-
zeinab dehghani
روز ها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم -
@behnaz-hajizadeh
میترسم از خرابی ایمان که می برد
محراب ابروی تو حضور نماز من -
zeinab dehghani
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است -
@behnaz-hajizadeh
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیچ کس می نپسندم که جای تو بود -
zeinab dehghani
دلم تنهاست ماتم دارم امشب
دلی سرشار ازغم دارم امشب -
@behnaz-hajizadeh
بامن که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
ای کشته ی سوازانده ی بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصه ی حلاج
یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج -
zeinab dehghani
جز راست مگی گاه و بی گاه
تا حاجت نایدت به سوگند
به به عالی بود -
@behnaz-hajizadeh
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست -
امیررضا فلاح نژاد
تاتوانی رفع غم از چهره ی غمناک کن
درجهان گریاندن آسان است اشکی را پاک کن -
zeinab dehghani
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوارا -
امیررضا فلاح نژاد
اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن
به جای دلخوری ازتنگ بیرون را تماشاکن
دل ازاعماق دریای صدف های تهی بردار
همین جا در کویر خویش مروارید پیداکن -
zeinab dehghani
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را -
امیررضا فلاح نژاد
اینم قبول که بمیرم برآستان
تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست -
zeinab dehghani
تا شانم نیفتاد صدای تبر از گوش
شد توده در آن باغ سحر هیمه بسیار -
امیررضا فلاح نژاد
رنج فراق هست و امید وصال نیست
این "هست و نیست" کاش که زیر وزبر شود -
zeinab dehghani
دردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم -
امیررضا فلاح نژاد مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد
غنچه خاموش بلبل را به گفتار اورد