گله ها را بگذار!
ناله ها را بَس کن!
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!
زندگی چشم نداردکه ببیند
اخم دلتنگ تو را...
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود!
تا بجنبیم تمام است تمام...!
%(#ff6619)[مهــر] دیدی که به برهم زدن چشم گذشت؟!
یا همین سال جدید ؟
بازکم مانده به %(#00ff6a)[عیـــد]...
این شتاب عُمر است...
من و تو باورمان نیست که نیست!
❤princess❤
دیدگاهها
-
کافــه میـــم♡ -
چهرازی طور️حبیب(:
چون تو با مایی نباشد هیچ غم:)دوماد موفرفری چشماش غم داره..
تنهایی قدم میزنه و همش تو فکره..
گاهی اوقات وسط راه خسته میشه
و از ادامه دادن ، دست میکشه..
ولی از فکر کردن ، نه..!
حبیب از دور نگاهش میکنه و میگه:
جمشید! این دوماد موفرفری چش شده باز؟!
همش تو لاکِ خودشه..
دور و بر دلبر هم نمیپلکه..
نکنه دلبر بش گفته نمیخوامت؟!
نکنه دست رد زده به سینهـش..؟!
جمشید نگاهش میکنه و میگه:
شاید تنهاست..
برم سهمیه موزم رو بش بدم.
حبیب میگه:
خلوتش رو بهم نزن ،
بزار تنها باشه اینجوری راحت تره..!
ولی کسی نمیدونست که دوماد موفرفری به یه نفر نیاز داشت
تا تنهاییش رو باهاش تقسیم کنه..
ولی کسی نبود..!
کتابش رو باز میکنه و شروع میکنه به خوندن
با هر کلمهای که میخونه ،
حس میکنه یه نفر سرش داد میزنه..
کتاب رو میبنده میزاره کنار..
دلبر میشینه کنارش و میگه :
هوا سرد شده ها..
اینجوری میای بیرون سرما میخوری!
میگه : قلبی که سرده ، دیگه سرد بودن جسم رو نمیفهمه..
دلبر غم رو از چشماش میخونه و میگه :
نمیخوای حرف بزنی؟!
هیچی نمیگه..
دلبر ادامه میده :
همین سکوتت پر از حرفه..
تو حتی حرف نزنی هم من برات گوش میشم..
همهی وجودم تو رو میشنوه:)
موفرفری یه لبخند تلخ میشینه کنجِ لبش..
آه میکشه و میگه :
شاید یه حس خستگی..دلتنگی ..پشیمونی
کاری کنه که آدم سنگ بشه..
سخت بشه ، سرد بشه ، لال بشه..
این که کسی رو نداشته باشی تا از غم دلت بگی
باعث میشه بری تو لاکِ خودت..!
میدونی دلبر..
نه اینجا ! و نه هیچ جای دیگه سرزمین من نبود..!
دلبر یه لبخندِ تلخ میزنه
و شال گردنی که براش بافته رو میندازه گردنش و میگه
سرزمین تو جای دوری نیست..
همینجاست..
در قلبِ من..؛)
نویس۱: سرش به سینهی من بود
و درد و دل میکرد؛
همینکه وقتِ غم من
رسید ، خوابش برد!!
نویس۲: _____ شرمنده که مزاحمِ تاپیکت میشم:)
ولی این روزا فقط حبیب و دلبر و .. منو میفهمن:)
نویس۳: ببخشید اگه طولانی بود
دانش-آموزان-آلاء
-
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــماز ﺷﯿﻄﻮﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ : ﻃﻮﻝ ﻫﻔﺘﻪ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
ﮔﻔﺖ: ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺪﻡ
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺪﻡ
ﭼﻬﺎﺭ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺮﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ برای ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ
-
چهرازی طور️حبیب(:
بعد از او حوصلهای نیست که عاشق بشوم
نیگاش میکنیم ،نیگامون میکنه..
میگه : چته؟!
میگم : سر صپی بیکاری نشستی دلبرُ دید میزنی؟!
+عاخه جمشید! خری دیگه .. نمیدونی چخبره!
-چی شده باز؟!
