفایی که همگی توی مجازی دیدیم. فقط من سوالی دارم: فرض کنیم این ادم شخصی بود که طوری زمین خورده که عملا انگیزه های درونیش نابود شده. نباید بهش انگیزه داد؟ باید حتما با این حرفا حالش رو بدتر کرد؟ همه ما نیستن و همه راه هایی که رفتن راه ما نبوده. یه مقصد رو میشه به بی نهایت طریق بهش رسید. لزوما راه من و شما برای اون فرد کارساز نیست که بیایم از خودمون حکم صادر کنیم.
وضعیتی که فرد توش قرار داره رو درک کنیم. گاها شخص خودش توانایی انجام کاری رو داره ولی ممکنه از یه جهت اونقدر ناراحت باشه که جوابی که براش باید باشه اصلا به سوالی که پرسیده ربط نداره و ما فقط با جواب دادن های ماشینی (من بهش میگم ماشینی چون درک و شعورش ذاتی و زیاد نیست و فقط کار انجام میده و میخواد کاره تموم بشه چه به درست و چه به غلط!) حال اون فرد رو بدتر میکنیم چون درکش نکردیم.
نمیدونم اینارو چرا گفتم ولی چیزی که هست منم یه ادمم مثل شما و هنوز دارم منم یاد میگیرم و شما رو رفقای دوست داشتنی خودم میدونم و خواستم اینو باهاتون در میون بذارم. خودمم هنوز دارم روش کار میکنم. خیلی خوب میشد اگه همگی باهم به این شعور زیاد دست پیدا کنیم.
-
نزدیکای کنکور امسال یعنی 97 بود که توی یه جمعی داشتیم در مورد کنکور و اینا حرف میزدیم. یادمه یه نفر حالش بد بود و داشت با با بقیه درد و دل میکرد. میگفت من امسال جواب خانواده ام رو چی بدم که این همه برای من خرج کردن و زحمت کشیدن و من وضعم اینه. وضعش خراب بود
چیزی که عجبیه اینه که بعده چند ماه دوباره این ادم رو دیدم و به هر کی که میومد میگفت من پزشکی قبول شدم! با شناختی که ازش داشتم مطمعن بودم دروغ میگفت. الان که من گفتم پشت کنکورم و اون ادم میگه من قبول شدم هر سوالی که ازش میپرسم میگه نمیدونم نمیدونم ... میگه اصلا یادم نیست! ادم مهر طلبی بود... اینکه چرا دروغ به اون بزرگی رو گفت رو نمیدونم. ولی اینکه یه عده حرفش رو فقط از روی ادعا کردن قبول میکنن بازم عجبیه!
بگذریم. ادم باید اونقدری قوی باشه که مسولیت شکستش رو قبول کنه و روک بگه شکست خوردم ولی دوباره همه تلاشم رو میکنم و گردن این و اون نندازه.خیلی متاسفم برای این فرد ( و شاید هم متاسفانه افراد مشابه این فرد تو جامعه که زیاد شدن) چون تا زمانی که با خودش روراست نباشه و قبول نکنه شکست خورده و ادعا کردنه رو ادامه بده موفق نمیشه.
#دل نوشته
-
از الان بگم سگ توروح کسی ک صبح بیاد عید دیدنی
(توروخدا اینو دست ب دست کنید بره تو گروه های خانوادگی )
-
یارو با مامورای 110 دعواش میشه
میزنه یکیشونو میکشه
فرار میکنه ….
چند ساعت بعد زنگ میزنه 110 میگه :
می بینم که 109 تا شدین
-
اعتراف میکنم به چند چیز ... واقعا هم حرف دلمه...
اعتراف میکنم توی مجازی بر خلاف میل باطنیم و عقلم راه رو رفتم و تو جاها و رو کسایی که انرژیم رو هدر میدادن انرژیم رو گذاشتم و گاها انرژیه رو نابود کردم و این به ضرر خودم تموم شد.
اعتراف میکنم این خیلی دردناک بوده و هست که انرژی بذاری و انرژیه برنگرده. احترام بذاری و وقت روشون صرف کنی و براشون تایپ کنی ولی انرژیه برنگرده. به زودی دارم سعی میکنم هر چی رابطه مجازیه چه دوستی چه درسی ازشون فقط اونایی رو نگه دارم که انرژیه رو برگردوندن. ولی هنوز جوابی براش پیدا نکردم وقتی که کسی انرژیه رو قبلا برمیگردونده ولی الان برنمیگردونه باید چیکار کرد.یه اعتراف دیگه : از هر چی که به تازگی بدم بیاد سعی میکنم اونقدر باهاش روبرو بشم که برام عادی بشه و جذابیت اولیه رو نداشته باشه تا سعی کنم رو چیزای دیگه انرژی بذارم. این رو وقتی فهمیدم که مثلا تو برنامه داشتم بعضی اعتقادات رو حذف کنم موقتا باهاشون بیشتر رو به رو شدم اونقدر که حالم بهم میخورد ازشون ولی متوجه شدم توی روابطم با افرادی که انرژی رو هدر میدن اینطوری رفتار میکنم.
