خــــــــــودنویس
-
امروز حس كردم نياز دارم به يك خواب طولاني،خيلي طولاني...
خوابي با ماهيت و علت خواب زمستاني_كه غذا كم هست و خواب به منظور كاهش مصرف انرژي است،نوعي دفاع انگار!_اما من آرزو دارم بخوابم چون ميبينم هر لحظه نفس كشيدن و بيدار بودن و بودن در اين دنيا سخت تر است از نفس نكشيدن،مي خواهم بخوابم چون انگار كوپن شاد بودن و شاد زيستنم تمام شده بايد آزاد بخرم و من ،آنقدر غني نيستم كه گرانبها ترين كالا و ميراث جهانيان را به رسم اغنيا _آزادانه_داشته باشم ،به قدر كافي نمي دانم و نمي شناسم مغازه هاي منصف اين شهر را،نه تنها اين شهر بلكه من هيچ كجا،در هيچ جهاني _انگار!_آشنايي ندارم كه بداند فقر من را ، و منصف باشد و شادي را ارزان يا حتي به قيمت_بفروشد.
و حالا تنها چيزي كه ميدانم اين است كه يا بايد بخوابم تا بهار، يا بگردم از پي منصفي،يا همينطور زندگي كنم_نفس كشيدن هايي كه سخت تر از نفس نكشيدن است
فاطمه
اف.ميم -
این پست پاک شده!
-
بستنی
هر کی ام تو صداش بستنی داشت الکی به یاد خودم آوردم که مرض قند دارم!
گوینده : من
متن: حمید سليميپ.ن: این روزا محتاج دعام.. خسته ام ️
دعا کنید منو️️ -
روستای پدری چه کیفی میده
عکاس:نیما
منم ناظر صحنه
-
-میری؟
+نمیتونم دیگه بیشتر از این
-باشه، خداحافظ
+خداحافظعقل:خوب شد رفتش، این همه اذیتت کرد
دل: تو به اونا میگی اذیت کردن؟ اونا هیچی نبودن
عقل:این همه آدم خوب هست برات، چرا گیر دادی به این؟
دل:چون هیچکسو مثل اون دوست نداشته، اینو درک میکنی؟
عقل:من که میگم بازم آدم بهتری گیرش میاد، صبر کن بشین نگا کن-کافیه، میخوام فقط بخوابم
خیلی خوب خوابیدم، انقدری خوابیدم که وقتی بلند شدم چشام جاییو نمیدید
میرفتم جلو آینه، از بیکاری دونه دونه رگای باد کرده چشممو میشمردمفرض کردم حافظم یه بخشی داره به اسم Shift+delete، اونو فعال کردم و حذف شد همه چی
شروع کردم به کاری که میخواستم، به کاری که قرار بود دوتایی انجامش بدیم، دوتایی پیش بریم، دوتایی زندگی کنیم، دوتایی بخندیم و گریه کنیم، نه قرار نبود گریه توش باشه، فقط خوشحالی و خنده
میدونی چند روز بود دلم برای صداش تنگ شده بود، نمیخواستم درگیر کنم ذهنمو، نمیخواستم برگردم، میخواستم به حرف عقلم گوش بدم، دلمم گناه داشت ولی خودم بیشتر گناه داشتم، اره با واقعیت روبرو شدم بالاخره، البته واقعیت خیالی عقلم
خیلی مقاومت کردم نرم سمتش نشد، نشد که نشد
وقتی صداشو گوش کردم، انگار قلبم جون گرفته باشه، یخ دورشو بشکنه، اینطوری زنده شد
برای اولین بار تو عمرم بی اختیار اشک ریختمخوب که فکر کردم دیدم اون اول، Shift رو نزده بودم
-
- تا الان کسی بغلت کرده؟؟
یا
نشسته پای حرفات؟؟؟؟
.بغل؟؟؟
عجیب حرف میزنی؟!
اره راستش خودم
بعضی وقتا این قدر محکم خودمو بغل میکنم
مهره های کمرم درد میگیره
ولی نمیخوام خودمو ول کنم
چون میترسم یکی از دستم خودمو بکنته ببرتم
کجا؟
.بین خودشون
چون خیلیا رو بردن
تو جمعشونو و کفتار تحویل دادن
بعضیام لاشخور خور؟
-لاشخور خور دیگه چیه؟؟؟؟
اونایین که از بستی استادن
استخوناتم میخورن
ضرب المثلشونم اینه که:
مااگه گوشت همو هم بخوریم از استخون هم که نمیگذریم که!
