کافــه میـــم♡
-
ساعتها ایستاده میمیرند!
-
آدم ها از آن چیزی که از نزدیک میبینید
دورترند! -
زندگى داره هر روز "كى فكرشو ميكرد"تر میشه
-
تهش میشی نفت....از گذشتت سیاه تر!
-
همیشه حرفاشو نِص...
-
- میتونم یه سوال ازت بپرسم؟
- همین الان پرسیدی!
-
همین مونده تو گوگل بنویسم: من چمه؟
شایدم روزی بگه،محلول در شب!
-
از فکری که تو سر یه میکروب کشنده است میترسم!
-
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۷:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بهروز وثوق میگه:
فک کردی کسی از مردن ما ناراحت میشه
نه ننه ...سه دفع که آفتاب بیفته لب دیوار و سه دفعه که اذون مغربو بگن؛ همه یادشون میره ما کی بودیم و واسه چی مردیم؛
همون طور که ما یادمون رفته... -
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر کله خامی هم مثل شکم خالی سر و صدا میکرد آدم خیلی عاقل تر از این ها بود!!!! مترلینگ
-
بچه که بودم خانوم جون میگفت: هروقت از چیزی ناراحتی
اگه از همه دلگیری و
دلت یک اتفاق میخواد که از ته دلت خوشحالت کنه
یک اتفاق تازه و نو
چشمات رو ببند
و تو دلت آرزوش کن
و تا سه بشمار
نفس عمیق بکش
و شمردنت که تموم شد
بعدش
چشمات رو باز کن…
میدونی چیه؟!
حالا خیلی وقته دلم تورو میخواد
ولی هرچی چشمامو میبندم و میشمارم باز اتفاق نمی افتی...
آخه مگه تو اتفاق قشنگ روزهای از دست رفتم نبودی؟
پس چرا دیگه تو حوالیِ روزهام پیدات نیست؟؟باز هم چشمامو بستم
خواستمت
و این بار تا بی نهایت شمردم
دلم میخواد چشمام که باز میشه، باشی
درست روبروم
همون جایی که همیشه دلم میخواست….سونا_محمدی
-
انگار قرار نیست این آدم،هیچ وقت آدم شه،همش باید توی عروسی هاش شیون کرد و سیاه پوشید
مرز شادی و غمش به فاصله ی سایه و زمین شده.
#n.c -
نوشتهشده در ۲۸ دی ۱۳۹۸، ۱۴:۴۸ آخرین ویرایش توسط sheyda.fkh انجام شده
به سراغ من اگر میآیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگهای هوا پر قاصدهایی است
که خبر میآرند،
از گل وا شده دورترین بوته خاک
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است
%(#ff0099)[به سراغ من اگر میآیید]
%(#9100ff)[نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد]
%(#19a831)[چینی نازک تنهایی من] -
نوشتهشده در ۲۸ دی ۱۳۹۸، ۱۸:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ادوارد: میدونی فرقِ بینِ درد و رنج چیه؟
آنا: چه فرقی میکنه وقتی دوتاشون بدن!
ادوارد: وقتایی که باهات حرف میزنم
و حواست پیش یکی دیگهس!
این میشه رنج...
آنا: خب درد چیه اونوقت...؟
ادوارد: که با این حال، باز دوستت دارم...!
| حمید جدیدی |
-
نوشتهشده در ۲۸ دی ۱۳۹۸، ۱۸:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتم : از حرفام نرنجیدی...؟
گفت : نه!
گفتم : ولی هر کی بود یه چیزی بهم میگفت.!
گفت : مادرم انسولین میزنه، اولا خیلی دردش میگرفت، بعدش کمتر شد
حالا هر وقت سوزنو تو پوستش فرو میکنه، فقط میخنده.
الان منم اونطوری ام...!
| حمید جدیدی |
-
%(#ff0000)[ارامش]
معنی ندارد
در %(#ff0000)[قفس] فکر
شاید
ارامش این نباشه
واسه خیلی ها
%(#ff5900)[ارامش با برعکسش]
%(#00a6ff)[براشون لذت بخشه]
ش م ا ر ا...
%(#ff0000)[شما را...]
%(#0088ff)[#کوچه 13] -
نوشتهشده در ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۱۹:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به یادم هست روزی مصرّانه به تو می گفتم: «ما هرگز خسته نخواهیم شد...هرگز»!
اما مدتی است، پی فرصتی می گردم شیرینم، تا به تو بگویم: «ما نیز، خسته می شویم و خسته شدن، حق ماست»!
اینکه خسته می شویم و از نفس می افتیم و در زانوهایمان، دردی حس می کنیم، مسأله ای نیست. مسأله این است که بتوانیم زیر درختی، کنار جوی آبی، روی تخته سنگی، در کنار هم بنشینیم و خستگی از تن و روح بتکانیم!
خسته نشدن، خلاف طبیعت است همچنان که، خسته ماندن.
دیگر نمی گویم که ما تا زنده ایم، خسته نخواهیم شد بلکه می گویم: «ما هرگز، خسته نخواهیم ماند...»
-
نوشتهشده در ۳۰ دی ۱۳۹۸، ۲۱:۵۴ آخرین ویرایش توسط sandiiii انجام شده
من از تنهایی نمیترسم، اما از فراموش شدن چرا.برای من فراموش شدن، یعنی نبودن، یعنی وجود نداشتن.
وقتی برای کسی فراموش بشی، یعنی دیگه براش وجود نداری. یعنی از اول هم نبودی.
فراموش که بشی یعنی دیگه کسی بهت فکر نمیکنه. یعنی دیگه کسی خاطراتش رو باهات مرور نمیکنه. فراموش که بشی، یعنی دیگه دل کسی برات تنگ نمیشه.
برای من امید به زندگی، یعنی توی ذهن آدمی که بهش فکر میکنم، هنوز یه جای کوچیک باشه، تا خاطراتمون رو نگه داره.
من کجای ذهنتم، وقتی تمام فکرمی؟
| پویا جمشیدی |
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۱۳:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مهران مدیری : عاشق شدی ؟
حسین وفایی : خب بله هر کسی عاشق میشه !
مهران مدیری : چی شد ؟
حسین وفایی : رفت ...
مهران مدیری : چقدر عجیبن، رفت ! چی شد ؟ چی گفتی آخه ؟
حسین وفایی : والا چیز خاصی نگفتم !
مهران مدیری : همون ! شاید باید یه چیزی میگفتی که نگفتی .. !- دورهمی
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲۱:۵۹ آخرین ویرایش توسط sandiiii انجام شده
که خانه را ترک میکنم، جوانم
و شب،
پیر به خانه باز میگردم با اندوهی هزار ساله
چهار دیواری خانهام،
آرام و صبور
پذیرای پیرمردی است که
سحرگاهان جوان برمیخیزد.
| عباس کیارستمی |
@دانش-آموزان-آلاء