+دوماد موفرفری گذاشته رفته..
-جای این جلافتا بیا برو کتابتُ تموم کن..!
حبیب یه چپ میندازه میگه : با آرنجم فرو میکنم تو پَهلویتا..!
میگم : خب چه کنم؟!
میره تو فکر میگه : برو سراغ دلبر.. باش حرف بزن..
نیگاش میکنم و میگم : حبیب ! الحق که دیوونه ای :|
دلبر نشسته پای دیوار..
میشینم کنارش میچرخه پشت میکنه به ما
میگیم بابا ما رفیقیم دیگ !
بیا حرف بزن..قورت نده اون حرفا رُ..
برمیگرده با چشمای قرمزش میگه : سیگار داری؟!
هیچی نمیگم.. پاکتُ میگیرم جلوش
یه نخ برمیداره و روشن میکنه..
پک محکم میزنه و میگه :
دیدی پاییز اومد .. پاییز یهو میاد ..
وقتی میاد که بدونی باهارت رفته واسه همیشه..
جمشید تا حالا عاشق شدی؟!
میخندم میگم : یه زمانی دنبال یه صنم ابرو کمونی بودیم
که رفت .. در فراقش پیر شدیم .. دیوونه شدیم ..
وقتی هم برگشت گفتیم : آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟!
اونم بش برخورد واس همیشه گذاشت رفت ..
بی جنبه:/
دلبر نیگا به کف دستاش میکنه و میگه :
عاشقی صدا ناخون میده رو تخته سیاه!
روح آدمُ زخم میکنه ..
جمشید ینی باهار منم برمیگرده؟!
اون نباشه من به فرفریای رقصان در بادِ کی نیگا کنم قلبم بلرزه؟!
کی واسم لاک قرمز بزنه؟!
واس کی شعر بخونم؟!
بعد یهو نگرون بشم نکنه دوبیتی آخری به مذاقش خوش نیومد؟!
واس کی شال گردن ببافم؟!
اصن الان چرا دارم نفس میکشم!؟
اشکاش میریزن..
مث بارون پاییزی..
بین خودمون بمونه ، ولی مام بغض کردیم..
ادامه میده : جمشید!
اون که میخواست بره .. پس واس چی اومد؟!
خودش افتاد دنبالمون..
همش میگف شمایلت چه نیکوست!
هی میخواستیم عاشقش نشیم ، ولی وقتی میخندید
اختیارِ دلمون از دستمون خارج میشد..
جمشید مگه نگف من دلبرشم..!
یادته موهامونُ کوتاه کردیم چه قشقرقی راه انداخت..
یادته میگف دریای موهات مالِ منِ..
چی شد پس؟!
چرا یهو گذاشت رفت؟!
دست میزاریم رو شونهـش میگیم : دلبر! برمیگرده..
میره دنیا رُ میگرده ولی مث تو پیدا نمیکنه..
ماهی راهِ دریاشُ پیدا میکنه:)
میگه : شدم مث یه خونهی چوبی..
از بیرون قشنگه ..سالم به نظر میاد..
ولی از داخل پر از موریانه ست..
کافیه درُ وا کنی تا همهچی خراب بشه رو سرت..!
سیگارُ ازش میگیرم تا دستش نسوزه
میگه : یادش بخیر .. با چشمون غم زده گفتیم
کاش یکی چشامونُ میفهمید وقتی ناراحت میشدیم
به سینهـش اشاره میکرد و میگف : اینجا وطن توست:)
یادته با موهای بهم ریخته و لبخند شیرینش
به قلبش تنقل زد و گفت : دقیقا همینجا:)
حالا من شدم اشتباه زندگیش؟!
نمیدونیم چی بگیم..
دلبر دیگه مث سابق نیست
حتی لاک روی ناخوناش خش خشی شدن..
موهاشُ با قیچی تا کنار گوشش کوتاه کرده..
شده شبیه جنگل فنر!
میایم تیکههاشُ جمع کنیم ، دستای خودمون زخم میشه..
بس که شکسته ست!
