Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Brite
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
پایانپ

پایان

اخراج شده
درباره‌‌ی من
دیدگاه‌ها
7.8k
موضوع ها
7
Shares
0
گروه‌ها
0
دنبال‌کننده‌ها
16
دنبال‌شونده‌ها
0

دیدگاه‌ها

تازه‌ها بهترین Controversial

  • چالش 20 حقیقت
    پایانپ پایان

    به نام الله
    سلام همگی
    مرسی از دعوت بانو
    چون استارتر بازگذاشته اول تاپیک انتخاب حقیقتو که
    ی کار،ی فکر یا.... باشه
    بیست اتفاق از زندگیم رو میگم،ک دید های جدید بهم داد به ترتیب تاریخ وقوع:|

    1)کلاس اول زنگ املا بعد تصحیح، وقتی معلم تهدید کرد به اینک کم گرفتین الان زنگ میزنم به خانواده هاتون،وسط کلاس کیفمو برداشتم گفتم خداحافظ:/
    افتادن دنبالم:/ و صداش بافریاد با اون لحن تو ذهنمه هنوز:
    هوووی مگ خانه خاله س مردکه .....(سانسور :| )
    تا در حیاط فرار کردم و بزور گرفتنم و انداختنم تو کلاس:|
    اینبار هم بخاطر املا زنگ زدن هم انضباط:/
    (البته بعدا خوشش ازم اومد، بچه شو ک پیش دبستانی بود میاورد سرکلاس مینشوندش کنار من:/
    جالبتر این شد ک بعدا فامیل هم در اومد:| )

    2)کلاس دوم ی معلم داشتیم به اسم اقای شکری!عاشق شاهنامه بود!هیچوقت درس نمیداد!کتاب بنویسیم رو باز میکرد:ی نگاه میکرد میگفت:چرته!
    از یک تا دو هزار بنویسید!خودشم شروع میکرد شاهنامه خوندن!
    کار هر روزمون بود هشت تا دوازده نوشتن!ی هم طبقه ای داشتم،سامان غلامی،با اون همیشه مسابقه میدادیم کی زودتر تموم میکنه!ما دوتا همیشه ساعت 10 تموم میکردیم بعدش مسخره بازی و.... اما بقیه تا 12 می نوشتن،علتشم این بود ما میدونستم معلممون معتاده و نمی فهمه!،همیشه عدد ها رو جا میذاشتیم!
    86
    87
    88
    89
    98
    99
    100
    و...!!!!

    3)کلاس پنجم با اینک وضع مالی خوبی نداشتیم پدرم واسه ی قبولی توی تیزهوشان،پسرعموم ک مهندس برق بود رو واسم معلم خصوصی گرفت،جلسه ای پنج هزار!
    اما من دیدی نداشتم از اهیمت تیزهوشان!سرجلسه بیخیال کیک و ساندیس میخوردم!سرجلسه یادم نمیره ک وقتی گفت پاسخبرگ ها رو بدید،دو ردیفم مونده بود،همه رو شانسی زدم!هیچوقت نگاه های مراقبه ک اج و واج نگام میکرد یادم نمی ره!
    اومدم بیرون پدرم منتظرم بود گفت چطوز بود؟
    گفتم سرم درد میکرد نتونستم جواب بدم کیک و ساندیسمو خوردم استراحت کردم( :| )
    بعد از حرفای زیادی ک تا چندین ماه نثارم کرد،دیگ هیچوقت امیدی بهم نداشت تا....(میگم تا کی)
    دخترعموم(خواهر همین پسرعموم ک ریاضی منو درس داد)اون سال تیزهوشان قبول شد
    ما وضع مالی خوبی نداشتیم،اما عموم چرا!حس میکردم چقدر پدرم نابود شد سر این موضوع ک این حسو بهش دست داد ک اگر شاید وضع .....

