اللهم عجل لولیک الفرج
-
-
-
امروز آخرین جمعه ی
ماه مبارک رمضان است...
یا بن الحسن آقایم
بیا که شهر بی یار
مگر ارزش دیدن ندارد ...
-
امروز آخرین جمعه ی
ماه مبارک رمضان است...
یا بن الحسن آقایم
بیا که شهر بی یار
مگر ارزش دیدن ندارد ...
-
جلسه مجازی ا نهم رمضان الکریم
《بسم الله الرحمن الرحیم》
شیطان میگه من سه جا به انسان راحت نزدیک میشم، باهاش انس میگیرم و برای گمراه کردنش دستم بازه:
۱. وقتی میخواهند کسی رو قضاوت کنند: وقتی میخواهی کسی رو قضاوت کنی باید مطمئن باشی همه جوانبش رو سنجیدی و این در توان انسان نیست پس قضاوت نکن. •°بعضی از قضاوتها فقط در شان خدا ست.°• مثل ریاکاری که مسئلهای بین خدا و بندهاش. یا قصد و غرض آدمها که امام معصوم میتواند قضاوت کنه. یاد گرفتیم و عادت کردیم بدون اینکه قبل و بعد عملی رو ببینیم قضاوت کنیم. فضای مجازی بدعادتمون کرده. الان تروریسم رسانهایی بسیار فعالِ. ایجاد شک و تردید که تو فضای رسانه وجود داره باعث میشه نتونی یک کلمه درست بگی. قضاوت بده. شاید شخصی خطا کرده و بعدش بیاد بگه چنین منظوری نداشتم. شاید شخصی تو فضای جلسه ناراحت شده یا دعوا و دلخوری بوجود اومده ولی قرار نیست آبروی کسی رو ببریم طوری که نتونه نفس بکشه. شاید از روی ناراحتی حرفی زده. درسته حرفش نادرست بوده ولی وقتی میاد میگه قصدم این نبود چرا پاپیچش میشی؟! راحت قضاوت نکنید. حتی اگه کسی دستبند به دستش بود یا پایدار، بازم قضاوت نکنید.
۲. هنگام عصبانیت: انسان تا خواست عصبانی بشه شیطان با دار و دستش میریزند دورش ببینند میتونن لقمهی درشتی از این سفره بردارند یا نه!
پس موقع عصبانیت:
• صلوات بفرستید.
• نفس عمیق بکشید.
• آب خنک بخورید.
• سعی کنید آرامشتون رو بدست بیارید.۳. جایی که دو تا نامحرم خلوت کنند: آدم به نفس خودش آگاهه؛ پس متوجه هست که کم کم قراره تو گناهی غرق بشه. دو جنس مخالف چه تو فضایمجازی چه تو فضایحقیقی خودشون میفهمند فضا غبار آلوده و داره به سمت گناه میره. مثل دختر خانمی که قبلا بدون آرایش از خونه بیرون میرفته، الان یکساعت جلو آینه در حال آرایش کردنِ. این یعنی سرها به خطره!
۱۳۹۹/۰۲/۱۴
استاد محمد داستانپور
-
%(#ff0000)[حکمت ۲]
امام على (ع) فرمود:
آنكه طمع را شعار خود سازد، خود را خوار ساخته است و هر كه پريشان حالى خويش با ديگران در ميان نهد، تن به ذلت داده است و كسى كه زبانش بر او فرمان راند، بى ارج شود.️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
قال علی عليه السلام :
أَزْرَی بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ ضُرَّهُ، وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said the following:
Whoever adopts greed as a habit devalues himself, whoever discloses his hardship agrees to be humiliated, and whoever allows his tongue to overpower his soul debases the soul. -
-
وقت است تا برگ سفر، بر باره بندیم
دل بر عبور از سد خار و خاره بندیماز هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای ِمن خموشمدریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب ِ راهوار خویش دارندگاه سفر را چاووشان فریاد کردند
منزل به منزل حال ره را یاد کردندگاه سفر آمد، نه هنگام درنگ است
چاووش می گوید که ما را وقت تنگ استگاه سفر آمد، برادر! گام بردار!
