آلاخونه

10/3/96بود امتحان فیزیک نهایی پیش دانشگاهیی
مدتی بود خودمو باخته بودم و نمیتونستم درس بخونم تک تک لحظاتشو حس میکنم وقتی منتظر بودم یه نفر بلند بشه تا اولین نفری نباشم که برگشو میده
سفید سفید بود شاید یکی از بدترین لحظات عمرم بود تو اوج نا امیدی یه صدایی از درون میگفت نه نه این ته خط نیست!!
و شروع کردم به نوشتن:
من در اندیشه ی خود
شور وغوغایی بالاتر از اینجا دارم
در افق
بینهایت را من میجویم
از خودم میگویم
بینهایت را نتوان گفتن
من سراسیمه دوانم سویش
ره بسی دشوار است
شور وشوقش بیشتر
نتوان خسته شدن در این راه
خستگی میریزد
چشمه ام در این ره سخت
سخره ها میشکنم
ابرهاهم بامن
اشکهاشان نیرویی دارد
که توانم دادند
اری بینهایت را من میجویم
بینهایت نیست چیزی
ان منم
منم ان بی ای که نهایت دارد
f_r

پسر عمو جان شیطون عمه (به من میگه عمه)

گل های کوهی

این لب خاموشم
نیست از بی سخنی
خسته ام
لیک ندارم حرفی
تو بدان
که دلم اشوب است
و دل اشفته
چه صدایی دارد!
می رود عرش صدایش اما
هرکسی نیست خریدار صدا
اهل دل میخواهد
ونه گوش شنوا

خودنویسام بیشتر حرف دل بود و بار غم داشت....
یکی رو نوشتم دیشب گفتم بزارم اینجا
اما خب مثل بقیه (البته به جز اولیش ک نوشتم) غمگین بود...و از بقیش دردناک تر اما خب
وقتی دیدم نوشته بوی شکفتن را میشنوم
گفتم نه!
و ننوشتم
زندگی هنوز قشنگیاشو داره!!!!
شادی...لذت....ارامش... اینا رو خدا برا همه امون تو این دنیا بی اندازه گذاشته ...
این هنر ماست ک دریافتشون کنیم
میخوام بگم خواهرم :
من هم با تو بوی شکفتن را میشنوم

سلااام فاطمه جان
ممنونم از تبریک خوشگل و با مزه ات
برات ی سال خوب رو ارزو میکنم.منم اون تحول بزرگتو بهت تبریک میگم زندگیت برای توعه هر کاری ک بخوای انجامش بدی رو میتونی انجامش بدی:))
این نخودی ترینشونه
چشم خوب حواسم به تحریما هست

فااطمه
دوست خوبم پیشاپیش** تولدت مبارک**.هنوزم اون حرفای دلچسبیو ک با هم زدیم فراموش نکرده ام.ممنونم ک تو لحظه های سختم بودی و شنیدی منو
ان شالله ک همیشه صحیح و سلامت باشی
وهمیشه حال دلت خوب باشه

dlrm
دل ارام جان.نمیدونم چی شد ک باهم اشنا شدیم.ولی الان ک یجورای میشناسمت خیلی خوشحالم ک باهات اشنا شدم
مواظب خودت باش عمه خطر .با شمع تولد نزنی همه رو بسوزونی زغالی کنی یه وقت
تولدت مبارک

athenaa
اتناجان خوب نمیشناسمت.شایدم میشناسمت و این فراموشیاای اخیرم نمیزاره بیادت بیارم
اما مهم اینه تولده
تولد تولد تولدت مبارک پیشاپیش :))
امیدوارم غنچه لبخند لبت همیشه بشکفته باشه

برای چهارتاتون ی ساااااااااا۹۸اااااااااال عالی رو ارزو میکنم
امیدوارم خوب بسازید امسالو
مواظب خودتون باشید.