    4)راهنمایی کلاس هفتم،مدرسه پایین شهر بودم روزای اول ،معلم نمیوود سرکلاس،تودفتر بودن ،فقط مبصر بود،ی مبصر بود اسمش میثم بود،سه سال مردود شده بود،به تمام معنا وحشی ،حرکتشو همیشه تو ذهنمه:
    همه دست به سینه بودیم،پاشو انداخت رو میز،یه قرص خورد گفت:
    اسپرین واسه همه چی خوبه!
    سر ی حرف کوچیک و واسه اینک خودشو ثابت کنه
    یکی بچه ها رو خوب زد:/
    داشتم میرفتم گزارشش بدم فهمید:/ بحث حسابی کردیم،اگ یکی ک مانع شد،نبود،خوب منم میزد
    از کلاس ک زدم بیرون،دیدم ی غول بیابانی با شلنگ سبز رنگ در تک تک کلاسا میره!
    بهش میگفتن اقای متقی!ی ناظم وحشی بود!
    دریکی از کلاسا بود ک
    رفتم پیشش،عاقا این مبصری ک شما دادین....
    برگشت!:تو توی سالن چیکار میکنی عوضیه....
    وچنان با مشت و لقد زدم ک فقط تونستم فرار کنم.
    فهمیدم دنیا خیلی ناعادلانه ممکنه پیش بره
    (اون مدرسه خیلی وحشیانه بود،مثل زندان های فرار از زندان بود،توی گروه نبودی،یا خوببه کتک میخوردی یا :|
    بعدا این میثمه،بهش تقلب میرسوندم،اونم هوامو داشت همیشه :| 😂 )

    5)راهنمایی کلاس نهم،یه اوج درس خوندن و ... رسیدم
    همه چی باهم تلاقی پیدا کرده بود:هوش،توانایی اراده و...(دیگ هیچ وقت نتونستم به اون حد برگردم!)
    یکسال مدرسه هر روز ساعت 5صبح پا میشدم
    بخاطر رتبه اوردن تو مسابقات و تنها معدل بیست پایه،همه میشناختنم،یه معلم ریاضی داشتیم اقای حقیقتی،جوان بود خیلی،زنگ های تفریح نمی رفت دفتر،وای میساد ریاضی درسم میداد میگفت لیاقت قبولی در تیزهوشان رو داری(اگر چه در حقش بدی کردم و هیچوقت دیگ بهش سر نزدم! و جز چند پشیمانی بزرگ زندگیم شد!)
    اون سال عضو کتابخانه مسجد شدم و کتاب های کمک درسیمو اونجا میگرفتم
    تنها انگیزه و عامل درس خوندنم همون تعریف هایی بود ک اون ازم میکرد

    6)سه روز مونده بود امتحان نمون،ی همسایه داشتیم،کلاس هشت بود،کتابای هفت و هشت و نه اونو اوردم و اون سه شب تا نزدیک صیح میخوندم!توی راه برگشت هم پایه ای هامو دیدم:
    کتابا واسه چته!
    من:ازمون ورودی
    نمونه و تیزهوشان مال ما نیست بیخیال

    غروب ازمون،پدرم بردم ماهیگیری،از دید پدرم من همون ادم کلاس پنج بودم!شب ک برگشتیم اینبار خواهرم گفت:
    اگ علی قبول نشه من روم رو با زغال سیاه میکنم
    اما پدرم....

    من انقدر هیچ کسی نداشتم بهم بگ ازمون اصلا چیه که معنی نمره ی منفی اول برگه رو نفهمیدم،!شک میکردم میزدم!اما انقدر خوندخ بودم....
    همون عموم اون سال سرطان داشت،تهران بود،لحظه ای ک نتیجه امد پدرم پیشش بود،دخترش باز با اون وضع وخیم پدرش و... قبول شده بود!زنگ زد ب ما:ب علی بگو بره نتیجه بگیره
    رفتم کافینت: قبول نشدی عاقا!!!!!

