کافــه میـــم♡
-
آدم ها میترسند کتاب بخوانند
میترسند شعر بخوانند
برای همین اکثرشان سیگار میکشند...
باور کنید
تحمل سرطان ریه
آسان تر از یاد آوری خاطرات است... -
ميدانى چيست؟
يک وقت هايى بايد خودت را به بيخيالى بزنى.
بيخيال تمام ادم هايى كه دوستت ندارند؛
بيخيال تمام كار هايى كه مى خواستى بشود ولى نشد؛
بيخيال تمام ركب هايى كه خوردى؛
بيخيال هر كس كه امروز وارد زندگيت شد و فردا رفت؛
بيخيال تلاش هاى بى نتيجه ات،
دوست داشتن هاى بى ثمر ات؛وقتى كسى دوستت ندارد اصرار نكن!
وقتى كسى برايت وقت ندارد خودت را به زور در برنامه هايش جا نده!
وقتى كسى نمى خواهد تو را ببيند پا پيچش نشو!زندگى همين است!
شايد تو براى همه وقت بگذارى ولى قرار نيست همه دوستت داشته باشند و برايت وقت داشته باشند
شايد بهانه هايشان براى فرار تو را قانع نكند؛)))))))))
ولى به قول ساموئل بکت: "گاهى فقط بايد لبخند بزنى و رد شوى...بگذار فكر كنند نفهميدى..."
شبتون نوتلایی
-
دلم برایت تنگ شده است..
تنگ که میگویم، نه مثل تنگی پیراهن...
دلتنگی من، شبیه حال نهنگی است که به جای اقیانوس او را در تنگ ماهی انداختهاند...
دلم برایت تنگ شده است...
این یعنی ریههای من، دم و بازدم نفسهای تو را کم آوردهاند... -
هر وقت می آیم کنارت وسلام میکنم جوابی نمی شنوم !!!
دلم برات خیلی تنگ شده پدر...
وقتی دستانم را به رویت می کشم لطافت آن موقع را ندارد ولی آرامشم میدهد !
وقتی اشک میریزم دیگر دستانت گونه هایم را لمس نمی کند!
وقتی نگاهت میکنم چشمانت به من خیره نمی شود!
وقتی به دو زانو کنارت مینشینم وحرف میزنم جوابی نمیشنوم!
وقتی به آغوشت میکشم گرمای تنت را حس نمی کنم!
وقتی زیاد حرف میزنم ودرد دلم را میگویم دستانت گیسوانم را نوازش نمی دهد!
وقتی هنگام رفتن به نیمرخ عکس بالای سرت نگاه میکنم صدایی نمی شنوم که نرو!
آخر چرا رفتی...
که اینگونه بی تابت باشم -
این پست پاک شده!
-
هر وقت می آیم کنارت وسلام میکنم جوابی نمی شنوم !!!
دلم برات خیلی تنگ شده پدر...
وقتی دستانم را به رویت می کشم لطافت آن موقع را ندارد ولی آرامشم میدهد !
وقتی اشک میریزم دیگر دستانت گونه هایم را لمس نمی کند!
وقتی نگاهت میکنم چشمانت به من خیره نمی شود!
وقتی به دو زانو کنارت مینشینم وحرف میزنم جوابی نمیشنوم!
وقتی به آغوشت میکشم گرمای تنت را حس نمی کنم!
وقتی زیاد حرف میزنم ودرد دلم را میگویم دستانت گیسوانم را نوازش نمی دهد!
وقتی هنگام رفتن به نیمرخ عکس بالای سرت نگاه میکنم صدایی نمی شنوم که نرو!
آخر چرا رفتی...
که اینگونه بی تابت باشم@Hamnafass
هر وقت می آیم کنارت وسلام میکنم جوابی نمی شنوم !!!
دلم برات خیلی تنگ شده ...
وقتی دستانم را به رویت می کشم لطافت آن موقع را ندارد ولی آرامشم میدهد !
وقتی اشک میریزم دیگر دستانت گونه هایم را لمس نمی کند!
وقتی نگاهت میکنم چشمانت به من خیره نمی شود!
وقتی به دو زانو کنارت مینشینم وحرف میزنم جوابی نمیشنوم!
وقتی به آغوشت میکشم گرمای تنت را حس نمی کنم!
وقتی زیاد حرف میزنم ودرد دلم را میگویم دستانت گیسوانم را نوازش نمی دهد!
وقتی هنگام رفتن به نیمرخ عکس بالای سرت نگاه میکنم صدایی نمی شنوم که نرو!
آخر چرا رفتی...
