خــــــــــودنویس
-
روزت بخیر آلایی جان🥰
اول صبحی چند نصیحت از من بشنو که بدنمیبینی
هیییچ وقت مغزت را دست کم نگیر
بگذار لامصب کارش را بکند!!
برای تفکر ساخته شد
برای تفکر قبل از سخن گفتن:(
درعجبم چرا برای تفکر قبل از هر سخنی، استفاده نمیشود؟؟!!
دلی را رنجاندن اسان است و ترمیمش دشوار:/
مغز را استفاده باید کرد...
قبل از هر سخنی ،فکر باید کرد
سنجیده باید سخن گفت...
کاری ندارم از هر کنش و واکنشی
ولی درهرشرایطی بدان که....هرحرفی،هرحرف "اشتباهی" ،که نمیدانی را ،نقل نکنی...!!
که عواقبش چندی بعد سراغت را میگیرد!
.
.
.
.
.
.
پ.ن:دیشب انقدر از دلشکوندن های بعضیا شرمنده شدم که نمیدونستم چکار کنم که فقط صبح شه:) -
زمان میگذره ولی نمیگذره،اره نمیگذره ولی میگذره...انقدر تو کف دره اوج رو میبنی ک انگار توی اوجی کف دره رو میبینی.گم می شی.نوسان.دوست داری خودتو از خودت بیرون بکِشی،بُکشیش،ی خودِ نو لوود کنی روی خودت.نمیذارن
اصلاح با کدام سلاح اخع،شبیه چیه؟
ی دندان غفونی،بمونه میکُشتت.میکِشمش.
نمیشه.
خب؟
این سوهان.بگیر انقدر بِکش روش تا از بین بره.
زمستانه.
stoooooop
هیس
حیرااااان
و
مااااااات...
نشو،وقتی که مات شدی.
هیس.نگا کن.
جنگه.جنگه جهانیه.جهانیه.ذهنم...جهااااد،فتوا میده به قتل خودیا.کو؟کسی نی؟جایی نی،سلول به سلول پُره ک.کو.ن پَره،پوچ.پُف کنم تا بفهمی؟میفهمم اما بذار فک کنم ک نمیفهمم،دَردش کمتره.نور واسه کورِ مغزی؟
«تا دُرد نیاشامی زین دَرد نیارامی»
«از قضا سرکنگبین صفرا فزود»
چاره؟
سوهان.جیم مرگ
ب کو؟
«تا که شب چه زاید باز».... -
ای ساقیا مستانه رو، آن یار را آواز ده
گر او نمی آید بگو،آن دل که بردی بازده
@دانش-آموزان-آلاءMahdyyy ،
-
به نام خدایی ک مهربانی اش تا بی نهایت فراتر از مرزهای اندیشه های ماست
.........
هرکسی توی زندگی ای ک خدا بهش هدیه داده شرایط مختلفی رو تجربه میکنه.توی بعضی از اتفاقاتی قرار میگیره ک حتی ی لحظه از خودش میپرسه :من الان واقعن باید چیکارکنم؟اصن من چرا اینجام؟چرا کسی حرف منونمیفهمه؟.....
اینکه اتفاقات بوجوداومده دلیل کارهای خودمون باشه یا ب خاطر ی نفر دیگه یا قضاوقدرالهی ویا هرچیز دیگه ای مهم نیست.........یعنی مهم هست ولی ن ب اندازه ای ک باید ب این فکرکنیم ک چ جوری میتونیم این از این اتفاق یا مشکل سربلند بیرون بیایم..................
.........
همه ی ماها روز ب روز زندگیمون روسپری میکنیم و یکی یکی سالگردهای جشن تولدمون رومیگذرونیم............
ی روزی هم ما جای اون آدم بزرگای زندگیمون قرارمیگیریم.......... یعنی میشیم آدم بزرگ زندگی دهه های بعد از خودمون.............
توی هربحثی ک همیشه توی زندگی ها بوجود میاداگه هرکسی بیادو اون قضیه و اتفاق رو فقط و فقط از زاویه ی دید خودش نگاه نکنه......شاید خیلیییی از بحث های بعدش بوجودنیاد وحتی خیلییییی چیزا بهترباقی بمونه......
اینکه من یادبگیرم و یادم بمونه توی هرماجرایی علاوه بر دید خودم ، از دید هرفرد مختلف مربوط ب اون ماجرا نگاه کنم (حالا همه ی افرادهم نشد حداقل یکی از افراد) شاید کمتر توی ماجراها اذیت بشم......وحتی اون ماجرا خیلیی زودتر از زمان قبلی خودش ب پایان برسه:)
...............
