شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
وقتی به یکی تو تلگرام اولین بار پیام دادید و سین کرد و جواب نداد صبر کنید
رفته عکسای پروفایلتونو ببینه میاد 😂😂
-
همسايمون فوت شد.. امروز تو مراسم تشييعش بوديم .
دختر مرحوم که همش داشت گریه میکرد...
یهوگفت اصلا سابقه نداش بمیره...😭هیچی دیگه وسط خاکسپاری همه ی بستگان تا غروب به افق خیره شده بودن😁😂
-
-
پسره نه درس خونده ؛
نه شغلی داره ؛
نه ماشینی!
خلاصه در حدِ جُلبک..
ازش میپرسی ازدواج کردی ؟
با اعتماد به نفس میگه هنوز دم به تله ندادم
آخه لامصب تو خودت تله ای ... !! 😐😂😂 -
من: سلام
راننده تاکسی: سَلیه دختر: سَ
راننده تاکسی: سلام خانم روزتون بخیر خسته نباشید😐😂😂 -
عمم پست گذاشته:
آدم داغون از اول داغون نبوده عزیز
داغونش کردن
آدم آرومم همینطور!
آدم عصبی هم همینطورمامانمم زیرش کامنت گذاشته:
ولی آدم بیشعور از اولش بیشعور بوده 😂 -
سر سفره به بابام گفتم من دیگه میخوام مستقل شم گفت دنگ غذات میشه 20 تومن ،
ترشی رو هم مهمون من بودی
بزرگوار دست و بالش یکم تنگه وگرنه دوسم داره😐😂 -
http://uupload.ir/view/kajl_vid_20200720_122300_823.mp4/
شتر مرغ اخری از من تقلید کردن😂😂😂 -
نور به قبر مخترع كولر بباره...!🙏🙏
كه اگه اون نبود و اگه به ما ايراني ها بود ميگفتيم آقا معيشت الهيه!
خدا با گرما داره مارو امتحان ميكنه!😰😰ميگفتيم فصل مبارك تابستون اومد تا به یاد مردم مظلوم افريقا گرما بخوريم!😁😁
يه دعایی هم ميساختيم و ميگفتيم اينو روزی ٧٢ بار با نيت قربه الله بخونيد تا
خنك شيد!😍😍هر كس هم خنك نميشد ميگفتيم با خلوص نیت نخوندی!😜😜
روزی هم هزار بار داستان اون مومنينی رو برا هم تعريف ميكرديم كه از بس ايمانشون قويه خونشون مثل برف سرده...!!! 😅😅😇😇😅😅😂
-
یه بار سر سفره ناهار بودیم
بابام وسط غذا آب خورد
بهش گفتم وسط غذا آب نخور برات ضرر داره:face_with_head-bandage:
گفت الان تو توی خونه کی نشستی؟
گفتم تو
گفت پس توی خونه من گوه نخور برات ضرر داره:expressionless_face: :expressionless_face:
بزرگوار نفسش حقه:face_with_tears_of_joy: :face_with_tears_of_joy: -
-
یه روز پسره گوشی دوس دخترشو میگره مخاطبانش رو نگاه میکنه:
اسم ها رو میبینه و بعد میگه:
زهرا کیه؟ دختره میگه همسایه مونه
محسن کیه؟ دختره میگه همکلاسیمه
رضا و جعفر کین ؟؟ دختر میگه مگه آدم فقط یکی همکلاسی داره؟؟؟؟؟
پسره میره آخر لیست میبینه یه اسم هست نوشته : مهسا دیونه
میپرسه این کیه؟ دختره میگه اسم توعه اسم خودت رو ننوشتم که مامانم نفهمه !!!
