Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خــــــــــودنویس
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
تروخدا بیاین
د
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
د
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
د
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
د
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد
خاطرات خواهر برادری
Gharibe GomnamG
خب سلام اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین ترجیحا خنده دار باشه خب دعوت میکنم از @roghayeh-eftekhari @F-seif-0 @Ftm-montazeri @Ariana-Ariana @Infinitie-A @ramses-kabir @Zahra-hamrang @Fargol-Sh @مجتبی-ازاد @Yasin-sheibak @Elham650 @Mehrsa-14 @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بحث آزاد
کتابخانه رنگی
_MILAD__
سلام به همه دوستان عزیز در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم چه چیزایی میتونید بذارید : -بریده ای از کتاب ها -معرفی کتاب -گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر @دانش-آموزان-آلاء
بحث آزاد
کمکککک
S AlihoseiniS
سلام من امسال بعد از ده سال تغییر رشته دادم از هنر به تجربی و هیچی نمیدونم الان نمیدونم از کجا شروع کنم؟چجوری پیش برم؟چجوری برنامه ریزی کنم؟نیاز دارم یکی یا چند نفر پایه باشن با هم پیش بریم و بخونیم که اگه سوالی چیزی بود بشه پرسید🥲🥲 میشه کمکم کنین؟!
بحث آزاد

خــــــــــودنویس

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
1.7k دیدگاه‌ها 248 کاربران 75.2k بازدیدها 213 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • uuU آفلاین
    uuU آفلاین
    uu
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #1121

    a933c953-deb7-4689-9445-cd9a0f786595-image.png

    🌹 گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
    که به باغ آمد از این راه و ازآن خواهد شد 🌱

    ☂️ مِثلِ بَرف سَرد ، وَلی زیبآ

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    25
    • dlrmD آفلاین
      dlrmD آفلاین
      dlrm
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط dlrm انجام شده
      #1122

      یادم میاد کلاس شنا که میرفتم
      جلسه ی سومش گفتن باید برید توو عمیق
      ما هم آماتور ...
      من گفتم نمیرم .. مربی گفت نمیری پس برو بگو نمیخوام توو کلاس شنا باشم
      گفتم باشه !
      رفتم یه گوشه ایستادم تا زمان کلاس تموم بشه .
      یک ربع مونده بود به آخر کلاس ، مربی متعجب از این یه دنده بودن من و بی اعتماد بودنم ، اومد دستمو گرفت ، کشید ، پرتم کرد توو عمیق
      همینقدر جدی !
      منم رفته بودم تح
      تنها چیزی ک به ذهنم رسید این بود که پامو فشار بدم کف زمین و بیام بالا ...
      بالا که اومدم گفت : دیدی ترست ریخت؟
      دستمُ گرفت کشید بیرون ...
      جلسه ی 6 اُم بود فکر کنم داشت کرال پشت یاد میداد ...
      نوبت من که رسید ، پامُ فشار دادم به دیواره ی استخر ، خودمُ هُل دادم و شروع کردم دست کرال رو زدن ...
      دقیقا
      دقـــیـــــقـــــا"
      وسط استخر ، کشیده شدم پایین
      دستُ پا میزدم...
      بال بال میزدم ، گریه میکردم ، جیغ میزدم
      مربی داد میزد آروم باش ! دست و پا نزن ! دراز بکش رو آب !
      مدام همین سه تا جمله ی دستوری رو میگفت
      میگفت چیه ؟!
      داد میزد !!!
      آروم گرفتم ، دست و پا نزدم ، چرخیدم رو آب دراز کشیدم ....
      سقف استخر رو نگاه میکردم ... صدای آرومِ آب
      صدای تپیدنِ محکمِ قلبم
      گرمیِ اشکای کنارِ چشمام ...
      آروم که شدم ، شروع کردم به دست کرال زدن و رسیدم به اونور ِ استخر و توو یه حرکت اومدم بالا و نشستم لبه ... فکر میکردم ...
      الانم دارم فکر میکنم .
      صدای مربیِ ترم1 شنامون بعدِ حدودا 8 سال یا 9 سال امشب باز پیچید توی گوشم !
      %(#ff0000)[آروم باش ! دست و پا نزن ! دراز بکش رو آب !]
      این روزا خیلی دارم دست و پا میزنم ...
      باید اروم بگیرم ... باید مسلط باشم.
      من از پسش بر میام . من از پس شنا براومدم ، مربی شدم . از پس اینم بر میام .
      مطمنم که از پسش بر میام .
      فقط کافیه آروم باشم . دست و پا نزنم . دراز بکشم رو آب ...
      همین ...

        • دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم 🌱
      • اگه با من کار داشتی، پی‌وی پیام بده♡
      1 پاسخ آخرین پاسخ
      28
      • Dr.agonD آفلاین
        Dr.agonD آفلاین
        Dr.agon
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #1123

        باز من و اشفتگی های ذهنم 🤭 😂 😋 👂🏼 🤞


        هرشب ب انتظارم
        برلب رسیده جانم
        ماتم گرفته این سان
        این چشم های گریان
        شوق گریز دارد...اهو ستیز دارد
        این شهر دلش گرفته
        اهوی ان اسیر است
        درپیچ و تاب بند است
        صیاد در کمینش
        اهو**********
        صیاد ولی********
        صیاد چشم********


        قسمت های ستاره دار ی جورایی خصوصیه😂 😂 🤭 😋 😱 😱 😂 👀 ی دوخط دیگه هم هست ولی باز قابل انتشار نیستش😂 😂

        ن ب قشنگی حرفا خودم،ن ب زشتی قضاوت شما،معمولی تر از معمولی=)

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        11
        • M.FaAM آفلاین
          M.FaAM آفلاین
          M.FaA
          تجربی
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #1124

          چشمانش برايت_برايم_ترجمه تنهايي است از زيبايي و جلال و جذبه و در نهايت برقي كه مي گيرد و مي خشكاند.خشك مي كند.آدمي را زندگيش را آرزوهايش را ،همان جايي كه هستي نگهت مي دارد و مي گذارد كه همه دور شوند از تو و هيچ كس مرام نمي كند و همه مي روند و در نداشته هايت محو مي شوند و تنها داشته ي واضحت مي شود ياد او و آنقدر شفاف و روشن است كه مي شود تمامت و تو خيره مي ماني به رو به رو و به ياد مي آوري برق چشمانش را و چيزي نمانده كه دوباره خشكت كند ولي تو نمي خواهي تمام تو_كه همان ياد اوست_براي چند دهمين بار بخشكد و اينبار دقيق تر مي شوي در دنيا و به ياد مي آوري دوراني را كه كسي بوده تا از او بگويي و تو تا كسي بوده از او مي گفتي و آنقدر گفتي و ساختي و خواندي كه تكراري شده ياد او براي ديگران و تو اين تكراري شدن را توهين تلقي كردي و به همه كفتي كه بروند كه يادش كه چشمش و برق آن بماند الي الابد در تو و حالا تو هستي و تو نه،تو هستي و يادش كه تمام توست كه تمام جهان و جهانيان را مي ارزد.

          (اين تو،من بود)و اين تويي كه من است به نظرم دليل كافي است كه تناقض نوشته هايم را و ابهامشان را توجيه كند.

          پ.ن:فاطمه

            اف.ميم
          
          1 پاسخ آخرین پاسخ
          6
          • C آفلاین
            C آفلاین
            Crystal
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #1125

            IMG_20200507_175409.JPG

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            12
            • AmirbernosiA آفلاین
              AmirbernosiA آفلاین
              Amirbernosi
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #1126

              -چرا نمیخونی؟ -اینجا رو امضا کن -امسال دیگه موفقیتش حتمیه -حواست باشه داریم این همه هزینه میکنیم -چرا نمیخونی؟ -چرا نمیخونی -چرا نمیخونی؟ .....

