خــــــــــودنویس
-
به قول نزار قبانی کاش یکی بود چشمامونو میفهمید ، وقتی ناراحت میشدیم به سینش اشاره میکرد و میگفت :
" اینجا وطن توست." ...
تقریبا شاید 10 سال میشه که نقاشی نکردم... اون وقتا خیلی خوب بودم...الان بیشتر شاید بخوام متنم رو بخونید تا به نقاشیِ بی تمرینِ ناشیانم نگاه کنین.
میخوام حرف بزنم چون حس خفه شدن و بغضی که توی گلومه خیلی اذیتم میکنه.
یه وقت هایی توی زندگیامون یه اتفاقاتی میوفته که با رخ دادن اونا دیگه مث عادی و همیشگیمون، نه ذوق میکنیم نه شگفت زده میشیم
انگار یه تیکه از مغزمون که مختص به شگفت زده شدنه ، خاموش میشه. یعنی دیگه توی مغزمون اون چراغِ که مال شگفت زده شدنه خاموشه. یعنی دیگه هیچ چیزی شگفت زدمون نمیکنه. یعنی دیگه متوجهین چی میخوام بگم هوم؟!
یه اتفاقایی میوفته که ما "توقع" افتادنش رو نداریم. به اصطلاح هنگ میکنیم و دیگه لود نمیشیم و نیاز به یه ریکاوری داریم و بعد ریکاوری میبینیم اصلا نصف چیزایی که باید می بوده ، پریده.
زیر قولم زدم و دقیقا توی 1 روز و نیم یه کتاب غیر درسی رو شروع کردم و خوندم و غصه خوردم و صد البته حسرت.
شاید توی تکاملِ من یه قسمت از مغزم که متعلقِ به افکارمثبت ، کامل تشکیل نشده... نمیدونم
نوشته ای که دارین میخونین خیلی بی پروا و پراکندس
انگاری خود منِ نویسندش هم نمیدونم چی میخوام بگم.
مثلا الان به این فکر افتادم که چشمای خانوما اشک بیشتری داره یا اقایون؟
اخه خیلی عجیبه.
یه جایی باید تموم شه دیگه. هوم؟!
اتفاقای بدی داره میوفته... رخداد های بدی داره رخ میده
ولی من
ایستادم سرجام و بی هدف یه خیابونِ پرِ درختِ اقاقیای بی برگ و گل رو تماشا میکنم و بعد یه ساعت خیره موندن و سوختن پلک چشمام به خودم میام و از خودم میپرسم : چرا؟!
و امون از این سوالای بی جواب و این صبر کردن توی کلِ زندگی.
همیشه دلم میخواست وقتی ازم میپرسن توی دنیا چیکار کردی ، بهشون جواب بدم : "زندگی"
اما الان جواب دیگه ای دارم. چون حقیقت چیز دیگه ایِ ! " صبر "
این رو دیگه اسمشُ نمیشه گذاشت زندگی ... !
گاهی آدمایی که دنیا میان با هدفِ زندگی کردن چشم باز نکردن !
یه عده هم هستن که هنگام بریدنِ نافشون میگن : به نامِ صبر .
اسمشون رو میذارن " دل آرام " و همه با اولین نگاه بهشون میگن : سلام بر دلِ صبورت.
یه دوستی داشتم تو دبستان ، چشماش سبز بود بهش یبار گفتم تو که چشمات سبزه همه دنیا رو سبز میبینی؟
گفت توکه چشمات قهوه ایه همه دنیا رو قهوه ای میبینی؟
جواب جالبی داد ! اون موقع خندیدیم باهم.
الان ولی
کاش میشد برم پیداش کنم و بگم آره !!!!خلاصه که درسته اسمم " دل آرامِ " ولی ...
هرگز آرام ندیدم دل خود را همه عمر
جز...
آخ ...جز همان دم که ...:)پ.ن : من نقاش نیستم. نویسنده هم نیستم.
فقط گفتم که گفته باشم. -
من این اسفند را نمیخواهم :((
اسفند برای من شور و هیجان دستفروشهاست
بوی گلهای شب بو و سبزه های ماش و عدس ، گندم و جو!
خریدِ هفت سین
پختن سمنو های دسته جمعی خونه مادر بزرگ
اسفند برای من یعنی قدم زدنِ بدون واهمه کنارِ زاینده رود در روزای آخرِ سال:))
اسفند، یعنی قرار با اقوام برای دورهمیِ شامِ شبِ چهارشنبه سوری با دغدغه ی "حالا من چی بپوشم؟"یادم باشد اسفندِ سالِ بعد به شرطِ حیات ،
از گرانیها شکوه نکنم،
همه ی آنانی را که دوستشان دارم در آغوش بگیرم و به تلافی امسال، سخت به سینه بفشارمشان ...