اعتراف میکنم سیاست بازی ای که باید قبل بازیام شروع میکردم شروع نکردم.
نتیجه همه اعترافات :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: اینکه از این به بعد به گفته ذهنم احترام میذارم .
واقعا مجازی جای بدیه. پر از قضاوت های غلط و ..... -
up... من تو پشت صحنه همیشه چشمم به این تایپیکه
ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ
ﺑﻮﺩﻥ …
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﻣﯿﮕﻪ
ﺑﺮﯾﻦ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻫﻤﺴﺮﺷﻢ!!
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺎﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺍﻻﻍ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ …
ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﺷﺪﯾﺪ ﺟﺎﻥ ﺑﺎﺧﺘﻦ!!
ﺍﻻﻏﻪ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﻩ ﺷﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺮﺩ -
وایییی داشتم ایمیل های قدیمیم رو که فرستاده بودم میخوندم یعنی ایمیل های دوران جاهلیت ( اسمش رو گذاشتم جاهلیت چون اون دوران با الانم قابل مقایسه نیست. یعنی پیشرفته خوب بوده)
خلاصه چیزایی که خودم میدیدم نصفه رهاشون کردم
چیز خاصی نیست... حس های دوران18 سالگی یعنی نیاز به دیده شدن
ولی چیزی که جالبه اینه که هنوز خیلیا حتی با اینکه 30-40 سالشونه ولی تو اون حالت باقی موندن و این حسه قطعا کمک کننده نیست
نمیدونم به خاطر محیطه یا چه چیز
همه رو حذف کردم -
فقط خواهشا نخوریدش لازمش دارم یا اگه میخوریدش برای منم نگاه دارین
-
هی گفتین کنسرت خیابانی برگزار بشه
اینم کنسرت خیابانی :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: -
تصورات خوبم راجب همتون یهو به هم ریخت الان دیگه راحت باشین :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
اعتراف میکنم که منم پوست لب رو میخورم کنارش نوشابه باشه بد نیست
اعتراف میکنم فقط وقتایی ناخن میجوم که در حال حل مسله سنگین و پیچیده باشم و این بدجور کمک کننده هستش
اعتراف میکنم هنوز بعده 12 سال بازی کردن یه گیم فکری -چالشی نتونستم کامپیوتر رو تو سطح toughest شکست بدم و احساس ناتوانی میکنم از این قضیه ولی دارم تلاشم رو میکنم ولی در عین حال میشه ولی غیر ممکنه تناقض
اعتراف میکنم توی یه سایتی نتونستم دقیق محاسبه کنم تعداد اکانت هایی که درست کردم مضرب 11 بود یا 12
اعتراف میکنم تا الان تک تک قطعات کامپیوتر رو حداقل یک بار خراب کردم . من و برادرم اومدیم تک تک قطعات رو شمردیم و هیچ چیزی پیدا نکردیم که خراب نکرده باشم. تک تک قطعات رو دوباره خریدیم جدا جدا :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: فقط کیسش مونده بود که اونم هفته پیش اون سطج بالاییش رو منهدم کردم از لپ تاپ خودش هم کیبوردش رو یه بخشی از قطعاتش رو خراب کردم گوشی خودمم که خراب کردم الان نیست هدفون اسپیکر ... والا هر چی نگاه میکنم قبلا خراب کردم خراب کار کی بودم من نمیدونستم
اعتراف میکنم از چیزای لذت میبرم که بقیه لذت نمیبرن و از چیزایی لذت نمیبرم که بقیه لذت میبرن و این گاها باعث مشکل میشه
اعتراف میکنم اشتباه من بود که داشتم روی گربه ام ازمایش انجام میدادم و گرفته بودمش و اون حق داشت دستم رو گاز بگیره و دستم خونریزی کنه و باعث شدم اونو از من بگیرن :face_savouring_delicious_food: حیف شد حیففف
اعتراف میکنم که از تنهایی لذت میبرم با اینکه خیلی طول کشیده از زمان مدرسه میتونم کارهایی که دوست دارم و چالشی ان انجام بدم
اعتراف میکنم از شنا کردن بدجور بدم میاد اعتراف میکنم شنا بلد نیستم ولی تو برنامه دارم اینو درستش کنم با اینکه بدم میاد ازش
بعضیاشون خیلی سیکرت بودن و میگفتم نگم ولی گفتم بگم همه رو گفتم
فقط خواهشا پستای درسیم رو حداقل جواب بدین میدونم سقفا فرو ریخت :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
-
من یه روز از استاد زبانم پرسیدم چطور میشه تو اسپیکینگ پیشرفت کنم اینطوری بهم گفت و واقعا عالی بود :
گفت که برای اسپیکینگ یه دفتر 100 برگ بخر و یه کار کن. هر روز در مورد یه موضوع خاص برای خودت انشا بنویس و سعی کن لغاتی رو که یاد گرفتی توش استفاده کنی.