چشم از هوس از خورد، از آرام بردار !گاه سفر آمد برادر! ره دراز است
پروا مکن بشتاب! همّت چاره ساز استگاه ِسفر شد، باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاهِ وادیِ ایمن برانیموادی نه ایمن، هان مگو، باید سفر کرد
از هفت وادی در طلب باید گذر کردوادی نه ایمن، رهزنان در رهگذارند
بیم حرامی نیست، یاران هوشیارندوادی نه ایمن، جاده هموار است ما را
امید بر عزم جلودار است ما راوادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان استتکریتیان صد دام در هر گام دارند
راه آشنایان، ره به مقصد می سپارندرهْتوشه باید کو؟ بیاور کوله بارم
امید را ره توشه بهر راه دارمرهْتوشه باید، پای من همواره پو باش
هفتاد وادی پیش رو گر هست گو باشرهْتوشه باید، عزم را در کار بندم
دل بر خدا آن گه به رفتن باره بندمرهتوشه باید، مرغوا مشنو ز هر کس!
رهتوشه ما را شوق دیدار حرم بس!تنگ است ما را خانه، تنگ است ای برادر!
بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر!ننگ است ما را خانه بر دشمن نهادن
تاراج و باج و فتنه را گردن نهادنتاراج و باج و فتنه را گردن نهادیم
خفتیم، غافل، خانه بر دشمن نهادیمخفتیم غافل از معادای حرامی
کردیم سر تسلیم یاسای حرامیخفتیم غافل رزم را از یاد بردیم
پس داوری بر محضر بیداد بردیمخفتیم و دشمن، داد، نی، بیدادمان داد
خواب و خور و افیون و مستی یادمان داددشمن، سرا بگرفته و راه نفس هم
دست عمل بشکسته و پای فرس همتاراج شد، تاراج هر کالایمان بود
خاموش شد هر نغمه، کاندر نایمان بودما خامُش و او هر طرف شور و شغب کرد
تاوان خورد و خفت مستی را طلب کردسینا و طور و عزّه را بلعید با هم
ما خفته و او در تهاجم قدس را، همجولان، به جولانی دگر بگرفت از ما
ماندیم، ما سرگشته، او را قدس و سینافرمان رسید: این خانه از دشمن بگیرید!
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید!یعنی کلیم، آهنگِ جان سامری کرد
ای یاوران! باید ولی را یاوری کردوقت است تا زاد سفر بر دوش بندیم
دل بر پیام دلکش چاووش بندیمچابک سواران، رهروان، اِحرام بستند
دل بر طنین این صلای عام بستندآهنگ رفتن کن که ما را چاره فرد است
واماندن از این کاروان، درد است، درد استباید خطر کردن، سفرکردن، رسیدن
ننگ است از میدان، رمیدن، آرمیدنوادی به وادی سینه باید سود بر راه
منزل به منزل رفت باید تا سحرگاهگر خاره و خارا و گر دور است منزل
حکم جلودار است بربندیم محملما را گریزی جز که آهنگ سفر نیست
عزم سفر کن فرصت بوک و مگر نیستباور مکن، افسانه ی افسونگران را
همراه باید شد در این ره کاروان راباور مکن، امید دیدار حرم نیست
گامی فرا نه، تا حرم جز یک قدم نیستاز دشت و دریا در طلب باید گذشتن
بی گاه و گاه و روز و شب باید گذشتنگر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریمحکم جلودار است بر هامون بتازید!
هامون اگر دریا شود از خون بتازید!فرض است فرمان بردن از حکم جلودار
گر تیغ بارد، گو ببارد نیست دشوارجانان من برخیز و آهنگ سفر کن
گر تیغ بارد گو ببارد جان سپر کنجانان من برخیز! بر جولان برانیم
زآنجا به جولان تا خط لبنان برانیمآنجا که جولانگاه اولاد یهوداست
آنجا که قربانگاهِ زعتر، صور، صیداستآنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته داردجانان من! اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما راجانان من! برخیز باید بر«جبل» راند
حکم است باید باره بر دشت امل راندجانان من برخیز و زین بر بارگی نه
زی قدس، زی سینا، قدم یکبارگی نهباید ز آل سامری کیفر گرفتن
مرحب فکندن، خیبری دیگر گرفتنباید به مژگان رُفت گَرد از طور سینین
باید به سینه رَفت زینجا تا فلسطینباید به سر، زی مسجد الاقصی سفر کرد
باید به راه دوست، تَرک جان و سر کردجانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما علم بگرفته بر دوشتکبیر زن، لبیک گو، بنشین به رهوار
مقصد، دیار قدس همپای جلودار ... -
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامیروزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلف شمشادقدی ساعد سیم اندامیروزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن انعامیمرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهادهست به هر مجلس وعظی دامیگله از زاهد بدخو نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامییار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامیآن حریفی که شب و روز می صاف کشد
بود آیا که کند یاد ز دردآشامیحافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد
کام دشوار به دست آوری از خودکامی -
و ظهورِ تو جواب همه ی مسئله هاست...