    چند روزی گذشت!ساعت ده بود!پدرم زنگ زد سریع حاضر شو بریم توی شهر!مدارک و... هم بیار،از مدرسه زنگ زدن علی کجاس واسه ثبت نام نمونه سریع بیاید دیگ...
    رفتم ،نگاه لیست کردم:شده بودم هشتمه ازمون ورودی!!!
    رفتم تو!عاقا کجایی!برو این عکس و... رو بگیر سریع بیا،وقتی برگشتم من ک کار ثبت نامم تموم شد،بعدی ک اومد بهش گفت:
    منم نیست نفر چتد لیستی انقدر دیر اومدی ک مجبور شدیم ذخیره ها رو جاتون بفرستیم!

    8)با اینک از کلاس اول کوه میرفتم و اهل ورزش بودم،اما تقریبا ی پسر مامانی بودم و خودم اینو حس میکردم،تابستان کلاس نهم ک تموم شده بود،ی لیزر خریده بودم،ی کوچه ی تاریک بودیم با. پسر خالم داشتیم رد میشدیم،جدا ک شدیم بهش لیزر انداختم،دیدم چند نفر ته کوچه داد زدن عوضی اشغال وایسا ببینم،با نهایت سرعت فرار کردم،اما شذن جند دسته و گرفتنم:
    ...(سانسو)..... لیزر میندازی به دختر مردم؟اره؟

    همه میدونستیم توی اون کوچه دختری نبود!
    خیلی تحقیرم کردن خیلی،زیادم بودن،چاقو هم داشتن

    سر اون موضوع و بعضی اتفاقا ک در کلاس نهم افتاد،تصمیم گرفتم ی رشته رزمی برم و اتفاقی با رزم اوران آشنا شدم،اگر چه این رشته خیلی خشن بود اما سالها ادامه دادم....

    9)سال دوم کنکور عاشق برنامه نویسی بودم،شب قبل کنکور چشامو بستم همه چی به خانواده گفتم،فکر کردم مثل فیلم ها الان میگن:
    مهم علاقه س پسرم و اینا
    اما با واکنش تندی رو به رو شدم:
    غلط کردی،مگر ملت علاف توعن،این همه سال هزینه و معطی عاقا ک .....
    رفتم تو اتاق،
    شوهرخواهرم ،اومد باهام حرف چندساعت
    از موقعیت های اجتماعی از وضع جامعه و...
    تا ی مدت خودمو قانع میکردم ک حاصل فشار درسی بوده توهم ردم و....
    اما واقعا مغزم واسه برنامه نویسی کار میکرد،خواهرم مهندسی نرم افزار میخوند،اما اون از من سوال میپرسید!کتاب جاوا رو بدون هیچ استادی توی ی هفته خوندم...
    اما ی تضاد عجیب هم حس میکردم،حرف های اون درمورد وضع جامعه درست بود

    تصمیم گرفتم ک بتونم علاقه ی جدید ایجاد کنم،و برنامه نویسی زو به عنوان ی تفریح یا ی کار دوم واسخ دوران دانشجویی و بعدش بذارم....

    10)بین پسرعموها وو دخترعموها ما سه نفر همسن بودیم!
    من،دختر عموم،پسرعموم هم سن و هم بازی همیشگی ،دختر عموم کلاس پنج تیزهوشان قبول شد ،منم کلاس نه نمونه،پسرعموم درس خون نبود...هیچی قبول نشد!فشار روحی ک از طرف خانواده و فامیل بهش وارد میشد رو حس میکردم!
    یکسال،بعد از فوت عموم(بعلت سرطان)دختر عموم پیش دانشگاهی عاشق شد!ازدواج کرد و از فرزانگان کرمانشاه به تهران رفت....عملا از گوی رقابت خارح شد
    اون کسی بود ک از اول دبیرستان واسه کنکور کلاس میرفت...
    منم توی نمونه،با بهترین معملا،اما الان سال پنجم کنکورمه
    اما اون پسرعموم سال سوم کنکور،یا اینک پدرش(یعنی عموم)دی ماه بعلت تصادف فوت کرد و تا مدت ها درگیر مراسم و... بود،دندان پزشکی سنندج آورد!!!