کف دستمُ میگیرم جلوش میگم بیا یه نارنجی بزن ، بیخیال دنیا
سرشُ میزاره روی شونهـم میگه:
ولی میارزید .. اون روزا که بود ، به این شبایی که نیست میارزید
خستم .. باید بخوابم .. قدِ چارتا پاییز ..
شاید وقتی بیدار شدم که یار برگشته بود..:)
نویس۱: دلتنگ که باشی
هیچ چیز آرامت نمیکند
دلت یک پای رفتن میخواهد
و یک دنیا را..
نویس۲: برای تو
dlrm
که دلبر این داستانِ منی:) -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــمرو ﭘﺸﺖ ﺑﻮﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﺑﺴﯿﺞ ﺍﻭﻣﺪﻩ !!!
ﻫﺮﭼﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺗﻮ ﺣﯿﺎﻁ ﺧﻠﻮﺕ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ
.
.
.
.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻮﺵ؟ ﻣﯿﮕﻪ : ﺍﻭﻧﺎﻫﺎﺵ، ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺑﺴﯿﺞ ﺍﻭﻣﺪﻩ !!!
کمرم هنوز رگ به رگه
-
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــمدختره تو گوگل سرچ كرده؛ راههاى ازدواج با سعید معروف!
گوگل يه نگاهى بش انداخته گفته:
تو همونى نبودى ك دیروز همينو واسه احسان علیخانی سرچ مى كردى؟
برو از خدا بترس
-
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــمتصمیم داشتم امشب همتونو به رستوران و کافی شاپ دعوت کنم
بعد با خودم گفتم به یه چیزی دعوتتون کنم که سودی هم براتون داشته باشه
رستوران و کافی شاپ که چاقتون میکنهپس تصمیم گرفتم شما رو به ایمان، تقوا و عمل صالح دعوت کنم
باشد که رستگار شوید
-
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــمبا دوستم که داره برق شریف میخونه رفتیم پارتی
دیدم نیم ساعت به یه دختر خیره شده
بهش گفتم خوب خدارو شکر
که تو هم داری به یکی وابسته میشیگفت چراغ بالا سر اون دختر افت ولتاژ داره
هشت دقیقه دیگه میترکه -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــمدختره مزاحم تلفنی داشته
سيم كارتشو عوض ميكنه..از سيم كارت جديده به مزاحمه اس ميده
اگه ميتونی الان مزاحم شو روانی
-
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــمخانومه اومده میگه فامیليه شوهرم طلاییه چه اسمی واسه بچم بزارم به فامیلش بیاد؟
بنظرتون واقعا به جز "ساقه" گزینه ی دیگه ای هم داره؟!
-
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــمسایت خارجیه زده اگه پول ندی عضو شی، برای دانلود باید 1 دقیقه صبر کنی
نمیدونه ما 1 ساعت صبر می کنیم صفحه باز شه
مارو از چی میترسونی
-
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــماونایی که شبا بیدارن و صبح تا لنگ ظهر خوابن!
نه بیمارن!نه بیکار!
اونا فقط بدنشون با ساعت آمریکا تنظیم شده
بعلههههه
هاوار یو؟ -
کافــه میـــم♡
شما ساعت چند هستید؟!من به وقت شیطنت هام ده صبحم !
سر حال و آفتابی...
حال خوب بعد از کره و مربای آلبالوی خانگی با نان بربری ترد محله مان
که ختم میشود به یک استکان چای با عطر گل محمدی
به وقت جدیت اما دوازده ظهرم !
به سختی و تیزی آفتابش
با یک جفت چشم تخس و نگاهی نفوذپذیر
با شدت هرچه تمام تر میتابم به آنچه که میخواهمش
کسل که باشم سه عصرم !
اصلا بلاتکلیف...
بی حوصله مثل دوچرخه ی سالم خاک خورده ی گوشه انبار که بلااستفاده مانده و ساکن و ساکت
سکوت مشغله ی من است وقتی به وقت سه عصر باشم
به وقت بغض و دلخوری اما تنظیمم روی ساعت غروب !
حال و هوایی نه چندان روشن و رو به تاریکی...