              اینا همه ی صداهایی بود که تو سرم میپیچید، مثل یه غار، همش منعکس میشدن و تکرار میشدن، لحظه به لحظه حالم بدتر میشد، تنفرم از خودم بیشتر میشد، ضربان قلبمو حس میکردم که داره به بدنم لرزه میندازه

              نمیدونسم چیکار کنم، بوی خودم اذیتم میکرد، هیچوقت خودمو نتونسم ببخشم، به خودم اومدم دیدم جای ناخنام تو کف دستام افتاده، تازه داشت دردش شروع میشد

              دوست داشتم داد بزنم، یجوری داد بزنم که صدام بگیره، تشتو پر از آب کردم، هرچی توان داشتم تو آب داد زدم، چشام قرمز شده بود، از دیدن چشام تو آینه ترسیدم، مثل یه قاتل شده بودم، قاتل کسی که جای التماسش برای زندگی تو کف دستام جا مونده بود

              میخواستم گریه کنم، اما گریم نمیومد، هر لحظه بیشتر تنفر از خودم مثل ضربان قلبم بیشتر میشد، اما مثل همیشه یه صدایی بهم میگفت همه چی درست میشه

              به شرایطم نگاه کردم، دیدم هیچی درست بشو نیست، چرا امید الکی به خودم بدم؟ چرا خودمو امیدوار کنم به آینده؟

              -نمیتونی تو کاری بکنی -چرا نمیخونی؟ -چرا کاری نمیکنی؟ -چرا حالتو خوب نمیکنی؟

              کلید زندان دستمه، ولی انگار به زندان عادت کردم

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              48
              • سایه ماهس آفلاین
                سایه ماهس آفلاین
                سایه ماه
                تجربی
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط سایه ماه انجام شده
                #1127

                پراز درک نشدن
                پر از تنهایی
                پر از بیزاری
                پر از غم
                پر از بغض
                پر از سکوت
                با چشم های پر از اشک
                منتظر کمی توجه
                چه زجری داره روزی هزار بار از خدا بپرسی چرا
                چه زجری داره ادمای اشتباه زندگیتو نتونی خط بزنی
                چه زجری داره که یه اغوش گرم منتظرت نباشه
                چه زجری داره با گریه این متنو بنویسی.............

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                10
                • amirh_hmyfA آفلاین
                  amirh_hmyfA آفلاین
                  amirh_hmyf
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #1128

                  IMG_2914.JPG
                  گل من گاهی بد اخلاق، گاهی کم حوصله و مغرور بود
                  اما ماندنی بود
                  این بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود
                  شازده کوچولو

                  قرار نیست منو هرجایی پیدا کني
                  فقط میتونی از دور تو اوج ببینی

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  22
                  • M.FaAM آفلاین
                    M.FaAM آفلاین
                    M.FaA
                    تجربی
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #1129

                    +فاطمه ميخواي بفهمي كه ديگه ده سالت نيست؟
                    _ن،ن اصلا ترجيح ميدم ده ساله باشم،كه ديگه نفهميدنامو نفهمم،ترجيح ميدم ده ساله باشم اما دنيا همونقدري باشه....
                    بزرگ به اندازه مهربوني...
                    روشن به اندازه صداقت....
                    پاك به اندازه كودكي...
                    ده ساله باشم تا وقتي از مدرسه ميام خونه باذوق بگم از تشويق شدنام...
                    از ته ته ته دلم گريه كنم به خطر دعوا هاي كودكانه...
                    ده ساله باشم تا نظر بقيه برام مهم نباشه...
                    زندگي كنم به خاطر بازي كردن با جوجه هام...
                    گريه كنم براي لنگيدنشون...
                    اره اصلن من آرزو دارم ده ساله باشم...
                    فاطمه
                    اف.ميم

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    10
                    • GastrointestinalG آفلاین
                      GastrointestinalG آفلاین
                      Gastrointestinal
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #1130

                      IMG_20200524_204043.jpg

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      15
                      • M.FaAM آفلاین
                        M.FaAM آفلاین
                        M.FaA
                        تجربی
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #1131