    .خب خیلی طولانی شد :| بنظرم ده تا کافیه :|

    دعوت میکنم از
    marylb
    @1999
    @Milad91
    Dr-acula

    غیر درسی

  • خــــــــــودنویس
    پایانپ پایان

    IMG_20191220_152559.png
    بدون شرح...
    (کاظم نماده!)

    بحث آزاد

  • خــــــــــودنویس
    پایانپ پایان

    1578307510998.png
    از ترامپ میخوام این نقطه هم به 52 نقطه ش اضافه کنه :| عمو بزن این تاپیک تودلی هم بترکون ما بریم سر درسمون انصافا 😂
    trump
    #انتفام_سخت
    #تنش_در_منطقه
    #تتلو
    #عذای_دیشب_دخترخاله_ام_چطوری_درست_کرده

    بحث آزاد

  • ترین های 1398
    پایانپ پایان

    البته ترین های 98 نی،کمی ماقبلترم هس باهاش :|
    بیدل:همدمترین در روزهای بدم 💓 😂
    No_one ....... ترین :| 😂 💗
    DarkMind خودشیفته ترین 😂 ♥
    @Amir-Bernousi جدی ترین :| :| :| 😂
    hosainmahmoudi فراموش نشدنی ترین واسم 💔
    oooopppssss باحوصله ترین در خلاصه نویسی :| 😂
    @Sobhan-1999 همیشه در حال فحش به دنیا داده ترین 😂
    joy اولین رفیق آلام،خوشبحالت 😂
    Shame متقلب ترین 😹
    @LÖWE دوس داشتنی ترین 😍 😂
    @hii پست های کانالا گذارنده ترین :| نصحیت رو مخ ترین 😭 😂
    @DedSec ناظم متولدشده ترین :| 😂
    _MILAD_ یارانه دوست ترین :| 😂
    M.an مورد هجمه ترین :| 😂
    Brilliant بی حاشیه ترین،افرین 😂
    Acola دایم در حال عکس گرفته ترین 😂
    @tschüss شمرترین 😂 باجنبه ترین 🤐 😂
    marylb تو ذوق زننده ترین 😡 😂
    marzyeh78 مظلوم ترین 😞 😂
    Flight پیش خدافظی های تو باید لنگ بندازم :| 😂
    ی ترین خودت بهش اضافه کن 😂
    @pqrs دایم در شکایت ترین :| 😂
    sandiii @Saahaar اکالیپتوس @sheyda-fkh
    ترین شما چهار فرزند ناخلف رو نمینویسم تا تنبیه شه حرف گوش کنید وقتی گفتم نرید اونور و رفتید :| 😂
    خانوم ققنوس
    ارتشهای تک نفره 🕶 😂
    همش ک نباید ترین داشته باشه :| 😂
    dlrm عاشق جمله یه «اینو ترجمه کن 🌿 » ترین 😂

    @M.BAHRAMI1378 @ROYA78
    ی زمانی بیکارترین :| 😂
    @Black_sky @D-fateme-r Lotus
    غیرقابل باور تغییر کرده ترین :| 😂
    @M.dall.S حرف گوش نکن ترین و مدرسه پیچون ترین 😂
    فااطمه موفق ترین در خدافظی بی برگشت 😂
    _F_SSU_ فاز مثبت ترین 😂
    فاطمه ـ بوشهر نرمالترین :| 😂
    MahDs موفق ترین در مدیریت تایم انجمن 1⃣ احسن 😂
    100 جنگجوتربن و هفت تیرکش ترین 😂
    بآهار نقاش ترین خودتحویل گیر (لازم به ذکره ی مدت به خودش میگفت لجنری،یعنی افسانه 😂)
    @Adler
    IMG_20200227_113006.png
    اوایل کمی اذیت میکرد ولی الان خوب شده ❤ 😂

