آلاخونه

خیلی مامانو درک میکنم که ورا انقد حرص میخوره

کاش بتونم خودخواه باشم یکم

حالم داره بد و بدتر میشه

داری تنبیهم میکنی نه؟ اره همینه دلیله همه این اتفاقا

چرا باید هر شب بیان؟
چرا تا دیر وقت میمونن ؟
چرا تا 12 نشده نمیرن ؟
چرا نمیتونم خوب مراقبت کنم؟
چرا این حسا هست؟
چرا باید مامان مریض بشه؟
چرا باید این بحث و دعوا بینشون الان پیش بیاد؟
چرا انقد بخت بدم؟

مشکلات روانی که دارم روز به روز داره بیشتر میشه
از ۳ آبان تا 16 اذر
میشه...43 روز
فکر نمی‌کردم یه ماهو انقد رد کرده باشم
فاصله که که از کنکور گرفتم زیاد
خیلی ناامیدم

تموم شدنی هم نیس

دلهره دائمی

حک

نه جوری که باید غمم رو زندگی میکنم
و نه اونجوری که شادی ها رو
همه چی نصفه و نیمه و حال بهم زن..

این ویژگی که دارم خیلی کار داده دستم

چرا یبارم از این اوضاع و شرایط پیش اومده شکایت که نه حداقل گله نمیکنم
چرا نمیگم چرا اینجوری شد!؟
چرا مدام ذهنم میگه اشکالی نداره درست میشه
چرا این جمله اشکالی نداره تو ناخودآگاهم هک شده
اشکالی داره خیلی هم اشکالی داره
بد وضعیه ...الکی منو گول نزن ذهن خوشبین من
اوضاعه بدیه
معلوم هم نیست بتونم از پسش بر بیام یا نه
اینا باعث میشه بعد درست شدن شرایط جوری که باید برای جبران وقت از رفته تلاش نکنم و همینجوری عادی ادامه بدم واین خیلی بده.. خیلیییی

ادم عجیبیم

چرا نمیتونم خوب مراقبش باشم :(((
چرا این حس بد
چراا

چرا نمیتونم راحت با بابا حرف بزنم
چرا انقد ارتباط برقرار کردن سختمه🫠

متنفررررررر

متنفر از این وضع

چرا هم چی انقددد یجوریه

...تا ابد همین

پس کجا خودمو خالی کنم🫠