                        امروز حس كردم نياز دارم به يك خواب طولاني،خيلي طولاني...
                        خوابي با ماهيت و علت خواب زمستاني_كه غذا كم هست و خواب به منظور كاهش مصرف انرژي است،نوعي دفاع انگار!_اما من آرزو دارم بخوابم چون ميبينم هر لحظه نفس كشيدن و بيدار بودن و بودن در اين دنيا سخت تر است از نفس نكشيدن،مي خواهم بخوابم چون انگار كوپن شاد بودن و شاد زيستنم تمام شده بايد آزاد بخرم و من ،آنقدر غني نيستم كه گرانبها ترين كالا و ميراث جهانيان را به رسم اغنيا _آزادانه_داشته باشم ،به قدر كافي نمي دانم و نمي شناسم مغازه هاي منصف اين شهر را،نه تنها اين شهر بلكه من هيچ كجا،در هيچ جهاني _انگار!_آشنايي ندارم كه بداند فقر من را ، و منصف باشد و شادي را ارزان يا حتي به قيمت_بفروشد.
                        و حالا تنها چيزي كه ميدانم اين است كه يا بايد بخوابم تا بهار، يا بگردم از پي منصفي،يا همينطور زندگي كنم_نفس كشيدن هايي كه سخت تر از نفس نكشيدن است

                        فاطمه
                        اف.ميم

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        5
                        • Kordgirl*K آفلاین
                          Kordgirl*K آفلاین
                          Kordgirl*
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #1132

                          20200524_144344.jpg

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          9
                          • D D.fateme.r