    اگ کسی از قلم افتاد سهوا،پیشاپیش معذرت :|

    بحث آزاد

  • اعتراف میکنم که....😂
    پایانپ پایان

    اعتراف میکنم توی عمرم خیلی وقتا بد ضایع شدم مثل این فیلم طنزا :| 😂
    میگن اول نگاه جیبت کن بعد خرج کنا:/
    من توی عمرم زیاد رفقیق باز نبودم ک مثلا دعوت کنم بیرون شام و....
    یبار پیش دانشگاهی بودیم،(حدودا چهارسال پیش)ظهر اومدم کتابخونه با دوستم،حرف شد گفتم اشکال نداره ناهار مهمون من روستوران رو به رو :|
    چ میدونستم واسش عادی بود قبول کرد :| 😂
    یا خدا:/ چیکار کنم حالا،همش 14 تومن تو جیبم بود:/
    کارت هم پیشم نبود بگم یکی کارت ب کارت کنه :|
    الکی ب ی بهونه زدم بیرون قیمت بگیرم حداقل مثل داستان کباب غاز کنم 😂
    حالا ما کتابخونه شهید بهشتی بودیم،روستوران رو به روشم ک شیش بهمن گران ترین جای کرمانشاه:/
    دیدم باید بیخیال رستوران شم:/
    رفتم غداخوری پایین تر دیدم پولم ی چلو کباب کوبیده و کوبیده خالی میکرد :|
    رفتم آوردمش و گفتم روستوران فلانه و... نمیشه(این خودش بدتر بود 😂)بریم این غذاخوری، نشستیم و دیر آوردن،گفتم عاقا چیشد گرسنمونمه:/
    اوردن مال من خب برنج نداشت 😂
    گفت عه علی تو چرا برنج ندادی:/
    گفتم معدم حساسیت داره :|
    گفت به برنج؟ :|
    عاقا اصلا از نگاهش فهمیدم ک فهمید پول نبوده 😂 چون خودشم چند لقمه بیشتر نخورد:/
    اعتراف میکنم یکی از ضایع شدن های وحشتناک عمرم بود و هنوز بهش فک میکنم ی طوری میشم :| 😂
    و ب این شعر سعدی رسیدم ک بسیار سفر باید تا پخته شود خامی:/

    بحث آزاد

  • رتبه برترای کنکور99
    پایانپ پایان

    بسم الله...

    ادما بعد شکست ب دو دسته تبدیل میشن،ی عده پا میشن باز دوباره،به راحتی همین سه کلمه نیست!غلبه به احساس،حرف این و اون،ندای درون،خستگی بیرون و...
    ی عده هم میخندن میگن:نگاه من احمق ب چی فکر میکردم،هه ،اصلا در حد من نبود اون هدف،بعدشم منطق و فلسفه میچینن واسه خودشون تا اروم شن...

    این چندماه بعد از چهارمین شکست،خیلی سخت گذشت،درون بیرون،محیط و...
    اینجاییم ک تمومش کنیم.

    جسارت داشته باش....

    مشاوره تحصیلی

  • اعتراف میکنم که....😂
    پایانپ پایان

    اعتراف میکنم تا امسال فک میکردم:
    پیش قاضی و ملق بازی درسته:/
    فکرم میکردم ی کسی جلوی قاضی جلف بازی درمیاره پشتک و اینا میزنه حقیقتو بپوشونه:/:/:/:/

    نگو اصلش:«پیش غازی و معلق بازیه»:/
    غازی یعنی بندباز:/

    بحث آزاد

  • شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
    پایانپ پایان

    images (1).jpeg
    😂
    (همیشه یکی بود تو فیلم بهش بگ:برو باباااا،چی میگی واسه خودت، امیدوارم اون یکی نباشه الان 😂)