میدونین مغز ما چون انگلیسی زبان مادری ما نیست به صورت خطی باهاش برخورد میکنه یعنی توی ذهن بی اراده برای اینکه یه متنی رو درباره اش صحبت کنه (با زبان) اول میاد اونو در قالب یه سطر توی مغز مینویسه و بعد ما اونو به زبون میاریم.
هر چقدر انشا نوشتن بیشتر تمرین کنین اسپیکینگ تون پیشرفت میکنه.
منم تعجب کرده بودم ولی این خوده راه حله.
و اینکه قبل از اینکه کلاس حاضر بشین مثل اینکه میخواین چیزی ارایه بدین. قبلا تمرین کنین. مثل اینکه سخنرانی رفتین. در مورد یه موضوع خاص صحبت کنین با خودتون. صداتونو ضبط کنین و گوش بدین و ...برای لیسنینگ من کارای مختلفی میکنم و فرد به فرد هم فرق میکنه روش ها. بعضیا مثلا با موزیک کار میکنن بعضیا فیلم بیشتر میبینن و بعضیا هم بلاگ کاست های انگلیسی گوش میدن و بعضیا مثل من همه رو انجام میدن
در مورد بلاگ کاست-پادکست این رو بدونین که مثلا افرادی جمع میشن و در مورد موضوعی خاص صحبت میکنن و شما تنها وظیفه تون اینه که: بشنوید. این کافیه. من نگفتم مثلا بیاید لغات رو خارج کنین و معنی هاشون رو پیدا کنین و حفظ کنین و اینقدر سخت بگیرین . نه. فقط گفتم بشنوین.
میدونین چرا؟
راستش این چیزی که میخوام بگم بیشتر ترک زبانا درک میکنن چون اونا از اول زندگیشون که پای تلویزیون نشستن فارسی گوش دادن. از اوله اول معنی همه کلمات رو خب نفهمیدن ولی خیلی وقت رو صرف"شنیدن" کردن و اونقدر شنیدن و تکرار شده که عادت کردن بدون این که معلم زبان فارسی شخصی داشته باشن.توی گوگل سرچ کنین english podcasts to improve listening skills
مثلا این صفحه خوبه:
http://zappenglish.com/audio/advanced-english
اگه متوجه حرفاشون نمیشین سطح intermediate یا مثلا elementary پیدا کنین و گوش کنین. مهم پیوسته ادامه دادنه.
یوتیوب و گزارش های ورزشی هم خیلی کمک میکنه. مثلا من مسابقات اسنوکر رو نگاه میکنم و هر جا یه کلمه رو متوجه نشدم میزنم عقب تر و با زیرنویس میبینم و تلفظش رو به خاطر میسپارم. بعده گذشت یه زمانی و اینکه گوش عادت کرد متوجه میشین خیلی پیشرفت کردین.بعد هر روز مثلا به یدونه کامل گوش بدین.
اهنگ هم گوش بدین خیلی زیاد و سعی کنین بفهمین چی میگه. اگه متوجه نشدین لیریک هاشو ببینین و به خاطر بسپارین.فیلم انگلیسی با زیرنویس فارسی هم عالیه.
برنامه ریزی داشته باشین برای بهتر شدن زبان. مثلا اینکه من چند سال بعد قراره تو این سطح از زبان باشم و این ماه میخوام فلان قدر پیشرفت کنم و این هفته مثلا در مورد فلان مطلب تحقیق کنم و .... درست مثل برنامه ریزی کنکور.
چون سوالتون راجب اسپیکینگ و لیستنینگ بود من بقیه موارد رو نگفتم. اگه خواستین بگین تا بگم.
phrasal verbs هارو هم از الان کار کنین. توی کارشناسی ارشد و دکترا اینا خیلی لازم میشن. مثلا فعل rag on و double on به تنهایی معناهاشون متفاوته و این phrasal verb ها توی امتیازی که امتحان گیرنده های ازمون های زبان میدن خیلی مهمه و کاربردیه.
-
چون من قبلا این مشکل رو داشتم و کم کم رفع شد منم نظرمو میگم امیدوارم برای دوستانی که این مشکل رو دارن کمک کنه.