سخته این که خودت باشی
سخته این مسیر که داره تنها میری
ولی بذار وجدانت راحت باشه
بذار خودت باشی
هر چند میون جمعی ولی تنهایی
هر چند بعضی جاها سکوت میکنی و
سکوتت صدای بلندی داره
ولی بدون که ماهم خدایی داریم!
اون میشنوه
-؟؟؟؟
.پای حرفامم نشستن اره
دفترام،دونه دونه داره پر میشن
دیگه واس خودم یه پا جزوه نویس شدم
مینویسم،مینویسم و مینویسم
اروم نمیشم چون هر جا میخوام تمومش کنم یه چی دیگه میاد تو ذهنم
خب بسه دیگه
کاری نداری؟!
-نه فقط ولم کن؟!
.چی؟؟؟
یادت رفته خودتو بغل کردی؟؟؟؟
- تا الان کسی بغلت کرده؟؟
-
دو ساعت وقت گررفت برای من کنکوری خیلیه..موافقم
اما میدونی چیه ارزوهامه
تا پنج دقیقه اول ۱ ارزو بیشترنداشتم
ب دوستام و رفیقام فک کردم ارزوهام زیاد شدن
کاش ارزوی هممون براورده شه
کاش بدونیم چی میخوایم و برای چی تلاش میکنیم
کاش...
#شیشه ارزوها -
بارون.mp3
ببار بارون
میدونی من شدم بدونِ اون داغون
زیرِ چَترِ آسِمون تویِ خیابون
بیا و زنده کن این خاطره هامون
ببار بارون
ببار بارون
تنظیم حاج رامسس
صدا رامسس
متن مستر رامسس
توضیحات اضافه:
منظور از اون
#بی-مخاطب -
و خدایی که تنها بود...
و بادی که قاصدِ عشق
و رودی که پنهان شده در قلبِ دریا
و جانوری که هر نیمه میخرامد با نیمه ی خود
و خدایی که تنها بود
بی کس
در ابدیتِ بی پایانِ خویش
مجهول در نا معادلاتِ ناعادلانه
می جست و نمی یافت
جز آفریده های نابینا
که میپرستند خدایی را که درک نشد
و خدا ناشناس چشم به راهِ آشنا مانده بود
او بود و تنها نفس میکشید
و هرچه جست و جو میکرد
نمیدید
کسی را که بفهمد
که ببیند
که عشق بِوَرزد
و خداوند برای حرف هایش مخاطبی نیافت
هیچ کس او را نمیشناخت
و هیچ کس با او انس نمیگرفت
انسان را آفرید
و این نخستین بهارِ خلقت بود.
آفریدش،
آفریدش آنکسی را که میخواست که بخواهد، میخواست بفهمد، میخواست ببیند آن خدایی را که تنها بود
اما مگر خدا نمیدانست که این بهار زمستانیست بر تنه ی درختانِ خلقت.......
اولین انشای سال دهم -
+آهااااای خدا.وقت امتحانم تموم نشده؟!
نه.اگر شده بود که ورقم رو میگرفتی!!+آهاااای دنیا.صدامو میشنوی؟!
نه.اگر میشنیدی که این بازی رو تموم میکردی!!+آهاااای آدما.منو میبینین؟!
نه.اگرمی دیدین که منو با ظرف چینی اشتباه نمی گرفتین!!آهااااااای آسمون.تومیشه منو ببینی؟صدامو بشنوی؟دردامو بفهمی؟باهام باشی؟
حداقل تو بیا...توبیا ابری شو.توبیابارونی شو....
باباخستهشدم خسته..میفهمی چی میگم! خ س ت ه
هیچکس صدای التماس هامو رو نشنید.همین یه بار توبیا بشو گوش شنوا برام.خواهش میکنم!!!
........
اصلا بیا یه قراری بزاریم:"ابری شدن باتو. گریه بامن." هوووم؟؟؟؟؟موافقی؟؟؟؟؟
.
.
.
ولی آسمون جون میدونی چیه؟؟!!!
من هم ابری هستم هم بارونی..ولی همپای ندارم....!!
اصلا میدونی چیه؟؟!!
هیچی ازت نمیخوام!!!!
فقط بیا وهمپای ابری شدن و بارونی شدنم باش:)
فقط همین...همین وهمین..."#واقعیت"