    غیر درسی

  • خــــــــــودنویس
    پایانپ پایان

    +صدای خنده و شادی تمام سالن را پر کرده بود،مجری از کمدین معروف دعوت کرد،هنور نیامده فقط با طرز راه رفتنش سالن از خنده تا حد انفجار پیش رفت،خنده ها دلی هم بودند،از شوق با هرکی که وارد میشد سلفی میگرفتند،جشن بزرگی بود:جشن فارغ التحصیلان دانشجویان پزشکی دانشگاه شهید بهشتی....
    همه چی متفاوت شده بود،حتی باد خنک کلرگازی سالن،انگار خستگی چندساله را از تنش به کل بیرون میکرد
    ناخوداگاه لبخند میزد،نقشه هایی هم میریخت که هماهنگ کند با دوستانش به دوچرخه سواری کنار کوه بروند،دوچرخه سواری در غروب پنجشنبه حال و هوایی دیگر دارد:)

    • سرظهر شهر پر از دود شده بود،انگار حتی افتاب هم با خشم می تابید،
      پنجشنبه روز بدی بود،تا شنبه باید منتظر می ماند،تا باز دنبال کارهای اداری برود
      از خیلی وقت پیش دنبال این وام بود که یک تاکسی را بخرد،ضامن میخواست،نداشت،نمی دادند

    +عجب غروب خنکی شده نه بچه ها؟!
    عاقا،پنج تا آب هویج بستنی بده به این پنج دوچرخه سوار خسته
    انقدر شاد بودند که با ساده ترین جملات هم از خنده غش میکردند...

    • عاقا چقدر گرون میدی،یه فلافل و نوشابه س همش ها!!!
      پولت فقط فلافت رو میکنه،بگیر برو کم سرو صدا هم کن...
      اتوبوس زرد و کهنه ی خط سروصدایش از دور میامد!عجب دودی میکرد،درحالیکه گاز به فلافل میزد،با سرعت هرچه تمام میدوید
      جای برای نشستن نبود،باید سرپا میماند،ترافیک سنگینی بود...

    +ابهویج بستنی اش را که میخورد،به گوشی اش نگاهی می اندازد:
    سلام خوبی حمید،راستی امشب مهمون مایید
    از طرف عشقت

    • آخرین لقمه ی فلافل را دهن که می برد،اتوبوس ترمز میکند،آن لقمه هم می افتد!
      خم میشود بردارد،گوشی زنگ میخورد،بر میدارد،صدایی عصبانی و بلند
      الو حمید عاقا ببین،دیگ جایی واسه سازش نداشتی،فرصتت هم تموم شد خودت بهتر میدونی،سه ساله دخترمو نامزد کردی اما هنوز نتونستی حتی...

    ناگهان با صدایی از خواب پا می شود:
    حمید ساعت6 شده،گفتی بیدارم کنید درس دارم.......

    بحث آزاد

  • سردار بزرگ و پر افتخار اسلام آسمانی شد.
    پایانپ پایان

    7ba9cc76b7fad3a965c2d239af80b414.jpg
    زین پیش دلاورا کسی چون تو شگفت
    حیثیت مرگ را به بازی نگرفت

    تسلیت میگم به همه ی آزادمرد های واقع بین جهان...

    اعتقادی - مذهبی

  • خــــــــــودنویس
    پایانپ پایان

    چنان،حسِ گرم و شادِ دختر بچه ای تازه به پا افتاده،
    که تمام وجودش پدرش است،
    می دود،
    که افتادن او در اغوش پدر باشد،

    اما

    به چشمان سرد و خشک پدر،ک مشغول به درون کشیدنه دود است ،بر میخورد،و میخورد زمین،در کنار او،از پشت دست پدر ک او را دور میکند....

    و باز از زمین بعد ازچندثانیه مات و مبهوت بودن
    باز میگیرد از سر
    نگاه های منتظر و از محبت ب پدر...

    و اما جوابی ک نیست...