من حدود 6-7 ماه عادت کرده بودم هر روز فقط 3 ساعت-4 ساعت میخوابیدم. شبا ساعت 9 میخوابیدم و 10 بیدار میشدم و تا نزدیکای ظهر روز بعد میخوندم و دوباره یکم میخوابیدم و تا شب بازم میخوندم و عوارضش رو کم کم دیدم تا اینکه کم کم این برنامه هارو عوض کردم و سعی کردم ساعت 2-3 شب بخوابم.
بعدا دوغ-نسکافه-قهوه-ماست-پنیر-هر چی که فکرشو بکنین استفاده کردم ولی کمتر مفید بودن.
کلا قهوه و نسکافه و اینارو سعی کنین کم مصرف کنین اونا محرک ان و تو طولانی مدت باعث تحریک سیستم عصبی میشن و باعث کم خوابی میشن. من باشگاه که میرفتم کافیین و اینا خیلی میخوردم. کم کم به کافیین هم بدنم عادت کرد و بی خوابی شدید شد تا جایی که خوابم میومد ولی نمیتونستم بخوابم.
الان مدتی میشه به کمک یه دوست خیلی خوبی تونستم ساعت خواب وبیداری و استراحت رو منظم کنم و خواب راحت تر باشه. این دوستمون پیشنهادشون این بود که از اسطوخودوس استفاده کنین. هر روز در حد دو فنجان کافیه. یکی صبح و یکی شب 1-2 ساعت قبل از وقت خواب.
در ضمن ویتامین ب1 و یا ویتامین ب کمپلکس هر روز استفاده کنین و ماست و پنیر هم زیاد استفاده کنین. برای یه کنکوری و کسی که فعالیت مغزی زیادی داره چند برابر یه فرد دیگه به ویتامین ب 1 نیاز هست. ویتامین ب1 کلا ساختار مغز و دستگاه عصبی رو ترمیم میکنه و خواب رو تنظیم میکنه.
شب ها به موقع بخوابین . تنظیم خواب شبانه و تنظیم ساعت فیزیولوژیک بدن رو ملاتونین انجام میده که ترشح اون تو شبا اتفاق میافته و اگه خواب نباشه این جریان به هم میریزه و مطمعن باشین روز بعدش قطعا روز خوبی نمیشه.(حتما متوجه شدین بعضی روزا احساس میکنین مغزتون اماده هست و سرحال هستین و خیلی راحت تر مسایل درسی رو حل میکنین؟ این به خاطر خواب با کیفیت و هماهنگی که بوجود اومده هست همون ملاتونین)
توی ناهار و شام از ماست استفاده کنین ماست ترش. اگه که احساس میکنین ضربان قلب یا فشار خونتون تنظیم نیست و برای خواب مناسب نیست هر روز 2 تا پروپانولول مصرف کنین یکی صبح یکی عصر هر دو بعده غذا.
برای هر روز برنامه ریزی داشته باشین تا مجبور نشین تا دیروفت بیدار بمونین . اگه کار عادی دارین سعی کنین حداکثر تا 11 و اینا بخوابین و صبح زودتر پاشین و وقتی پا شدین یه 5 دقیقه توی حیاط باشین و نفس عمیق بکشین و صبح زمانی که فکر میکنین خواب الود هستین 2 ساعت قبلش صبحانه بخورین و بعدش یه فنجان اسطوخودوس کم کم عادت میکنین بیدار بمونین.]
-
@shiima
-
dlrm
سلام عمه جان :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
اول اینو بگم بعد : #اورژانسی :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:معدم اسیدیته ش بالاست رانیتیدین هم اثر نمیکنه دیگه
پلیز هلپ -احساس میکنم تا مری برمیگرده و معدم انگار با چاقو زدن اونطوری درد داره
-
دوستان سلام یه فایلی هست برای جمع بندی دینی دوم نظام قدیم که خواستم به اشتراک بذارم. امیدوارم که به دردتون بخوره
منبع خاصی نداره و دانلودش ازاد هست.
تست جمع بندی دینی دوم نظام قدیم@دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا @همیار @خیرین-کوچک-دریا-دل @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
از روزای اول دانشگاهت بگو :)
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
خــــــــــودنویس
خــــــــــودنویس
خــــــــــودنویس
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
اعتراف میکنم که....😂
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
خــــــــــودنویس
گالری عکس بچه!
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
اعتراف میکنم که....😂
اسپیکینگ و لیسنینگ داغون زبان
مشکل خواب
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
🍀🌱 🌿 عمه دلـــی و نسخه هایش 🌿🌱🍀
تست جمع بندی دین و زندگی 2 نظام قدیم