که اینگونه بی تابت باشم...ببخشید اقتباص از جای دیگه ای بود اشتباه شده بود
-
ميگن سه موقع دعا برآورده ميشه:
يکي وقت غروب
يکي زير بارون
يکيم وقتي دلي ميشکنه
من وقت غروب زير بارون با دلي شکسته دعا کردم خدايا هيچ دلي نشکنه....
-
کلاغ .... پَـــ ـــ ـــــر
گنجشک .... پَـــ ــــ ــــر
پرستو .... پَــ ـــ ــــــر
لبخند میزنم و به خودم میگم: دختر، باید یاد بگیری
بعضی آدمها ... پَــ ــ ــ ــــر
یادو خاطراتشونم.......پَـــ ــــ ـــ ـــر
-
نامه بسیار زیبا و حیرت آور از سوی پروردگار به همه انسانها*
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سوگند به روز، وقتی که نور میگیرد و به شب، وقتیکه آرام میگیرد، که من نه تو را رها کردهام و نه با تو دشمنی کردهام. (ضحی 1-2)
افسوس که هرکس را بسوی تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم، او را بسخره گرفتی! (یس 30)
و هیچ پیامی از پیامهایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام. (انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی وچنان متوهم شدی که گمان کردی خودت بر همه چیز توانایی! (یونس 24)
و این درحالی بود که حتی مگسی را هم نمیتوانستی و نمیتوانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمیتوانی از او پس بگیری. (حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرو رفتند و تمام
وجودت لرزید(چه لرزشی!)، گفتم کمکهایم در راهست و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من شک کردی. (چه شکهایی!) (احزاب 10)
تا زمین با آن وسعتش بر تو تنگ آمد. پس حتی ازخودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من بسوی تو باز گشتم تا تو نیز بسوی من بازگردی، که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118)
وقتی در تاریکیها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم، با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک
کردی. (انعام 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده که هرگاه خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رو بسوی دیگر کردی و هر وقت سختی به تو رسید از من ناامید شدی. (اسرا 83)
آیا من برنداشتم از دوش تو باری که می شکست پشتت را؟
(سوره شرح 2-3)
آیا غیر از من، خدایی برایت خدایی کرده است؟ (اعراف 59)
پس کجا میروی؟ (تکویر 26)
پس از این سخن، دیگر به کدام سخن میخواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6)
مرا بیاد می آوری؟ من همانم که بادها را میفرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرهای پاره پاره را به هم فشرده میکنم تا قطره ای باران از خلال آنها بیرون آید و بخواست من به تو اصابت کند تا تو
فقط لبخند بزنی، و این درحالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران،
ناامیدی تو را پوشانده بود.
(روم 48)
من همانم که میدانم در روز روحت چه جراحتهایی بر میدارد! و در شب، تمام روحت را درخواب باز پس میگیرم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آنرا به زندگی بر انگیخته، و تا مرگت که بسویم بازگردی، به اینکار ادامه میدهم. (انعام 60)
من همانم که وقتی می ترسی، به تو امنیت می دهم. (قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یکبار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29)
تا یکبار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.
(مائده 54) -
اومدن هیچکس تو زندگی بی حکمت نیس
یا میشه فرد زندگیت
یا میشه درس زندگیت
این دو متن کوتاه ارزش خوندن داره
عشق انسان را داغ میکند
و دوست داشتن انسان را پخته میکندهرداغی یه روز سرد میشود
ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمیشود# آموختنی ها
-
اومدن هیچکس تو زندگی بی حکمت نیس
یا میشه فرد زندگیت
یا میشه درس زندگیت
این دو متن کوتاه ارزش خوندن داره
عشق انسان را داغ میکند
و دوست داشتن انسان را پخته میکندهرداغی یه روز سرد میشود
ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمیشود# آموختنی ها
@fatiii
احساس میکنم این متن تو کتاب آتش بدون دود اثر استاد نادر ابراهیمی بودش درسته -
از عشق سخن باید گفت ، همیشه از عشق سخن باید گفت...عشق در لحظه پدید می آید ، دوست داشتن در امتداد زمان ، این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. عشق معیارها را درهم میریزد ، دوست داشتن بر پایه معیارها بنا میشود. عشق ناگهان و ناخواسته شعله میکشد، دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه میگیرد. عشق قانون نمی شناسد، دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست. عشق فوران میکند چون آتشفشان و شره میکند ، چون آبشاری عظیم، دوست داشتن، جاری میشود چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم. عشق ویران کردن خویش است ، دوست داشتن، ساختنی عظیم...
-