    بحث آزاد

  • خــــــــــودنویس
    پایانپ پایان

    +ب چی فکر میکنی؟

    • 100سال دیگه....1000سال دیگ

    +خب چی میبینی؟

    • اجزام ک توی تمام دنیا پخش شده.توی بدن هزاران نفر.....
      ب این فکر کردی که الان جسم تو رو چند نفر تشکیل داده؟
      اتم های بدن تو روزی توی بدن یکی دیگ بودن..
      جسم تورو
      شاید یک میلیون نفر شایدم بیشتر.....تشکیل داده
    بحث آزاد

  • شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
    پایانپ پایان

    10808358_959.jpg
    وضع ما بعد از بستن تودلی 😂
    مجروحانِ منتظرِ بی خانمان 😂

    غیر درسی

  • خــــــــــودنویس
    پایانپ پایان

    IMG_20191101_172533.jpg
    زوم کنید،چقدر کوچیکه

    بحث آزاد

  • ♥شعردانه♥
    پایانپ پایان

    42380397_262467554408678_3199240557930191815_n.jpg

    غیر درسی

  • رتبه برترای کنکور99
    پایانپ پایان

    اینو یکی از رتبه برترا گفته بود،کپیش میکنم اینجا:

    روزهایی ممکنه بیاد که دنیا ازت تنفر داشته باشه،دوست داشته باشی شب ها تا صبحش گریه کنی
    روزی ممکنه بیاد ک همه عاشقتن و از خوشی فقط می خندی و به دیوار نگاه میکنی و بیشتر توهم میزنی
    ممکنه توی جمع خرابت کنن و مدت ها ذهنت درگیر باشه،یا ازت تعریف کنن و به خودت ببالی
    ممکنه درگیر اثرات مخرب رذایل اخلاقی شی و مدت ها مثل موش مرده در اب! خشک و افسرده و نابود باشی
    ممکنه از با خدا بودن و حال خوش بعدش تا مدت ها آروم باشی و معنای لذت واقعی زندگی رو بدونی
    ممکنه مهمان بیاد و درگیرت کنه،یا مهمان شی و درگیر شی و هزاران ممکنه دیگه...

    زندگی خارج از این ها نیست،چه قبل کنکورت چه بعد کنکورت این ها هستن،اما چیزی که هست اینه که تو وظیفه ی درس خوندت رو ثابت بدونی تحت هر شرایطی!مثل ی کارمند،چه وضع خوب باشه و ساعت 11شب بخوابه چه اتفاقی ببفته و ساعت4 بخوابه،در هرصورت سرهمون تایم قبلیش بیدار میشه و 7 اداره س!چون اونو به عنوان وظیفه ش میدونه،هروقت درس رو به عنوان وظیفه و شغلت پذیرفتی میتونم بگم میتونی موفق شی و کنترل زندگیت رو در دست بگیری...

    مشاوره تحصیلی

  • رتبه برترای کنکور99
    پایانپ پایان

    دیروز یکی بهم گفت حداقل کاری کن ک بعد این چهار ماه و نیم بگی ک اره فلان کارو کردم،الان اینم توی این جایگاه،از خودت حداقل خجالت نکشی
    ی جمله از این بیست سالت داشته باشی!!!
    الان من بهت بگم این سالها چ کردی،واقعا ی کلمه هم داری بگی؟!میتونی بگی حداقل«درس خوندم؟!»
    خودتم بهتر میدونی نه