اصلا میبینی عقلی کردمااااا؟؟ میبینی چقدر زرنگم!!!!:beaming_face_with_smiling_eyes: :confused_face: :face_with_tears_of_joy: -
به یه ژاپنی و آلمانی و ایرانی نفری 50تا موز و یک میمون دادن
گفتن: با دادن این 50تا موز به میمونتون باید بهش حرف زدن یاد بدین
اومدن دیدن ژاپنیه 50تا موزو داده میمونه خورده و هیچی یاد نگرفته
آلمانیه هم همینطور
بعد رفتن سراغ ایرانیه دیدن 49تا موزو خودش خورده
و میمون داره با التماس میگه:تو رو خدا آخری رو نصف کن با هم بخوریم:face_with_tears_of_joy: :face_with_tears_of_joy: :face_with_tears_of_joy: -
-
-
.یک نفر تو ترکیه فوت میکنه. شیخ شهر بعد از نماز میت به مردم گفت:ای مردم عبرت بگیرید و بدانید که این میت الان به مکانی پا می گذارد که:
نه فرصت عمل دارد
نه مسکن
نه آب
نه برق
نه هوای خوب
نه هیچ لذت دنیوی
نه هیچ عاقبتی
نه هیچ اینده ای
و نه هیچ امیدی!یکی بلند شد و گفت حاج آقا مگه این میت داره میره ایران؟😁😂😂
-
-
خرمشهر بوديم !
آشپز وكمك آشپز👨🏻🍳، تازه وارد بودند و با شوخي بچه ها ناآشنا.
آشپز ، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها رو چيد جلوي بچه ها. رفت نون بياره كه عليرضا بلند شد و گفت : (( بچه ها ! يادتون نره ! )) آشپز اومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوي هر نفر و رفت . بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون.🤫 كمك آشپز اومد نگاه سفره كرد.👀تعجب كرد🤨. تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت ورفت. بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لاي نون هائي كه زير پيراهنشون بود😜. آشپز و كمك آشپز اومدن بالا سر بچه ها🙂. زل زدند به سفره👀. بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگي :(( ما گشنمونه ياالله ! )) . كه حاجي داخل سنگر شد و گفت: چه خبره🤔؟ آشپز دويد روبروي حاجي و گفت : حاجي😧! اينها ديگه كيند!😳 كجا بودند!😨 ديوونه اند يا موجي😶؟!! . فرمانده با خنده پرسيد چي شده؟😅 آشپز گفت تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائي هاي گشنه هرچي بود بلعيدند!!😐 آشپز داشت بلبل زبوني ميكرد كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكي گذاشتند تو سفره.😝 حاجي گفت اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند!🧐 آشپز نگاه سفره كرد.😧 كمي چشماشو باز وبسته كرد.😵 با تعجب سرش رو تكوني داد😳😨 و گفت : جل الخالق !؟ اينها ديونه اند يا اجنه؟!😱 و بعد رفت تو آشپزخونه...🚶🏻♂️هنوز نرفته بود كه صداي خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند ...😂✨سلامتی جانبازان و رزمندگان اسلام صلوات✨
-
خرمشهر بوديم !
آشپز وكمك آشپز👨🏻🍳، تازه وارد بودند و با شوخي بچه ها ناآشنا.
آشپز ، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها رو چيد جلوي بچه ها. رفت نون بياره كه عليرضا بلند شد و گفت : (( بچه ها ! يادتون نره ! )) آشپز اومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوي هر نفر و رفت . بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون.🤫 كمك آشپز اومد نگاه سفره كرد.👀تعجب كرد🤨. تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت ورفت. بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لاي نون هائي كه زير پيراهنشون بود😜. آشپز و كمك آشپز اومدن بالا سر بچه ها🙂. زل زدند به سفره👀. بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگي :(( ما گشنمونه ياالله ! )) . كه حاجي داخل سنگر شد و گفت: چه خبره🤔؟ آشپز دويد روبروي حاجي و گفت : حاجي😧! اينها ديگه كيند!😳 كجا بودند!😨 ديوونه اند يا موجي😶؟!! . فرمانده با خنده پرسيد چي شده؟😅 آشپز گفت تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائي هاي گشنه هرچي بود بلعيدند!!😐 آشپز داشت بلبل زبوني ميكرد كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكي گذاشتند تو سفره.😝 حاجي گفت اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند!🧐 آشپز نگاه سفره كرد.😧 كمي چشماشو باز وبسته كرد.😵 با تعجب سرش رو تكوني داد😳😨 و گفت : جل الخالق !؟ اينها ديونه اند يا اجنه؟!😱 و بعد رفت تو آشپزخونه...🚶🏻♂️هنوز نرفته بود كه صداي خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند ...😂✨سلامتی جانبازان و رزمندگان اسلام صلوات✨
این پست پاک شده!