برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:)
-
@maryam-_-sh در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
امیرمحمد یوسفوند در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
Shadow Runner در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
امیرمحمد یوسفوند دربارش تحقیق کردم مثل اینکه نمیشه
برا چی نشه.من الان پسر عمه ام امسال سال سوم هستش و رفته تو موسسه علمی کاربردی ثبت نام کرده.و الان داره درس میخونه برا کنکور
قبلا انصراف داده از دانشگاه
و دوباره ثبت نام کرده؟نه دوست عزیز.این فامیلمون سال اول و دوم و امسال که سال سومش بود رو خوب نیومد رتبش.بعد باباش بردش تو موسسه علمی کاربردی ثبت نامش کرد تا امسال بتونه دوباره ازمون بده.وگرنه میرفت سربازی
امیرمحمد یوسفوند خب دیگه من یبار انصراف دادم و دیگه نمیتونم انصراف بدم ... دیگه دارم میرم فرهنگیان بعدش بیام بخونم
ممنون بازم -
امیرمحمد یوسفوند خب دیگه من یبار انصراف دادم و دیگه نمیتونم انصراف بدم ... دیگه دارم میرم فرهنگیان بعدش بیام بخونم
ممنون بازمShadow Runner در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
امیرمحمد یوسفوند خب دیگه من یبار انصراف دادم و دیگه نمیتونم انصراف بدم ... دیگه دارم میرم فرهنگیان بعدش بیام بخونم
ممنون بازمخاهش میکنم.منم فقط میخاستم اینو بگم که برای هر مشکلی راهی وجود داره.و نباید خودمون رو سرزنش کنیم.چون این راه ها هستش که ما ها رو به راه اصلیمون میرسونه
-
@maryam-_-sh در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
امیرمحمد یوسفوند در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
Shadow Runner در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
امیرمحمد یوسفوند دربارش تحقیق کردم مثل اینکه نمیشه
برا چی نشه.من الان پسر عمه ام امسال سال سوم هستش و رفته تو موسسه علمی کاربردی ثبت نام کرده.و الان داره درس میخونه برا کنکور
قبلا انصراف داده از دانشگاه
و دوباره ثبت نام کرده؟نه دوست عزیز.این فامیلمون سال اول و دوم و امسال که سال سومش بود رو خوب نیومد رتبش.بعد باباش بردش تو موسسه علمی کاربردی ثبت نامش کرد تا امسال بتونه دوباره ازمون بده.وگرنه میرفت سربازی
امیرمحمد یوسفوند در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
@maryam-_-sh در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
امیرمحمد یوسفوند در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
Shadow Runner در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
امیرمحمد یوسفوند دربارش تحقیق کردم مثل اینکه نمیشه
برا چی نشه.من الان پسر عمه ام امسال سال سوم هستش و رفته تو موسسه علمی کاربردی ثبت نام کرده.و الان داره درس میخونه برا کنکور
قبلا انصراف داده از دانشگاه
و دوباره ثبت نام کرده؟نه دوست عزیز.این فامیلمون سال اول و دوم و امسال که سال سومش بود رو خوب نیومد رتبش.بعد باباش بردش تو موسسه علمی کاربردی ثبت نامش کرد تا امسال بتونه دوباره ازمون بده.وگرنه میرفت سربازی
بله درسته
-
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99@dr-es78 من سومی و انتخاب کردم ولی ب جا ب من چ گفتم گور همشون
فامیلی ک منتظر بودن تو موفق نشی وچقدر دعا میکردن ک نشی حالا هم ک نشدی میگن گوشی ب دست بود ! تهمت زیبنده ای هست واقعا !!!نمیشه بهشونم گفت لامروتا من اصلا گوشی ندارم و نداشتم همون بهتر ک بگین گور همشون والا(البت برخی از فامیلای احمق ( -
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99 -
@dr-es78 حرفاتون واقعا عالی بود ولی خیلی وقتا راحت نمیشه گفت به من چه و همین میشه علت اصلی بی انگیزگی و خیلی اتفاقای بد
Reyhan Si اگ خودت بخای هیچی نمیتونه روت تاثیر بزاره هیچی!