روزمرگی های یک دختر کنکوری👩🏻⚕️🍭
-
شنبه زندگیم نوبت دکتر داشت
وقتی خانم دکتر متوجه شدن ابوالفضل میدونه قرار پیوند کنه
بهش گفت ک چقدر
مردکوچولی زندگی آجی قوی هست
ازمامانم درمورد من پرسید
ب مامانم گفته بود دختر وپسرت مغزشون ده سال بزرگ تر از سن شون هست
چرا دروغ کلی ذوق کردم
و درکمال تعجب ب ابوالفضل خانم دکتر گفته بودن ک مانمیتونیم درمورد بعد پیوند بااغلب بیمارامون حرف بزنیم
اما ابوالفضل بدن تو کامل پذیرا قلب جدیدهست
تو نتایج خیلی خوبی با قلب جدیدت میگیری
...
وارد پارکینیگ شدیم
همون جایی ک دفعه قبل من فقط اشک میریختم و مهدی سعی میکرد ارومم کنه
اما الان خوشحال بودم
دایی م فقط ی جمله گفت:
مریم هرموقع کم آوردی واسه درس خوندن فقط
ب ابوالفضلت وقلبش فکرکن.
نگاش کردم
توچشماش اشک بود(آجی فدای چشمات)
هیچ وقت واسه رسیدن ب هدفم پشتم رو خالی نکرده بود.
خدایابهم کمک کن
پ.ن:ازهمه کسایی ک این مدت ب فکر ابوالفضل من بودن ممنونم
ابوالفضل من همیشه ب دعاهای شما نیاز داره
برای ابوالفضلم دعا کنید -
یسنا
سلام
صبح بخیر
این حس وحال رو اغلب کنکوری ها تجربه کردن (حس ترس و ناامیدی)
دیدم ک میگم
شما ن اولین نفر هستید ن آخرین نفر
اما باید بهش غلبه کنید
ب خدا توکل کنید و باور کنید ک خدا تلاش های شمارو دیده
خدا هیچ تلاشی رو بدون نتیجه نمیذاره
این افکار ب قدری سمی هستند کحتی اجازه ادامه زندگی رو ب شما نمیدن چ برسه تلاش برای کنکور
تقریبا۴۷ روزمونده تا کنکور
مبتونید این ۴۷ روز تلاش کنید و روز کنکور حداقل شرمنده خودتون نباشید(تجربش کردید؟من تجربه کردم خیلی بده خیلی)
میتونید عقب بکشید و بذارید سرنوشت واسه ادامه زندگی شما تصمیم بگیره
امیدوارم اولی رو انتخاب کنید -
MaryaM._.sh حتما دعا میکنیم و شما هم حتما با خبر های خوبتون خوشحالمون میکنین.
این روزها زودتر تموم میشن و بعدش زندگی خیلی خوشگلی با داداش کوچولوت داری مطمعنننم -
سلام
ببخشید یه سوال دارم شاید جاش اینجا نباشه ولی خیلی دوست دارم بدونم تابلو های آناتومی رو از کجا تهیه کردید ... -
MaryaM._.sh ممنون میشم ارسال کنید
-
MaryaM._.sh
میدونم اسپم حساب میشه ولی...
توی تاپیکت عشق ، انگیزه ، شوروهیجان ، موج میزنه
خیلی به دلم نشست :).
تن خودت و داداشت سلامت
و موفق باشی -
sheyda.fkh وای مرسی لطف دارید شما
چقدر انگیزه شد واسه ادامه دادنش ممنونم
همچنین شما
کلی آرزو خوب برای شما -
خانم یزدان پناه
من عاشقش بودم
همیشه موقع تدریس چشماش تو چشمام کار میکرد
همون روزا بود ک تازه متوجه بیماری ابوالفضل شده بودیم
سوم دبیرستان بودم و اسفند ماه
برعکس هردبیری ک تا زنگ میخورد میرفتن تودفتر
توسالن مدرسه وقتی منو میدید
کلی باهام حرف میزد
گاهی اشک میرختم و سعی میکرد آرومم کنه
هرچند دبیر ب شدت سخت گیری بود
یادمه آخر سال قرار شد حرفامون همه بهشون بزنیم
وقتی بهشون گفتم من از شما میترسم کلی تعجب کرد
آخه حقم داشت،تومدرسه خیلی هوای منو داشت
میدونی
دبیر خوب و تدریس خوب باعث میشه تو ب درس علاقه پیدا کنی
همونطور ک من عاشق شیمی شدم
همونطور ک مهدی عاشق فیزیک و ریاضی شد
ن تنها دبیر خوب
بلکه پزشک خوب
ی مهندس خوب
ی وکیل خوب و....
باعث میشه دنیا جای قشنگ تری باشه
میدونی مهم ترین چیز تواین دنیا انسانیت هست
انسانیت درمورد شغلت
انسانیت درمورد آدمای اطرافت و..
و چقدر نبود این انسانیت داره تو جهان بیداد میکنه
اگه روزی مادر شدم
قبل از اینکه بهش یاد بدم مذهبش چیه
اول یادش میدم انسان باشه. -
حدود سه شب پیش بود
داشتیم باهم حرف میزدیم
دوباره استرس همیشگی
مهدی یعنی میتونم؟زمان کم نیارم مهدی؟
وای خدا اگه نشه؟
دوباره ترس اینکه زمان کم بیارم
سوم دبیرستان ک نهایی زیست داشتم
سه روز وقت داشتیم
دوروز خوندم ولی روز آخر،دیرتر از خواب بیدار شدم
قید خوندن زدم
(چطور تونستی دختر؟چطور باخودت اینقدر بد کردی)
اون امتحان گذشت و اگه اشتباه نکنم شدم۱۹
خیلیم ب خودم افتخارکردم
اما نفهمیدم چ بلایی سر خودم آوردم
اما نفهمیدم کمال گرایی ازهمون موقع شروع کرد ب تخریب من
اما نفهمیدم چقدر قشنگ باآیندم شروع ب بازی کردم
و شد دوسال درس نخوندن!
.....
وقتی داری میخونی نگران وقت نباش مریم
وقتی نمیخونی نگران وقت باش
....
کاش تک تک ثانیه های عمرم رو زندگی میکردم
ن نفس میکشیدم بدون هدف -
نمیدونمچند نفرتون مثل من هستید؟
خب گفتار یک رو خوندم
دو روز درس نخوندم
پس بیخیالش برم حالا از فصل دو شروع کنم
اخه فصل یک ک مهم نیست
ن اصلا بذار از یازدهم شروع کنم
اقای موقاری:توسال دهم خیلی خوب درموردش باهاتون حرف زدم
پس باید از دهم شروع کنم
گاهی واقعا میمونم تو اخلاق های خودم
تو بهونه هایی ک واسه خودم درس میکنم
الان ک دارم مینویسم از خودم خندم گرفته
...
دوسال این بهونه هارو برای خودت ساختی؟
چی شد؟
فقط عقب افتادی ن؟
تاکی مریم؟
تاکی میخوای از استعدادت،از توانایی هات استفاده نکنی؟
خسته نشدی تو دختر؟
ی جایی باید تمومش کنی ن؟
ب خودت بیا دختر خوب.
تمومش کن
دست بکش از نابودی خودت و آینده ت...
تمومش کن،قبل از اینکه تمومت کنه باشه دختر️ -
+مهدی نگو توهم مثل من میگفتی بذار کنکور تموم شه زندگی میکنم
بذار کنکور تموم شه اینکار میکنم
فقط تموم شه
...
چرا قشنگ ترین روزای زندگیمون رو داره اینقدر راحت خراب میکنیم
از سن ۱۸ سالگی تا ۶ آذر۹۸ زندگی نکردم
دقیقا تو این سن ابوالفضل هم اوضاع قلبش خوب بود
مقصر کنکور هست؟
مقصر نظام اموزشی ایران؟
ن مقصر فقط خودمونیم
کنکور اولین قدم زندگی هرکس هست
پزشکی،مهندسی ،وکالت و....