                            به نیمکتی که مقابلمان بود اشاره کردم و گفتم : بشینیم اونجا ؟ ، فهمید از قدم زدن بین این همه پیرزن و پیرمرد خسته شده ام ، قبول کرد و به طرف نیمکتِ چوبیِ دو نفره ی رنگ و رو رفته حرکت کردیم ...
                            ما نقطه ی مقابل هم بودیم ... نه ما متضاد هم بودیم ... ولی خیلی خوب باهم کنار می آمدیم... وقتی باهم بودیم مثل پیرزن های اطرافمان میشدیم! از چرت ترین مسائل ممکن حرف میزدیم ! حتی مثل پیرزن ها دلیل لاغر شدنِ دختر عمه ی جاریِ قمر خاتون را هم تحلیل میکردیم ! منی که همیشه حالم از این مدل بحث ها به هم میخورد حالا همراهی اش میکردم ! میدانید ؟ لاغر شدنِ دختر عمه ی جاریِ قمر خاتون تنها بحثی بود که آخرش به جر و بحث نمیکشید ! آخر ما نقطه ی متضاد هم بودیم ...
                            همیشه فازِ نصیحت برمیداشت ! البته سعی داشت همه ی عقایدش را هم روی من پیاده کند (هرچند هیچوقت موفق نبود! ) از با صدای آرام خندیدن گرفته تا موزیک و رنگ لباس و و و و ...
                            دفعه ی قبلی که آمده بودیم پارک خودم نبودم ! آخر میدانید چند روز از اعلام نتایج کنکور گذشته بود و من حوصله ی همه چیز را داشتم به جز خودم ! انگار که با خودم لج کرده باشم ! دفعه ی قبل لباس مشکی پوشیده بودم...دفعه ی قبل اصراری نکردم که به گیتار زدن پسر های توی پارک گوش بدهیم ... دفعه ی قبل مجبورش نکردم که تاب بازی بچه ها را تماشا کنیم ... دفعه ی قبل هیچ تمایلی به بستنی قیفی خوردن نشان ندادم ... بین خودمان باشد اما من دفعه ی قبل آرام آرام میخندیدم...
                            فقط دو سه سال از من بزرگ تر بود و فکر میکرد زمان ازدواجش رسیده ! من هیچ چیز از ازدواج نمیدانستم ولی به این نتیجه رسیدم که او بیشتر از من هیچ چیز از ازدواج نمیداند و من تصمیم گرفتم که همه ی چیز هایی را که درمورد ازدواج نمیدانم برایش بگویم !
                            خدای من چه تصورات رویایی داشت ! حالا که دارم فکر میکنم بحث کردن درمورد علتِ لاغر شدنِ دختر عمه ی جاریِ قمر خاتون از بحث ازدواج بهتر بود!
                            کارم از بلند خندیدن گذشته بود ! بین این همه پیر زن و پیر مرد قهقهه میزدم ! ( البته او هم به قول خودش آرام میخندید و مثلا همراهی ام میکرد ! )
                            عجیب بود! این دفعه به خندیدنم گیر نمیداد !
                            نمیدانم چه گفت که نزدیک به یک دقیقه بی وقفه خندیدم ! خنده ام که تمام شد نگاهش کردم ! در چنین مواقعی منتظر اعتراضش بودم ؛ ولی دیدم فقط نگاهم میکند ! پرسیدم خوبی؟ گفت : میشه همیشه بخندی ؟
                            جا خورده بودم ! گفت : دفعه ی قبلُ یادته ؟ این که نمیخندیدی منو میترسوند !
                            [ همش میخواستم نگویم که طرف مقابلم دختر بود یا پسر! ولی بیشتر از این در خماری نمیگذارمتان! طرف دختر بود ! خیالتان راحت ! ]
                            گفتم : تو که مخالف سر سخت خندیدنِ دختر بودی ؟
                            سکوت کرد... وقت مناسبی بود برای گفتنِ حرف هایی که تمام این مدت زجرم میداد...
                            گفتم : اصلا حق با توست ! خندیدنِ من ، لباس آبی پوشیدنم (!) ، بی پروا حرف زدنم ، لجبازی کردنم همه و همه با دل و دین مردم بازی میکند ! اصلا قبول ! من همه ی دخترانگی هایم را در خانه میگذارم و بیرون می آیم !
                            گفتم : مگر من دختر نیستم ؟ مگر دختر بودن هویت من نیست ؟ به من بگو اگر همه ی دختر بودنم را در خانه بگذارم ، موجودی که بیرون می آید نامش چیست ؟ دختر ؟
                            .
                            .
                            .
                            .
                            .
                            هی ! من دخترم ! نمی خواهم مثل پست های تلگرامی خودم را با عکس گل و آبنبات معرفی کنم ! تو جنس مخالف من هستی ! قبول که هر جنسی سختی ها و مشکلات خودش را دارد و همان طور که تو هیچ وقت حرف من را نمیفهمی ، امکان ندارد که من هم مشکلات تو را درک کنم ! فقط چند لحظه به حرف های من گوش کن ! من دخترم ! نفس میکشم ! علاوه بر اکسیژن به حقِ زندگی هم نیاز دارم ! تو میتوانی کمکم کنی ! بله میتوانی ! باور کن وقتی میخندم قصدِ جلب توجهت را ندارم ! باور کن من هم دوست دارم با آرامش و بدون نگرانی از حضور تو در پارک قدم بزنم ! هی ! میشود بفهمی که وقتی از جلویت رد میشودم تیکه های تو حکم بنزین برای ادامه ی راه من را ندارد ؟ باور کن اگر سکوت کنی و فقط چند لحظه سرت را پایین نگه داری خورشید باز هم طلوع میکند ! اصلا میدانی ممکن است وقتی برمیگردم و پشت سرم را نگاه میکنم ، دنبال دوستم میگردم نه تو ! باور کن که من راه خانه ی مان را بلدم و نیازی به همراهیِ تو ندارم !
                            میدانی ؟ آخرش تو کمی تفریح کرده ای و من مانده ام و نگاه های همسایه ها که دختر فلانی از راه به در شده ! من مانده ام و پچ پچ های پیرزن های کوته فکر اطرافم که دختر های قدیم حیا داشتند و جدیدی ها ندارد !
                            آخرش تو پسر هستی که این ها برایت ننگ نیست و من دختری هستم با کلی برچسب...
                            پ.ن 1 : میدونم هر جنسی خوب و بد داره ! شما به دل نگیر!
                            پ.ن2 : لطفا ریپلای نکنید (:

                            Nafis GolN آفلاین
                            Nafis GolN آفلاین
                            Nafis Gol
                            دانش آموزان آلاء
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #1133
                            این پست پاک شده!
                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            0
                            • 2245Zahra2 آفلاین
                              2245Zahra2 آفلاین
                              2245Zahra
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #1134

                              خدایا میدانم میبینی که گم شده ام در خودم بار الها تنهایی من بزرگ هست اما وسعت تو بیشتر است ... دلم گرفته ای پناه دلشکستگان عالم .... میشود این شب تار را تو سحر باشی!؟

                              میمیریم ببینیم کسی رو جای هم❤️

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              9
                              • خانومخ آفلاین
                                خانومخ آفلاین
                                خانوم
                                فارغ التحصیلان آلاء
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #1135

                                بستنی

                                هر کی ام تو صداش بستنی داشت الکی به یاد خودم آوردم که مرض قند دارم!

                                bastanivaliium.mp3

                                گوینده : من🌸
                                متن: حمید سليمي

                                پ.ن: این روزا محتاج دعام.. خسته ام ❤️
                                دعا کنید منو🖐️❤️

                                ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                ramses kabirR 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                15
                                • ramses kabirR آفلاین
                                  ramses kabirR آفلاین
                                  ramses kabir
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط ramses kabir انجام شده
                                  #1136

                                  nima_sadeghi9988s-۲۰۲۰۰۵۲۸-0001.jpg
                                  روستای پدری چه کیفی میده
                                  عکاس:نیما
                                  منم ناظر صحنه
                                  😊😊

                                  اگ کامل نیستی
                                  مثه ماه بدرخش

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  16
                                  • AmirbernosiA Amirbernosi

                                    -میری؟
                                    +نمیتونم دیگه بیشتر از این
                                    -باشه، خداحافظ
                                    +خداحافظ

                                    عقل:خوب شد رفتش، این همه اذیتت کرد
                                    دل: تو به اونا میگی اذیت کردن؟ اونا هیچی نبودن
                                    عقل:این همه آدم خوب هست برات، چرا گیر دادی به این؟
                                    دل:چون هیچکسو مثل اون دوست نداشته، اینو درک میکنی؟
                                    عقل:من که میگم بازم آدم بهتری گیرش میاد، صبر کن بشین نگا کن

                                    -کافیه، میخوام فقط بخوابم

                                    AmirbernosiA آفلاین
                                    AmirbernosiA آفلاین
                                    Amirbernosi
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #1137

                                    -میری؟
                                    +نمیتونم دیگه بیشتر از این
                                    -باشه، خداحافظ
                                    +خداحافظ

                                    عقل:خوب شد رفتش، این همه اذیتت کرد
                                    دل: تو به اونا میگی اذیت کردن؟ اونا هیچی نبودن
                                    عقل:این همه آدم خوب هست برات، چرا گیر دادی به این؟
                                    دل:چون هیچکسو مثل اون دوست نداشته، اینو درک میکنی؟
                                    عقل:من که میگم بازم آدم بهتری گیرش میاد، صبر کن بشین نگا کن

                                    -کافیه، میخوام فقط بخوابم

                                    خیلی خوب خوابیدم، انقدری خوابیدم که وقتی بلند شدم چشام جاییو نمیدید
                                    میرفتم جلو آینه، از بیکاری دونه دونه رگای باد کرده چشممو میشمردم

                                    فرض کردم حافظم یه بخشی داره به اسم Shift+delete، اونو فعال کردم و حذف شد همه چی

                                    شروع کردم به کاری که میخواستم، به کاری که قرار بود دوتایی انجامش بدیم، دوتایی پیش بریم، دوتایی زندگی کنیم، دوتایی بخندیم و گریه کنیم، نه قرار نبود گریه توش باشه، فقط خوشحالی و خنده

                                    میدونی چند روز بود دلم برای صداش تنگ شده بود، نمیخواستم درگیر کنم ذهنمو، نمیخواستم برگردم، میخواستم به حرف عقلم گوش بدم، دلمم گناه داشت ولی خودم بیشتر گناه داشتم، اره با واقعیت روبرو شدم بالاخره، البته واقعیت خیالی عقلم

