اعتراف میکنم که....
-
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۱۸:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اعتراف می کنم که ناامید شدن مادرم جهنمه برام..
-
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۱۸:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اعتراف میکنم که علاف هستین
-
اعتراف میکنم که علاف هستین
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۱۸:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده! -
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۱۸:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اعتراف میکنم که حرفامو دفن میکنم تو خودم
-
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۱۸:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Zaraa اعتراف میکنم که شوخی کردم
-
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۱۸:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Zaraa در اعتراف میکنم که....
گفته است:
uu اعتراف میکنم که......
کار خوبی نیستاعتراف میکنم
اینجوری راحت ترم جدیدا -
Zaraa اعتراف میکنم که شوخی کردم
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۱۸:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده! -
Zaraa در اعتراف میکنم که....
گفته است:
uu اعتراف میکنم که......
کار خوبی نیستاعتراف میکنم
اینجوری راحت ترم جدیدا -
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۱۹:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
اعتراف میکنم با این سن
هنور فک میکردم گوزن ها شوهر آهوهان
وقتی موضوعو واسم روشن کردن نابود شدماخه چرا نباید گورن شوهر آهو باشه ینی چی اخه
حتی اینکه اهو از خانواده بزه واسم هضم نمیشه -
ﺍعتراف میکنم که اﻣﺮﻭز ﺗﻮ ﻣﺤﻠﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮓ ﭘﺎﺭﮎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺟﺎﺗﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ
ﮐﻮﺩﮎ ﻋﻘﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺧﻂ ﺧﻄﯿﺶ ﮐﻦ
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : خاک برمخت,ﻧﺪﯾﺪ ﺑﺪﯾﺪﺍ ﺍﯾﻦﮐﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﮐﻮﺩﮎ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﻟﺤﺴﻮﺩ, ﻻ ﯾﺴﻮﺩ,لامرض
هيچى ديگه ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ باهم ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺑﻮﺩﻥ
که يهو ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﯾﻪ ﻟﮕﺪ ﺑﻬﺶ ﺯﺩ ﺻﺪﺍﺵﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻠﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪيم فرار کرديم!! -
نوشتهشده در ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ۹:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اعتراف میکنم...
که دردامو برا خودم نگه میدارم.خنده هاوشادی هامو برای دیگران
اینجوری راحت ترم -
نوشتهشده در ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ۹:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اعتراف میکنم که خیلی از پست های این تاپیک رو خوندم برا بعضی هاشدن از ته دل خندیدم خیلیی عالی بود
-
نوشتهشده در ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ۹:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اعتراف میکنم ...
فقط پوست کندن لب رو درک نکردمکه یکی گفته بود بین دخترا شایعه است ولی نه من نه هیچ کدوم از دوستام همچین کار عجیبی رو نمیکنیم
-
نوشتهشده در ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ۹:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اعتراف میکنم
وقتی کوچیک بودم بهم میگفتن یزد و شمر و ... رفتن جهنم منم یه روز که داشتم کارتون روایت های عاشورا رو میدیدم از مادرم پرسیدم اسب هاشون هم میرن جهنم ( چون من عاشق اسب بودم ) حواسش بهم نبود همیجوری گفت آره. تا ۱۴ یا ۱۵ سالگی همیطوری فک میکردم بعدا که فهمیدم نابود شدم -
نوشتهشده در ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ۹:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اعتراف بدی میکنم ..
تو دبیرستان از معلم عربی مون ( آقای احمدی ) بدم میومد یه روز گفت برو برام چایی بیار تو چایش تف کردم بردمبه دوستام هم گفتم
نشست قشنگ نوش جان کرد
زنگ تفریح کلی خندیدیم -
سلااااام به روی ماه دوستااااان آلایی
حالتون چطووووره؟
این از تابستون مابعد سختی ها وپیچ وخم های کنکور ...وقتشه یه سری به بازیگوشی های غبار زده مون بزنیم وبمب درونمون رو بپوکونیم (بعد کنکور بمب درونتون را پوکاندیدینین ؟؟اگه میتونی بخونش)
اینم یه# چالش هست
میخوام اعترااااف کنید چه کارا وعادتهای عجیبی میکنید....
شاید برا بقیه جالب باشه ...مثلا من پوست لبمو میکنم بعد دردشو تحمل میکنم
یکی از خنگ بازیای دیگم تایه سال بعدعضویتم هروقت میخواستم برم بیرون از انجمن گزینه بیرون رفتن رو میزدم بعد موقه برگشتن مجبور میشدم دوباره اطلاعت وارد کنمفک کنید روزی چندین بار اینکارومیکردم....
خب وقتشه جانب هیجان انگیز وعجیب شخصیتتون رو به چالش بکشید.
موفق باشید
خبرگزاری #آبودان
#یاسی
#آلا
#ریبون
#برزیل
نوشتهشده در ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهیه زمانی آلایی
اعتراف میکنم دلم واسه صاحب این تاپیک خیلی زیاد تنگ شده
کجایی یاسی بی معرفت: (