از کنکور هرکدوم سخت ترن
+پس مهدی کسایی ک عمومی هم میخونن
بگن بذار این هفت سال تموم شه بعد زندگی کنم؟
بذار این مشکلم تموم شه بعد زندگی کنم
اما اصلا متوجه نخواهیم شد ک ثانیه ب ثانیه عمرمون داره میگذره
روزی ک متوجه شدم من از بچگی دچار بدترین اگزما ک ب قول پزشکم خیلی باید بد شانس باشی ک دچار بشی هستم
تا چندروز ب شدت حالم خراب بود
ب خودم گفتم:مگه من چقدر زنده هستم ک تاآخرعمرم باید بااین اگزما زندگی کنم
هیچ وقت زندگی اونی ک ما میخوایم نمیشه
هیچ وقت همه شرایط مهیا نمیشه
پس باید زندگی کنیم
پ.ن:ب شدت دختر افسرده ای بودم و هنوز دارم ب دوش میکشم این افسردگی رو
اما تمام تلاشم میکنم ک زندگی کنم
زندگی ک شاید یک ساعت دیگه
شاید یک ماه دیگه
شاید چندسال دیگه واسه همیشه تموم شه
برای خودمون از کنکور غول نسازیم
کنکور هم یک مرحله اززندگی هست
تمام روزامون رو زندگی کنیم
قبل ازاینکه ی روز دیگه ۲۴ساعت رو زندگی نکنیم
فقط نفس نکشید -
برای هیچ کس مهم نیست تو چجوری شباتو صبح میکنی،
پس بذار هرکی هرچی دلش میخوادپشت سرت بگه
و توواسه خودِ لعنتیت زندگی کن
و از هرلحظش لذت ببر
عمر تو اینقدر طولانی نیست ک بخوای نگران این چیزای بیخود باشی
آخرش خودتی و خدای خودت
....
سال اول موندن پشت کنکور و بعد سه ماه متوجه شدم من منابعی رو خریدم ک ب درد هیچی نمیخورن
منابعی ک الان نمیدونم حتی کجا هستن
اون تایم افسردگی من شروع شد
اون دختر درسخون نابود شد
میدونی فقط میترسیدم
میترسیدم فرداکنکور همه بگن دیدی نتونست
دیدی این همه باباش گفت دختر من میدونم پزشک میشه و نشد؟
الان دوسال میگذره
هرصبح همین حرفا تو ذهنم تکرار میشد
افسردگی ک دیگه از اتاق نمیومدم بیرون
منی ک روزی ده ساعت میخوندم با کلی ذوق و شوق حالا دیگه هیچی ازم نمونده بود
حتی دیگه باخانوادم غذا نمیخوردم
سعی میکردم واسه رهایی از افکار بیشتر اوقات بیروت بادوستام باشم
واسه چی؟واسه کی دست ب تباهی خودم زدم؟
واسه آدمایی ک الان بیشتر از یکسال هست ندیدم شون
واسه آدمایی ک اگه من بمیرم حتی شاید واسم ناراحت نشن
واسه آدمایی ک حتی یک بار از حال من خبر نگرفتن...
ارزش ندارن
خیلی چیزا ارزش حتی ناراحت شدن ندارن ن
و تصمیمم رو گرفتم
تصمیمی ک بدتر بهم ضربه زد -
تصمیم گرفتم و پذیرفتم
مریم شهیدپور شکست خورد
دی ماه بود
ی روز سرد زمستونی اقلید
آره میفهمی مریم شکست خورد
اولش کلی گریه کردم
ولی من مجبور بودم ب قبول
اما کاش قبول نمیکردم
کاش ادامه میدادم
چرا ب آخرش فکر کردم؟
چرا ب آخر چیزی فکرکردم ک هنوز نرسیده بود
چرا؟
چرا ب جای تلاش و ادامه مسیر
دل خوش کردم ب سال آینده
من حال رو ازدست دادم واسه آینده ای ک نیومده بود
این چرخه یک سال دیگه هم تکرار شد بله
من عادت کردم ب شکست
وشاید بدترین تصمیم زندگیم
اینقدر بد ک هنوز خودم سرزنش میکنم
اینقدر بد ک هنوز هضم نکردم چ بلایی سر خودم آوردم
+مریم
_جانه دلم
+بافکرکردن ب گذشته و حسرت خوردن چیزی درست میشه؟
گذشته برمیگرده؟
_ن
+پس آینده رو بساز
گذشته روفراموش نکن
گذشته رو تکرار نکن
از گذشته تجربه کسب کن
ب قول
صوفی
ب نتیجه فکر نکن
فقط هرروز و هرروز واسه رسیدن ب هدفت تلاش کن