    مشکل غالب ماها در« تشخیص» درست و غلط نیست،در عدم «انتخاب» درسته!!!
    میدونیم ی چیزی غلطع ولی سمتش میریم!
    هفت هشت ساعت خوابیدی کمبودش رو نداری ولی وقتی خوابت میاد بی هیچ مقاومتی تعطیل میکنی،میدونی غلظه و میکنی
    میدونی چت،بازی،حاشیه غلطه و شیرجه میزنی...
    تا وقتی آدم اینه،میلیونها سال هم بهش وقت بدن،باز تکرار نتایج گذشته اس...
    شاید قسمت عمده ی عامل کنترل رفتار ما بیاد توی این کلمه ک «چقدر ارزش و جایگاه خودمون رو میدونیم؟»
    چقدر واسه خودمون «احترام»قایلیم ک بازخورد رفتارمون ما روتوی چ جایگاهی قرار بده
    عمیقا باور داشته باشی ک رفتارت بازخورد داره به خودت و تموم نمیشه!
    خوابیدن ب عنوان یک نمونه رفتار ساده بازخورد داره ،بازخوردی خارج از اون تایم خواب میاد سراغت،گاهی یک تصمیم توی یک ثانیه،سالها زندگی رو تغییر میده،عملا آینده توی حال زندگی میکنه!
    حال متعلق حال نیست!کد نویستی امروزت رو فردا میبینی،با کسیم شوخی نداره،خوب یا بد نتیجه اش رو میبینی
    ادای کاری دراوردن سخت تر از خودشه!ادای درس خوندن در اوردن سختتر از خود درس خوندنه،اصطحکاک و استرس و نبود ترقیش ادمو متلاشی میکنه،تو ک زجر و حرفشو میکشی حداقل بخونش
    انگیزه مهمه،وقتی باشه میشه ی متن رو یبار خوند و فهمید و عالی،نباشع ده بار میخونی کسالت بار بعدشم رهاش میکنی و نمیفهمی
    زندگی همینه،درس خوندن سخت نیست،اگ فک کنی واقعا قراره یاد بگیری،دنیای اطرافت رو
    به قول بچه های تودلی سال 1498 الان! هیچکدوم از خواننده های این متن زنده نیستن،زیر ی مشت خاک..این سال میاد و چشم های تو جهانی رو نخواهد دید! نمیبینی گلی رو، بوی جلد کتابی رو،ن صدای جیک جیک گنجشکی رو،همه چی تموم میشه و کی میدونه حتی چقدر زودتر
    هدف زندگی واسه هرکسی متفاوته،اما شاید بعد سالها به این نتیجه رسیدم ک اینه ک:«
    بین این میلیاردها سال حیاتی ک بوده و خواهد آمد،لطف کردن و ی بخشی رو بهت دادن تا
    از زندگی کردن و موجود بودنت لذت ببری عمیقا،و با فراهم کردن ی زندگی خوب واسه بقیه اونا هم شریک کنی در این لذت ک طعم زندگی رو بچشن»
    وقتی با این دید به دنیا و زندگیت نگاع کنی و کل عمرت رو ببینی انگار ی دفعه بزرگ میشی،خیلی چیزا واست تحملشون اسون میشه،و حتی از بدترینها لذت میبری...
    ایا واقعا زندگی میکنی؟!
    بزرگ شو و منطقی و آروم و با انگیزه واسه آینده و زندگی بهتر تلاش کن و درس بخون.....

    مشاوره تحصیلی

  • خــــــــــودنویس
    پایانپ پایان

    IMG_20200411_121033.jpg
    به چشم های نوک شاخکاش نگاه کنید،چ زیباس...
    توی این ارتفاع...
    صنع الله الذی اتقن کل شی...

    بحث آزاد

  • نشانک ها و زیباترین پست ها
    پایانپ پایان

    زیباترین پست هایی ک توی تاپیک ها دیدید و دوست داشتید، بفرستید
    همچنین پست هایی ک نشانک زدید ک زیبا هستن رو...
    به این فرم:
    لینک:
    از کی؟
    توضیح کوتاه:

    مثلا من الان رفتم پروفایلم،آخرین پستی ک نشانک زدم:
    لینک: https://forum.alaatv.com/post/912721
    از: Flight
    توضیحم اینگ مهدی Dr-acula ی عکس از ی متن فرستاد،اسم ی باکتری توش بود:قانقاریای گازی :|
    ماهم دیگ شوروشو دراوردیم و کردیمش شعر 😂
    و این پست دیگ واقعا اوجمون بود ک مسبب همصدایی بقیه هم میخواستیم بشیم 😂
    نشانک زدم هروقت کسل میشدم و ناراحت این پستهمه واقعا میخندوندم 😂

    پ ن:میدونم هنوز کودک درونم خیلی کودکه :| 😂 ولی بهونه خوبیه واسه خندیدن:)

    غیر درسی
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 344
  • 345
  • 1 / 345
  • درون آمدن

  • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

  • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
  • اولین پست
    آخرین پست
0
  • دسته‌بندی‌ها
  • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع