-
جهادم در کافه کتاب️ (وقتی با خوندن هرکتاب یاد آلا میوفتی) گفته است:
سلام کتاب کف خیابون :خب من یک زن بوده و هستم. هم جای خواب می خواستم و هم لقمه نانی که بتوانم بخورم و بدانم که بعدش مسموم نمی شوم و زنده می مانم و هم مسئولیت و برنامه مشخصی را باید دنبال کنم و گزارشش را بفرستم.من کل آن ده روز را که آنجا بودم،فقط آب و میوه خوردم.روزی سه یا چهارتا میوه می خوردم که از پا در نیایم و بتوانم یک مقدار پولم را پس انداز کنم.در کل آن ده روز، کمتر از سی ساعت خوابیدم!سوی چشمام کمتر شد و قیافه مرده متحرک پیدا کرده بودم.حتی پول نداشتم نان بخرم و بخورم چه برسد به یک وعده نهار گرم!رابط ما در آنجا یک مرد پنجاه افغانی از بچه های مقاومت بود که فقط یکبار مراجعه کردم.آ یکبار هم بخاطر عدم اطمینانی که حتی به سایه خودم داشتم،در حالتی که من را نمی دید،جیبش را زدم و توانستم یک گوشی SSF تهیه کنم و یک سیمکارت MAXELL بخرم و بتوانم چند تا کد سرهم کنم.
اسم جهادی اش«جواز عبدالله» بود، تنها کسی بود که شاهرودی قبل از پرواز به من معرفی کرده بود و مختصاتش را گفت.با مکافات پیدایش کردم،ان روز در حال پشمک فرو شی بود.از پشت به او نزدیک شدم و شوکر سمی را چسباندم به زیر کلیه هایش!خیلی آرام و آهسته به او گفتم:«سلام علیک،233 هستم!لطفا خودتان را شل کنید و اجازه بدید مبلغی پول از جیبتون بردارم؛لطف کنید برنگردید تا مشکلی برای هیچکدوممون پیش نیاد!اجازه هست بردارم؟اصلا پول دارید؟»
جواز عبدالله گفت:«سلام، خواهش میکنم! از جیب سمت چپم بردارید، مشکلی نیست. می دونستم پول لازمتون میشه، امروز رفتم از بانک گرفتم.راستی شوکرتون داره نبض میزنه، احتمالا نیاز به شارژ داره،شارژر هم از روی صندلی سمت چپم بر دارید.دیگه چه خدمتی از دستم بر میاد؟»
گفتم"«تشکر میکنم!لطفا به هیچ وجه دلتون برای من نسوزه و منو تعقیب نکنید، چون اگر حتی احساس بکنم داره عملیات در خطر میفته...» جمله ام را قطع کرد و گفت:«چشم ،خیالتون راحت!»
کتاب درباره ی فتنه ی 88 و خیلی جذاب که بخشییش مربوط میشه به حماسه آفرینی یک مامور زن که گمنامه و اسمش 233
-
با تحقیق در منابع تاریخ معاصر،یکی از مهم ترین دشمنان اسلام و مسلمین (علی الخصوص شیعیان) «بهائیت»می باشد.بهائیت،فرقه ای است که اکنون توانسته با پشتگرمی به ایادی استکبار جهانی،جوانان و خانواده های بسیاری را در مسیر اهداف شوم خرج کرده و حال و روز و روزگار آنان را تباه نماید.
مجموعه حاضر،حاصل تحقیقات مهم و طولانی مدت در زمینه بهاییت و بهایی شناسی است .
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
سر شوخی را خودشان باز کردند!من هم که شاخکهام با شنیدن اسم اسرائیل،حسااااااس،دیگه کار از خانه عفاف و یا انحراف مذهبی ساده رد شده بود.باید تیم می چیدم،فورا نامه ها و تقاضاهایش را نوشتم و ضرورت پروژه را بیشتر تشریح کردم و همان روز هم،مقامات دستور تشکیل تیم با امکانات مورد نیاز و تحت اشراف خودم را دادند.
تیم که چیده شد،همه بچه ها را دور هم جمع کردم.حدودا با عمار می شدیم ۷نفر،البته بعدش فهمیدم که هفت نفر در مقابل حداقل ۵۰۰نفر داشتیم کار می کردیم،تکرار می کنم:۵۰۰نفر!خب اعتقاد دارم که:«إن تَنصروا الله یَنصُرکم و یثبت أقدامکم»این سنت الهی است،سنت نصرت الهی.اگر دور هم برای رضای خدا جمع بشویم،نصرت الهی جاری می شود و کارها خوب پیش می رود.ضعف بچه حزب الهی ها عموما همین است که متفرق هستند و هرکدامشان یک ساز می زنند و همه فکر می کنند عقل کل هستند.بگذریم!
-
زمان زیادی گذشت......
فهمیدم همیشه اونی که میخوای نمیشه
فهمیدم که بی تفاوتی بزرگ ترین انتقامه
تنفریه نوع عشقه
دلخوری و ناراحتی از میزان اهمیته
غرور بزرگ ترین دشمنه
خدابهترین دوسته
سلامتی بالاترین ثروته
آسایش بهترین نعمته
فهمیدم رفتن آدماهمیشه از روی نفرت نیست
هرکی زبونش نرمه دلش گرم نیست
هرکی اخلاقش تنده جنسش سخت نیست
وهرکی میخنده بدون درد وغم نیست
ظاهرآدما دلیلی برباطن نیست
وفهمیدم کسی موظف به آروم کردنت نیست
فهمیدم جنگ بابعضی ها اشتباه محضه
وفهمیدم خیلی موقع هاخواسته هات حتی باگریه والتماس هم انجام شدنی نیست
من فهمیدم گاهی تو اوج شلوغی تنهاترینی.........
من.....
«برگرفته ازیک رمان» -
:+ درزندگی گاهی باختم
گاهی باکسانی ساختم
گاهی گریه کردم
گاهی بخشیدم
گاهی فریب خوردم
گاهی در تنهایی مردم
امامن ازتمام اینها درس آموختم
الان خوشحالم که خودم هستم
شاید ساده باشم اماصادقم
من خودم هستم واین برام کافیه
- :حتما میخوای بگی عشق به اونم یه درسی بود برای زندگیت یایه امتحان الهی بوده.آره؟؟
+:"عشق به اون
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد
ززیبا بود اماشوخی..
حالا اون بی تقصیره
خدای اونم بی تقصیره
من تاوان اشتباه خودم راپس میدهم
تمام این تنهایی
تاوان جدی گرفتن آن شوخی بود...."
(برگرفته ازیک کتاب) -
سلام دوستان
میخوام یک کتابی براتون معرفی کنم که حتماااااااااا اثرات خوبی در زندگیتون خواهد گذاشت ...
قول مردوووونه میدم که بخونید، از این رو به اون رو میشید ... تضمینیه !!!
اسم کتاب : سلام بر ابراهیم
سرگذشت شهیدی به اسم ابراهیم هادی است. شهیدی عارف ،پهلوان،و... که دو جلده ، سلام بر ابراهیم 1 و سلام بر ابراهیم 2
pdf جلد 1 این کتابو برا دانلود میزارم ولی متاسفانه جلد 2 پی دی اف نداره اگه خواستید باید از کتابفروشیا تهیه کنید.
دانلود جلد 1 کتاب سلام بر ابراهیم :
https://forum.alaatv.com/assets/uploads/files/1550138673109-سلام-بر-ابراهیم-1.pdfپ.ن: pdf جلد 1 با اجازه انتشارات شهید ابراهیم هادی منتشر شده است
-
my name در کتابخانه رنگی گفته است:
farzad_76 چ جوری با اجازه ایشون منتشر شده دقیقا ؟!
خود انتشارات شهید ابراهیم هادی جلد 1 رو رایگان منتشر کردند :
http://ebrahimhadi.ir/index.php/fa/salam.html
پایین صفحه برید لینک دانلود رو میبینید
اینم لینک مستقیم دانلود از سایت انتشارات شهید هادی :
http://ebrahimhadi.ir/download/farsi.pdf -
بهترین کتابی که خوندم بوف کوره هستش
عالی و جالب ترین کتابه ،کتابی که تو خودش غرقت میکنه
داستان کتاب بوف کور
ماجرای رمان بوف کور در دو قسمت روایت میشود.در بخش اول، شخصیت اصلی بوف کور – که ساکن خانهای در بیرون خندق در شهر ری است – به شرح یکی از این دردهای خورهوار میپردازد که برای خودش اتفاق افتاده است. وی که حرفهٔ نقاشی روی قلمدان را اختیار کرده است به طرز مرموزی همیشه نقشی یکسان بر روی قلمدان میکشد که عبارت است از: دختری در لباس سیاه که شاخهای گل نیلوفر آبی به پیرمردی که به حالت جوکیان هند چمباتمه زده و زیر درخت سروی نشسته است هدیه میدهد. میان دختر و پیرمرد جوی آبی وجود دارد و…
داستان کتاب اما، از اینجا آغاز میشود که روزی راوی از سوراخ رف پستوی خانهاش – که گویا اصلاً چنین سوراخی وجود نداشته است – منظرهای را که همواره نقاشی میکرده است میبیند و مفتون نگاه دختر (اثیری) میشود و زندگیاش به طرز وحشتناکی دگرگون میگردد تا اینکه مغرب هنگامی دختر را نشسته در کنار در خانهاش مییابد و…
در ادامه راوی بر اثر استعمال تریاک به حالت خلسه میرود و در عالم رؤیا به گذشته باز میگردد و خود را در محیطی جدید مییابد که علی رغم جدید بودن برایش کاملاً آشناست.
قاچی از کتاب
دختر درست در مقابل من واقع شده بود، ولی بنظر می آمد که هیچ متوجه اطراف خودش نمیشد. نگاه می کرد، بی آنکه نگاه کرده باشد؛ لبخند مدهوشانه و بی اراده ای کنار لبش خشک شده بود، مثل اینکه بفکر شخص غایبی بوده باشد – از آنجا بود که چشمهای مهیب افسونگر، چشمهائی که مثل این بود که بانسان سرزنش تلخی می زند، چشمهای مضطرب، متعجب، تهدیدکننده و وعده دهنده او را دیدم و پرتو زندگی من روی این گویهای براق پرمعنی ممزوج و در ته آن جذب شد – این آینه جذاب همه هستی مرا تا آنجائیکه فکر بشر عاجز است بخودش کشید – چشمهای مورب ترکمنی که یک فروغ ماوراء طبیعی و مست کننده داشت، در عین حال میترسانید و جذب میکرد، مثل اینکه با چشمهایش مناظر ترسناک و ماوراء طبیعی دیده بود که هرکسی نمیتوانست ببیند؛ گونههای برجسته، پیشانی بلند، ابروهای باریک بههم پیوسته، لبهای گوشتالوی نیمهباز، لبهائیکه مثل این بود تازه از یک بوسه گرم طولانی جدا شده ولی هنوز سیر نشده بود. موهای ژولیده سیاه و نامرتب دور صورت مهتابی او را گرفته بود و یک رشته از آن روی شقیقهاش چسبیده بود – لطافت اعضا و بیاعتنائی اثیری حرکاتش از سستی و موقتی بودن او حکایت میکرد، فقط یک دختر رقاص بتکده هند ممکن بود حرکات موزون او را داشته باشد.
امیدوارم خوشتون بیاد
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا -
من به هیچ چیز و هیچ کس عقیده ندارم جز به زوربا!
نه برای اینکه زوربا بهتر از دیگران است؛نه به هیچ وجه! او هم وحشی است!
ولی من به زوربا معتقدم چون تنها کسی است که در اختیار من است.
تنها کسی است که من می شناسم.
من با چشمان زوربا میبینم و با گوشهای اوست که میشنوم.
وقتی من مُردم همه خواهند مُرد و دنیای زوربایی تماما به کام عدم فرو خواهد رفت ......کتاب زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس
-
sheyda.fkh در کتابخانه رنگی گفته است:
قاعده نوزدهم – اگر چشم انتظار احترام و توجه و محبت دیگرانی، ابتدا این ها را به خودت بدهکاری.
کسی که خودش را دوست نداشته باشد ممکن نیست دیگران دوستش داشته باشند.
خودت را که دوست داشته باشی، اگر دنیا پر از خار هم بشود، نومید نشو، چون به زودی خارها گل می شود.ملت عشق
شمس تبریزسلام
اين كتاب به عنوان يك رمان اجتماعي و عاشقانه فوق العاده است اما اصلا سنديت تاريخي نداره نقد اين كتابرو توي سايت نمكتاب بخونيد.البته اگه نخونيدش حتما حتما يك رمان خيلي عالي رو از دست ميدين. -
معرفی کتاب همه چیز همه چیز اثر نیکولا یون
کتاب همه چیز همه چیز، رمانی نوشته ی نویسنده ی آمریکایی، نیکولا یون است که نخستین بار در سال 2015 منتشر شد. داستان این رمان به دختری هجده ساله به نام مَدی می پردازد که به خاطر ابتلا به بیماری «نقص ایمنی مرکب شدید» تحت درمان است و از همین رو نمی تواند خانه را ترک کند یا با هر چیز غیربهداشتی تعامل داشته باشد. دنیای مدی را مادر، پرستار و کتاب های مورد علاقه اش شکل داده اند و پدر و برادرش سال ها پیش از دنیا رفته اند. روزی خانواده ای به همسایگی خانه ی مدی می آیند و او از پنجره، اسباب کشی این خانواده را به نظاره می نشیند. اُلی، پسر این خانواده است که با گذشت زمان، رابطه ی دوستانه ای با مدی تشکیل می دهد و به بزرگترین ریسکی تبدیل می شود که مدی تا به حال با آن مواجه شده است.
رمانی لطف که شما را باخود میبرد و وجودتان را سرشار از بیم و امید میکند
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا -
بچه رزمنده بزنید روی رای خودش برداشته میشه
بهتره اینجا حرف نزنیم چون اسپم میشه
موفق باشید -
سلام
من ميخوام كتاب جين اير نوشته شارلوت برونته رو معرفي كنم
اين كتاب از ابتدا شرح حال يك كودك (كه حقيقتا بزرگتر از سنشه)از زبان بزرگسالي خودشه.
خيلي نكات جالبي داره حس و حال كودكي رو خيلي خوب بررسي و تحليل ميكنه و حتي گاها با بزرگسالي مقايسه.با اين كتاب ميتونيد با حتي با اديان هم آشنا بشيد (بيشتر مسيحيت و عقايدشون)به واسطه موسسه اي كه جين توش تحصيل ميكنه
همچنين ميتونه دامنه صبر و تحمل و خوبي انساني مون رو هم ياداوري كنه!
البته حتي نميتونم در باره اواسط كتاب هم حرف بزنم(چون تازه ديشب شروع كردم و صد و خرده اي صفحه خوندم)
ولي به هر حال
شديدا پيشنهاد ميدم!(نه براي كسايي كه خيلي درس دارن چون اگه شروع كني محكوم به بي وقفه خوندني(منو با كتك نشوندن اينجا)) -
سلام ب همگی
من می خوام ی رمان معرفی کنم ک خودم خیلی دوسش دارم حالا چراااا: چون اینجوریه:
مدل رمانش معمایی و چیزایی ک مربوط ب ادیان یا سازمان ها یا فرقه ها باشه و به اطلاعات عموم اضافه بشه رو شخصا دوست دارم
و این رمان به اسم رمز داوینچی به نویسندگی داون براون هست و درباره
نقاشی ها و رمز و رازهای واقعی ک در نقاشی های داوینچی وجود داره میگه که خییلی زیباس و درباره ی نوع فرقه و جام مقدس و **چیزای مسیحی ک خود نویسنده به دلایل رد میکنه دین خود مسیحیت رو ( ک این برا من جذاب و جالب بود)**و اینکه اوایلی ک این رمان چاپ شد ب دلایلی سیاسی مذهبی چند سال از طرف خوده پاپ این کتاب توقیف شد ولی باز ب بازار برگشت
میخام بگم ک کلا کتاب فوق العاده ای هس و اگ دوست دارین ازینجور کتابا حتمااااا توصیه میکنم بهتون -
سلام
كتابي كه ميخوام معرفي كنم كتابي هست به نام شانزده سال نوشته ي منيژه آرمينه.
خيلي كتاب خوب و خوندنييه ،از بركنار شدن احمد شاه غاجار تا بركناري رضا شاه پهلوي و جانشين شدن وليعهد_محمد رضا_است .اين كتاب شرايط فرهنگي ايران اونموقع رو خيلي خب بيان مي كنه.مثلا ي اتفاقي شو كه خودم خيلي دوست داشتم اين بود كه شخصيت هاي اصلي داستان حتي با دهخدا و اصحاب ربعه_صادق هدايت و همراهاش_هم ارتباط دارن.
پيشنهاد ميكنم -
دوباره سلام
يدفه يادم اومد گفتم براي اينكه اينروزا حوصلمون سر نره بهترين راه سفر نامه خوندنه،سفر نامه هاي زيادي هست كه اتفاقا خيليم خوندنين مثلا همين كتاب آخر امير خاني_نيم دانگ پيونگ يانگ_يا خسي در ميقات(آل احمد)و خال سياه عربي(حامد عسكري)كه هر دو سفرنامه حج هستن ولي ميخوام كتاب چاي نعناي منصور ضابطيان رو پيشنهاد كنم،خيلي زيبا و خوندنيه يك طوريه كه انگار خودت سفر كردي و داري تو همون خيابون راه ميري همين آقاي ضابطيان هم سفرنامه زياد دارن اما چاي نعنارو معرفي كردم چون سفر به مراكشه و يكي از شهرهاي بزرگ مراكش هم كازابلانكاست _نميدونم و لي احتمال زياد فيلم كازابلانكا رو ديدين_و اينكه فرهنگ تونا چقدر شبيه ماست...
شايد باور پذير نباشه وقتي اينهمه فاصلس ولي شباهت ها خيلي ملموسه
خيلي خيلي خيلي پيشنهاد ميشه