کافــه میـــم♡
-
قانونِ پيچيده ای دارند آدمها
كمى بيشتر كه ماندى
كمى بيشتر كه دوستشان داشتى
قيدِ همه چيز را مى زنند و
رهايت مى كنند
-
مدارا می کنم با درد
چون درمان نمی یابم
تحمل می کنم با زخم
چون مرهم نمی بینم
-
ناگهان دلت می گیرد
از فاصله بین
آنچه می خواستی
و آنچه که هستی
-
میدانی دخترانه ترین تعبیرم از تو چه بود؟
مثل ناخن ترک خورده ام می ماندی …
دلم نمی خواست کوتاهت کنم. حیفم می آمد
طول کشید تا انقدر شده بودی
خیلی دوستت داشتم
بودنت به من اعتماد به نفس میداد
ولی آخر بی اجازه ي من … گیر کردی به جایی
و اشکم را در آوردی …
تمام تنم تیر کشید
دیشب ریشه ات را از ته زدم … برای همیشه
-
بعضیا رو نباید تحویل می گرفتیم
ولی گرفتیم…
به بعضیا نباید رو میدادیم..
ولی دادیم …
با بعضیا نباید حرف می زدیم…
که زدیم
این از سخاوت ماست نه حماقت
واسه هرکسی باید به اندازه لیاقات اش مرام خرج کرد… ولی حیف ما خیلی ولخرجیم -
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۴:۲۱ آخرین ویرایش توسط shakoreh انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۹:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حرف هایت را برای کسانی که لیاقتشان سکوت است هدر نده.
-
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کاش روی پیشونی آدمایی که دارن زیربار غصههاشون له میشن
یه چیزی نوشته بود تا بقیه کمی مراعاتشونو میکردن.
مثلا نوشته بود: این آقا دارد از صدمین جایی که فرم پر کرده و استخدام نشده برمیگردد، این خانم سالهاست بغل نشده،
این آقا را دارند میگذارند خانهی سالمندان،
این خانم مادرش مریضی صعبالعلاج دارد،
این آقا قول داده تابستان برای پسرش دوچرخه بخرد
ولی پول ندارد، این خانم تا حالا کسی عاشقش نشده،
این آقا خیلی حالش بد است و اگر یقهاش را بگیرید امشب
خودش را میکشد... این آدم شکستنیست...| حمید باقرلو |
-
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۳:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هرچه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد
-
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۳:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۳:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۳:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اردیبهشت رازی را به من گفت که من با شما در میانش می گذارم ؛
اینکه هیچ زمستانی ابدی نیست همان گونه که هیچ شکوفه ای.
اما هر شکوفه قبل از اینکه بمیرد، اول می رقصد بعد بر خاک می افتد.
اردیبهشت به من گفت: تنها کسانی به بهشت می روند که آفریدن بهشت را در دنیا تمرین کنند. وگرنه با پیراهنی از آتش و غضب هرگز نمی توان به ملاقات فرشتگان رفت.
با دامنی از هیزم خشم و خشونت هرگز کسی را به بهشت راه نخواهند داد.
پس من به قدر عمر شکوفه ای شادمانم و چبه اندازه توان شکوفه ای در آفریدن بهشت می کوشم.| عرفان نظر آهاری |
-
نوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۸:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگه این زندگی باشه...
اگه این سهمم ازدنیاست...
من ازمردن هراسم نیست...
یه حسی دارم این روزا...
که گاهی باخودم میگم:
شاید مردم حواسم نیست...
-
نوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۸:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلتنگی که شعور ندارد
که در بزند و;
منتظربماند
تا...در برویش باز شود;
هروقت بخواهد;
هرجاهم که باشد:
اراده که کند,
میآید در را لگدزنان...
باز میکند.
ومی نشیند روی دلت...
-
میخاستمش تا معنی عشق را به او بفهمانم...
میخاستم تا معنی عشق را تجربه کند...
میخاستمش تا خاطرات خوب برایش بسازم...
میخاستم تا عکس هایش را در خاطرات بیندازد...
میخاستمش تا تنها نباشد...
میخاستم تا تنها نباشد...
میخاستمش چون فراموشم کند بدی هارا...
میخاستم تا فراموش کند اورا...
میخاستمش چون دوستش داشتم...
میخاستم چون دوسش دارد...
Mono -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آنچنان سوزانم! که نگاهم هر احساسی را به آتش می کشد! آنچنان محزون ، آنچنان غمگین که صدایم بغض سنگ را می شکند
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه ازمون دشواريست قلبت را سمت چپ ميگذارند
و ميگويند به راه راست برو....