خنده شیرین باشد
قد یک شاخه نبات
کار دل را تو ببین
که دهد خنده نشان از یک داد
ان غم پنهانت
ان هوای نمناک
همه گویای تو اند
ومن ان کس که تو را میفهمم
زندگی یک رود است
ابتدایش دل دریایی توست
انتهایش با تو
بلکه باشد احساس

تقدیم بهه همه بچه هایی الایی که شب یلدایی تنها بودیم و توی تودلی خندیدیم:)
اخر سر کاری کردن که تغییر فاز دادم نتونستم ادامه بدم به خوندن
یلداتون مبارک :)))

نه خوابی و نه رویا و سرابی..
من را تو بگو این همه بی تاب چرایی؟
3:05 بامداد

@hasty-79 در شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم گفته است:

معلم ریاضی : چرا ریاضی نخوندین؟
بچه ها : امتحان عربی داشتیم
معلم عربی : چرا عربی نخوندین؟
بچه ها : امتحان ریاضی داشتیم
و اینگونه بود که ما دیپلم گرفتیم..

شما چطوری گرفتین؟

@hasty-79 وای خداااا دقیقا کار ماهمین بود!!!۳تا معلمو به هم میپیچوندیم زنگ اخر هم معاون اموزشی میومد اتمام حجت کنه باهامون خخ

http://s9.picofile.com/file/8349162276/برترین_قرار_عاشقی_من_و_خدام.mp3.html

romisa

سلام .وقت همگی بخیر
توی این تاپیک گزارش مطالعمون رو میزاریم
مهم نیست چه پایه ای هستی اگه درس میخونی ومیخوای ی رقابت مفید داشته باشی با دوستات میتونی گزارش بزاری
کسایی ک قصد دارن گزارش بزارن باااااااید مداوم باشه
اما خب نت وقتتو زیاد میگیره؟هر روز نمیتونی؟ پس ۳حالت داره
یا هر روز میزاری
یا هر ۳روز یکبار مطالعه ۳روز قبلتو میزاری
یا جمعه ها مطالعه ی ۱هفته رو میزاری
میتونید تعداد تستی رو ک برای هر درس کار کردید کنار اون درس بنویسید
در کنار این تایپیک میتونی توی تایپیک شروع ۹۸ راجب افزایش ساعت مطالعه .اهداف مطالعاتیت توی هفته ی اینده میزان عملکردت رو توی یه هفته بحث کنی
توی این تایپیک چت ممـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنوع
تایپیک شروع۹۸ https://forum.alaatv.com/topic/7932/شروع-کنکور
@دانش-آموزان-آلاء

@_azar_

سلام خوبین؟ خوابم نمیبره چیکار کنم

ناراحت بود ومعلوم بود دلش گرفته...
ته احساسشوباهمون پیامای خشک وخالی اما پر٬ حس میکردم
گفت میشه یه شعر بخونی واز این بگی که خدا برام کافیه
و از بقیه بیزارم؟
گفتم باشه وشروع به نوشتن کردم....
شاپرک داد خبر
که خدا همدم توست
چشم امید به غیر از خود او باز مکن
دیگران دل شکنند
دل تو میشکنند
دیگران در طمع یک هوسند
به بهانه گیرند...
ناگهان دل به جواب امد وگفت
شاپرک گوش به فرمان توعم
و خدا همدم من بوده وهست
دیگران را به درک
تاخدا هست همانم کافیست
دل به غیر او سپردن یک امید واهیست
سریع نوشتم و زیاد خوب نشد
ولی وقتی فرستادم براش گفت هیچوقت کسی اینجوری با نوشتن خوشحالم نکرده بود
ک اشک شوق از چشمام بیاد
ته دل غمگین بودم چون ناراحت بود..و با من راحت نبود ک بگه...ولی
فقط خداروشکر.....که تونستم خوشحالش کنم

سلام
این داستان قشنگ داستان منم بود.
واقعا اوضاع دردناکیه
فرق چندانی بین دختر وپسر هم نیست
اتفاقا دخترا احساسات قوی تری دارن و بدجور ب هم میریزن