                                    خیلی مقاومت کردم نرم سمتش نشد، نشد که نشد

                                    وقتی صداشو گوش کردم، انگار قلبم جون گرفته باشه، یخ دورشو بشکنه، اینطوری زنده شد
                                    برای اولین بار تو عمرم بی اختیار اشک ریختم

                                    خوب که فکر کردم دیدم اون اول، Shift رو نزده بودم

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    10
                                    • Bad FighterB آفلاین
                                      Bad FighterB آفلاین
                                      Bad Fighter
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط dlrm انجام شده
                                      #1138
                                      • تا الان کسی بغلت کرده؟؟
                                        یا
                                        نشسته پای حرفات؟؟؟؟
                                        .بغل؟؟؟
                                        عجیب حرف میزنی؟!
                                        اره راستش خودم
                                        بعضی وقتا این قدر محکم خودمو بغل میکنم
                                        مهره های کمرم درد میگیره
                                        ولی نمیخوام خودمو ول کنم
                                        چون میترسم یکی از دستم خودمو بکنته ببرتم
                                        کجا؟
                                        .بین خودشون
                                        چون خیلیا رو بردن
                                        تو جمعشونو و کفتار تحویل دادن
                                        بعضیام لاشخور خور؟
                                        -لاشخور خور دیگه چیه؟؟؟؟
                                        اونایین که از بستی استادن
                                        استخوناتم میخورن
                                        ضرب المثلشونم اینه که:
                                        مااگه گوشت همو هم بخوریم از استخون هم که نمیگذریم که!
                                        سخته این که خودت باشی
                                        سخته این مسیر که داره تنها میری
                                        ولی بذار وجدانت راحت باشه
                                        بذار خودت باشی
                                        هر چند میون جمعی ولی تنهایی
                                        هر چند بعضی جاها سکوت میکنی و
                                        سکوتت صدای بلندی داره
                                        ولی بدون که ماهم خدایی داریم!
                                        اون میشنوه
                                        -؟؟؟؟
                                        .پای حرفامم نشستن اره
                                        دفترام،دونه دونه داره پر میشن
                                        دیگه واس خودم یه پا جزوه نویس شدم
                                        مینویسم،مینویسم و مینویسم
                                        اروم نمیشم چون هر جا میخوام تمومش کنم یه چی دیگه میاد تو ذهنم
                                        خب بسه دیگه
                                        کاری نداری؟!
                                        -نه فقط ولم کن؟!
                                        .چی؟؟؟
                                        یادت رفته خودتو بغل کردی؟؟؟؟🙂
                                      خانومخ Dr-aculaD 2 پاسخ آخرین پاسخ
                                      36
                                      • FragileF آفلاین
                                        FragileF آفلاین
                                        Fragile
                                        اخراج شده
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #1139

                                        ۲۰۲۰۰۵۲۹_۱۰۵۰۲۲.jpg
                                        دو ساعت وقت گررفت برای من کنکوری خیلیه..موافقم
                                        اما میدونی چیه ارزوهامه
                                        تا پنج دقیقه اول ۱ ارزو بیشترنداشتم
                                        ب دوستام و رفیقام فک کردم ارزوهام زیاد شدن
                                        کاش ارزوی هممون براورده شه
                                        کاش بدونیم چی میخوایم و برای چی تلاش میکنیم
                                        کاش...
                                        #شیشه ارزوها😅😊

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        17
                                        • Dr-aculaD آفلاین
                                          Dr-aculaD آفلاین
                                          Dr-acula
                                          اخراج شده
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #1140

                                          حالا قدرت فتوشاپ رو مشاهده میکنید پس خوب دیده بگردانید،هل تری من فطور؟
                                          متن جایگزین

                                          ↓

                                          متن جایگزین

                                          توی عکس 33 لایه رنگ استفاده شده

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          11
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 55
                                          • 56
                                          • 57
                                          • 58
                                          • 59
                                          • 83
                                          • 84
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع