کافــه میـــم♡
-
دختر سکوت کن
کتک خوردی ، داد نزنیا
حرف نزن اصلا
جمع شو تو خودت ، تا اونا خودشونو خالی کنن
حالا اونا هربزرگتری میتونه باشه
پدر ، مادر ، برادر ...
چرا ساکت شم؟؟؟
چون دختری
چون دختری باید تو سری بخوری
چون دختری باید برا یک ساعت بیرون بودن کمرت سرخ شه
چون دختری نباید بیرون بری
با دوستات نباید خوش بگذرونی
خودت تنهایی حق نداری جایی بری
چون دختری...
یاد بگیریم نزاریم حقمون پایمال بشه -
مشت میکوبم بر در
پنجه میسایم بر پنجرهها
من دچار خفقانم، خفقان
من به تنگ آمدهام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
آی! با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی میگردم
لب بامی
سر کوهی
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد!
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفتهی چند!
چه کسی میآید با من فریاد کند| فریدون مشیری |
-
من نمی دانم
و همین درد مرا سخت می آزارد
که چرا انسان، این دانا
این پیغمبر
در تکاپوهایش :
چیزی از معجزه آن سو تر
ره نبرده ست به اعجاز محبت ،
چه دلیلی دارد؟
/////////////////////
چه دلیلی دارد
که هنوز
مهربانی را نشناخته است ؟
و نمی داند در یک لبخند ،
چه شگفتی هایی پنهان است !
/////////////////////
من بر آنم که در این دریا
خوب بودن - به خدا - سهل ترین کارست
و نمی دانم
که چرا انسان،
تا این حد،
با خوبی
بیگانه است.
و همین درد مرا سخت می آزارد !| فریدون مشیری |
-
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه،
از پل،
از رود،
از موج،
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست -
در دل من چیزی است
مثل یک بیشه نور،
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا میخواند.| سهراب سپهری |
-
من نمی دانم
و همین درد مرا سخت می آزارد
که چرا انسان، این دانا
این پیغمبر
در تکاپوهایش :
چیزی از معجزه آن سو تر
ره نبرده ست به اعجاز محبت ،
چه دلیلی دارد؟
/////////////////////
چه دلیلی دارد
که هنوز
مهربانی را نشناخته است ؟
و نمی داند در یک لبخند ،
چه شگفتی هایی پنهان است !
/////////////////////
من بر آنم که در این دریا
خوب بودن - به خدا - سهل ترین کارست
و نمی دانم
که چرا انسان،
تا این حد،
با خوبی
بیگانه است.
و همین درد مرا سخت می آزارد !| فریدون مشیری |