با چشمهایی گرفته و تیره تر از همیشه هام
در این وقت میتوانم تنهاترین دختر قرن اخیر باشم شاید...شکننده ترین هم...
و ترس...ترس من خود دوازده شب است !
انگار وحشت جیغ تنهایی دختری در خیابان که سایه ای پشت سرش حس کرده باشد
ترس من تاریک ترین ساعت من است
تپش بی امان قلبی ست پس از بیدار شدن با صدای ناگهانی زنگ تلفن خانه وسط خواب و در نهایت لرزش صدای آن طرف خط...
آرامش و مهربانی هام اما چهار صبح است !
آرام به همراه خنکای نسیمی که میپیچد توی دلم
با چشمهایی روشن تر از همیشه که حتی میتوان در آن ستاره رصد کرد و قرن ها درش خیره ماند
میتوانم به بخشندگی مهتاب باشم که عاشقی بنشیند زیر نورم و کوچه ی مشیری را زمزمه کند
اما تمام این ساعاتی که گفتم برای بهار و تابستان و زمستانند ! پاییز فرق دارد...
حالا تو بگو
تو چه ساعتی هستی ؟
| فاطمه بخشی |
-
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــمساعت هشت صبح پاشدم دخترم با یه کاسه تخمه نشسته جلو تلویزیون
میگه با من حرف نزن! سرکلاسم
-
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــمپدربزرگم علایم کرونا داشت اوردیمش بیمارستان
حالا ۳ ساعته داره با پرستارها میرقصه.
هر چی به اش میگم اگرحالت خوبه بیا بریم خونه
میگه خفه شو، نمبینی دارم میمیرم؟ -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــمطرف داشت واسه بچه ده سالش. توضیح میداد ک :
زمان ما آب نبود..
گازنبود..
برق نبود..
تلفن نبود..
مایکروفر نبود..
ال سی دی کسی نداشت..
یهو بچه میگه داری حال میکنی با ما زندگی میکنیا -
کــــافه وُیسخب دیگ کنکور تموم شد
هیچ بهانهای قبول نیست
منتظر مشارکت سبز شما هستیم- %(#ffff19)[UP]
صدا مخملیای تازه کشف شده
اکالیپتوس
dlrm
دانش-آموزان-آلاء
و همهی اونایی که هنوز کشف نشدن - %(#ffff19)[UP]
-
کافــه میـــم♡شانزده سالم بود که از "مرضیه" خوشم اومد.
چند خونه اونورتر از ما زندگی می کردن؛
اونوقتا مثل حالا نبود بشه بری جلو و اقرار کنی که عاشق شدی؛
عشق رو باید ذره ذره می ریختی تو خودت؛
شب ها باهاش گریه میکردی صبح ها باهاش بیدار می شدی و گاهی می بردیش سرکلاس.
"مرضیه" دو سال بعدش شوهر کرد.
۲۰ سالم که شد از همکلاسیم خوشم اومد. خیلی شبیه "مرضیه" بود
رفتم جلو و بهش گفتم دوسش دارم؛ ولی قبل از من یکی تو زندگیش بود!
تو ۲۵ سالگی از همکارم خوشم اومد؛ تُن صداش عجیب شبیه "مرضیه" بود.
تو ۳۰ سالگی از دختر مستاجرمون؛ که شبیه "مرضیه" می خندید
تو ۴۰ سالگی از کارمند بانک اونطرف خیابان که موهاشو مثل "مرضیه از یه طرف می ریخت تو صورتش.
می ترسم "مرضیه" خیلی می ترسم.
هشتاد یا صد سال ام بشه همش تو رو ببینم
که هر بار یه جوری داری دست به سرم می کنی.| حمید جدیدی |
- خوندمش یادِ تو افتادم مرضیه
marzyeh78 یا Marziehhhh
- خوندمش یادِ تو افتادم مرضیه
-
کافــه میـــم♡ -
موسیقی کده
چقدر با عشق
موهاشو میکردم نوازش
رقصید همه جوره به سازش
این دل دیوونه ولی یه لحظه هم نبود حواسش
نوازش - میثم ابراهیمی