
جا همتون سبزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز
تنکابن
ی سمینار به رهبری دکتر امانی

جا همتون سبزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز
تنکابن
ی سمینار به رهبری دکتر امانی

امروز تولد احسان بود

جاتون سبز
منطقه دوهزار

داشت آفتاب میگرفت صب


ساعت 3شب با 4تا دوست خوب

کافه یواشکی ای که بستنیش حرف نداره
شعردانه
خبری بود به یعقوب که یوسف
در مصر مژده ای بود به فرهاد که شیرین آمد
نوشی از داروی سیمرغ به سهراب رسید
یا که ویس از پی پرسیدن رامین آمد
شهریار

شعردانه
مشترک گرامی !
تاریخ شارژ ارادت ما به شما تا وقتی نفس باقی است اعتباردارد !
” همراه آخر “

جواهر ده
لشگر محمود شاه در سومنات بتی یافتند به نام لات. هندوان به زاری و تمنا از او خواستند تا در برابر ده من زر بت را باز ستانند. شاه بت را نفروخت و در عوض آتشی بر افروخت و لات را در آن بسوزاند. یک از سردارانش گفت: زر از بت بهتر بود، کاش بت را به آن همه زر می فروختی.
شاه گفت: ترسیدم که در روز حساب کردگار آذر و محمود را به پیش آورد و بگوید که او بت تراش بود و تو بت فروشی. ناگاه از میان بت که در آتش می سوخت بیست من گوهر برون آمد.
شاه گفت: لایق این بت آن بود و از خدای من مکافات و پاداش این بود.
بشـــــکن آن بتــهـا که داری ســـر بسـر
تا عوض یابی تو دریای گهر
نفس را چون بت بسوز از شوق دوست
تا بسی گوهر فرو ریزد ز پوست

بهترین ها سهمتون باشه در ادامه راه
شعردانه
تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه میدانی
حدیث اشک و آه من برو از باد و باران پرس
عروس بخت یکشب تا سحر با کس نخوابیده
عروسی در جهان افسانه بود از سوگواران پرس
احسنت بر شهریار

شعردانه
شاعر امروز اصلا اعصاب نداشت
هیچی نسرود


شعردانه
جز دل تنگ من ای مونس جان، جای تو نیست
تنگ مپسند دلی را که در او جا داری
شهریار

بی تفاوت نباشیم
آلا برای ما کم نذاشته لااقل خیر نمیرسونین موجب شر و نارحتی نشین