این اسفند به بدترین حالتِ ممکن در ذهنم هک خواهد شد ، بخاطر خاطراتِ بد ،وگرنه آدمها که همه خوبند ://و قدر بدانم هرآنچیزی را که فکر میکردم ساده و پیش پا افتاده است اما نبود !!!!
نــــبــــود#اسفند 98
-
این پست پاک شده!
-
روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت .
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه یی ست
وقلب
برای زندگی بس است .
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود ، بوسه باشد .
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم .
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که دیگر نباشم#احمدشاملو
-
آرام باش ماهِ من ! درست می شود ...
نه هیچ شبی ، و نه هیچ زمستانی دائمی نیست !
آفتاب می تابد ،
شاخه ها جوانه می زنند و تمامِ شکوفه های در انتظار ؛ متولد خواهند شد ...
هیچ ابری تا همیشه در مقابلِ مهتاب ، نمی ایستد و هیچ ماهی تا همیشه در حصار ، نمی مانَد ،
که حصار ؛ جای ماه ، آسمان ؛ جای سیاهی و باغ ؛ بسترِ شاخه های خشک و سرمازده نیست !
نور ، سپاه سیاهی را می درد ؛ حتی اگر به قدرِ روزنه ای باشد ،
و بهار ؛ هزار هزار زمستان را سبز می کند ،
روزهای سخت ، رو به پایان است ماهِ من ؛
آرام باش ...
#نرگس_صرافیان_طوفان -
برو %(#ff0000)[تــســت] میزن
مگو چیست %(#ff0000)[تــســت]...
که اسـباب قبولـیـست %(#ff0000)[تــســت] -
-
-
این پست پاک شده!
-
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه می فشارمت اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت اما ندارمت
می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت اما ندارمت
می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمت -
این متن ارزششو نداره رفیق رد شو!
این متن ارزشش رو نداره چون ی بازنده اینو مینویسه:)
بازنده ها ارزش نگاه کردن ندارن!
ارزش نگاه دارن ها ولی نه همشون
حداقل اونی که تو دسته ی منه نداره.
دسته ی من کدومه؟
اون دسته که به بازنده بودنشون و تلاش نکردنشون
ادامه میدن
ارزششو ندارن.
ما بازنده های بی ارزش تنها کارمون غصه خوردن واسه باخته!
به غممون افتخار هم میکنیم!
گاهی اوقات انقد غرق میشیم که دلمون نمیخاد کسی نجاتمون بده.
هی به خودمون افتخار میکنیم که اره ما همه تلاشمون رو کردیم ولی نشد!
صدای وجدان رو هم خفه میکنیم که ی موقع داد نزنه بگه: نه!! همه تلاشتو نکردی!!
بعدم برای همه ی زحمت نکشیدن هامون دست میزنیم و اشک میریزیم
من ی بازنده ام
پر از حس بازنده بودن
که بهش افتخار میکنه
اگه تو هم هر روز تلاش نمیکنی و درجا میزنی و خودتو با بهانه ها و خیال بافی ها و از حالا شنبه ها سرگرم میکنی
به جمع بازنده ها خوش اومدی:)- اندکی تفکر
-
#آیلاند
چند روزی گذشت
از کلاس آیلاند!
من هم صدای اینمعلم میانسال ریاضی کشورم را شنیدم
و از شدت درد گریستم
درد من، درد نابلدی و بی سوادی معلم نبود
درد بی فرهنگی دامن گیر نسل جوانی بود ک اورا بدون در نظر گرفتن زحمت هایش مسخره کردند
اینمعلم پنجاه و چند ساله به یقین از علم و معرفت و کمالاتی در حیطه ی درس و زندگی برخوردار است که گماننمی کنم شاگردانش وقتی به سن و سال او رسیدند، بهره ای از مهارتهای زندگی و علمی او را ببرند
دلمسوخت برای معلم میانسال کشورم که در این روزهای تلخ تر از زهر
در این روزهای کشدار بی شور و شوق.. با اندک حقوق ماهیانه اش،حجم اینترنت می خرد تا با دانش آموزان خود کلاس آیلاند تشکیل دهد
برای ایجاد ارتباط صمیمانه از کلمه خوشگلهای من استفاده می کند. ودرد بیشتر لحظاتی بود که اصرار میکرد همه ی بچه ها باید باشند همه باید تک تک اسم خود را اعلام کنند ..و آخر صحبتهایش تشکر میکند و شاگردانش به جای یادگیری درس های فراموش شده در شکار اشتباهات گفتاری او هستندکه آبرویش را بریزند... آبرویمعلم ریختنی نیست
@دانش-آموزان-آلاء -