-
zeinab dehghani
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را -
امیررضا فلاح نژاد
اینم قبول که بمیرم برآستان
تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست -
zeinab dehghani
تا شانم نیفتاد صدای تبر از گوش
شد توده در آن باغ سحر هیمه بسیار -
امیررضا فلاح نژاد
رنج فراق هست و امید وصال نیست
این "هست و نیست" کاش که زیر وزبر شود -
zeinab dehghani
دردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم -
امیررضا فلاح نژاد مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد
غنچه خاموش بلبل را به گفتار اورد -
امیررضا فلاح نژاد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند -
امیررضا فلاح نژاد
دست در دامن مولا زد و در
که علی بگذر و از ما مگذر -
زگریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است -
zeinab dehghani
تا از نتیجه فلک و طور دور اوست
تبدیل ماه و سال و خزان و بهار هم -
امیررضا فلاح نژاد
میانش را به مو نسبت نباشد لیک دانستم
جهان را بسته با یک مو چوکردم موشکافی ها -
zeinab dehghani
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا -
امیررضا فلاح نژاد
اگر در سرای سعادت کس است
زگفتار سعدیش حرفی بس است
همینت بسنده است اگر بشنوی
که گرخارکاری سمن ندروی -
zeinab dehghani
یزدان هزار عذر بخواهد ز روی تو
فردا که هیچ عذر نباشد گناه را -
zeinab dehghani
تا بهار است دری از قفس من نگشاید
وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار -
@saghi-mortazavi
در میخانه که حافظ سخنش را بسرود
رمز عشقیست کزآن حیدر دردانه زدند