@sarab ما نمی پوشیم عیب خویش، اما دیگران
عیب ها دارند و از ما جمله را پوشیده اند
پروین اعتصامی
sara.66
دیدگاهها
-
" مشاعره " -
شعردانهمیروم خسته و افسـرده و زار
سـوی منزلگــه ویرانه خویش
به خـدا می برم از شهـــر شما
دل شوریــده و دیوانــه خویش
می برم تا که در ان نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گنـاه
شستشویش دهم از لکه عشــق
زین همـــه خواهش بیجا وتباه
می برم تا زتو دورش ســـازم
زتو ،ای جلــــوه امید محــــال
می برم زنـــده بگورش سازم
تا از این پس نکنــد یاد وصال
ناله می لرزد،می رقصد اشک
آه ، بگــــذار که بگریزم مـــن
از تو ، ای چشمه جوشان گناه
شایـد آن به کـه بپرهیـــزم من
بخـــدا غنچـــــه شـــادی بودم
دست عشق آمد و از شاخـم چید
شعلــه آه شد م ، صــد افسوس
که لبــم باز بر آن لب نرسیـــد
عاقبت بنــد سفـــر پایـــم بست
میروم، خنده به لب،خونین دل
می روم از دل من دست بردار
ای امیـــــد عبث بی حاصــــل...
فروغ فرخزاد -
" مشاعره "@sarab رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود -
" مشاعره "@sarab ترا که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
خسته نباشی -
" مشاعره "@sarab مردم از فتنه گریزند و ندانند که ما
به تمنای تو در حسرت رستاخیزیم -
" مشاعره "@sarab تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید -
" مشاعره "@sarab مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود -
" مشاعره "@sarab ي غايب از نظر به خدا مي سپارمت
جانم بسوختي و به دل دوست دارمت -
" مشاعره "sara تو مپندار كه خاموشي من
هست برهان فراموشي من -
" مشاعره "@sarab مارا به مقام عشق راهی دادند
در کوی خرابات پناهی دادند
درویشی و بیچارگی ما دیدند
مارا هم از این نمد کلاهی دادند -
" مشاعره "@sarab یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
-
" مشاعره "@sarab یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخوانه ندارد -
" مشاعره "رکسانا شب خوش
-
" مشاعره "رکسانا یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخوانه ندارد -
" مشاعره "@sarab از دلت را مکن فاش به نامحرمان
در بر مامحرمان راز گشودن خطاست -
" مشاعره "رکسانا تو عهد كرده اي كه كشاني به خون مرا
من جهد كرده ام كه به عهدت وفا كني -
" مشاعره "رکسانا دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشم
سیلاب سرشک آمدوطوفان بلا رفت -
" مشاعره "رکسانا رسم دو رنگی آیین ما نیست
یکرنگ باشد شب و روز من -
" مشاعره "رکسانا وقت گل و روز شادمانی آمد
آن شد که به سرما نتوانی آمد
رفت آنکه دلت به مهر ما گرم نبود
سرما شد و وقت مهربانی آمد