ی روزی هممون از اینکه چرا توی فلان اتفاق یا فلان بحث تندروی کردیم و برای ی لحظه حق رو ب طرفمون ندادیم پشیمون میشیم...... (حداقل طبق برهان خلف مساله رو حل کنیم://)
تادیر نشده بزاریم حداقل ی پشیمونی کمتر توی زندگی هامون باشلوار راه راه جلومون راه بره و موجب آزار روحی مابشه
............
ی کاری بکنیم ک خودمون شرمنده ی خودمون نشیم
.....
ب وقت روزی ک چندین ساله از ی هفته قبل براش برنامه میریزم و هربار برنامه هام ب خاطرات عملی نشده میپیونده:////.........ولی انصافا وقتی بعد از امروز درمورد برنامه هایی ک میخواستم عملی کنم بهش میگم هردوکلی میخندیم و برامون میشه شیرینتر از هر شیرینی ای ک توی امروز بهمون تعارف میشه:)))
HBD my sister -
شیر شدم شمشیر شدم
نیست شدم در گیر شدم
سیر شدم دلگیر شدم
هیچ شدم بی جان شدم
ولی
تو در کنار م شدی ناب شدم
خواب شدم
سار شدم
اوازه ی دلها شدم
(دروغه مگه بگی و نگی)
(دلو بدی و ندی)
(خود رو سیر کنی و نکنی )
e_e -
«گیرم
لبت
نگردد بی پرده در تکلم....
از شوخیتبسم
واکن نقاب نیمی....»به هرحال«پرده»درهر مقطع ممکن است معنی خاصی بدهد مثل نقاب،پرده ی خانه و...،شاعر بیدل ما در ۴ قرن پیش اشاره مینماید ک«بر فرض ما بگیریم اصلا شما بدون ماسک حرفی نمیزنی (به هرحال چون شمایی را کرونا لیاقت گرفتنش ندارد)اوکی،نقابه دهن چی؟حداقل ی نیم خند بزن و این نقابه دهن رو نصفش باز کن لامذهب»
در متون کهن نقد بر این است که شاید معشوقه سیگاری بوده است یا دندان هایی نامنظم و درهم برهم چون زلف شما و وضع روزگار ما داشته ،ک بدون ماسک تکلم نکرده است،طبیبی گفت خانم میم عین شین قاف شاید دچار بیماری جمع هراسی میبوده چرا که بدون نقاب لب از لب وا نکرده است
نقل است کودکی ۱۳ ساله با ذهنی ۱۸ پلاس ساله،از طرفداران اینده ایرج میرزا بر شعر گذر کرد،وی چنین پست نمود ک
در اینجا «پرده»منظور حیا است و چنین میشود؛
باو باش،اصلا شما اِنده رک و راست بودن،اصلا لب باز نمیکنی مگ اینک بی پرده بخوایی حرف بزنی.نمیخواییم atp بسوزانی بامرام.تو ی لبخند بزن ای ماسکا چینی ان بخدا، یکی از ای کش های پشت گوشت پاره میشه،از ای لبخندت نصف ای ماسک لعنتی ک مثل نقاب خورده رو زیباییهات میفته»
پبنوشت۱: متن صرفا جنبه طنز داره.
" 2: مدیون ایرج میرزایید اگه فک کنید نقاشیم بده ک عکس رو از اون ور نگرفتم،فقط واسه حفظ شئونات اسلامی از این ورش گرفتم ک تار شه و سانسور
"3:یکی از ویژگی های عالی شعر بیدل همین چندلایه بودنشه ک میشه معنی های مختلفی و گاها حتی متضاد برداشت کرد،معنی های دیگر را خود کشف کنید،جوهر پست چون حوصله متن،رو به اتمام است -
منم فانی در این دنیا به جز عشقت چه هست باقی
《اَدِر کاسا و ناوِلها الا یا ایها ساقی》اگر بینِ نگاهِ تو و جنت من یکی خواهم
بچینم سیبِ چشمانت که حورالعینِ آفاقیتو چشمت را نبند تا من نچینم سیبِ چشمانت
که میدانم تو هم امشب به سانِ من چه مشتاقینمیدانم چرا اینک نمی آیی کنارِ من
《انا المسمومِ ما عندی بتریاقِ ولا راقی》شعر:حاج رامسس
طراحی:بازم حاجی
و اینکه کمی کسری داشت به بزرگواری ببخشید و یه لایکم تقدیم کنید تا حداقل این روح غم زده امون شاد بشه
با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء -
میدونی چیه جانم ؟
بزار اینبار با لحن آرومی حرف نزنم
اگه دلشو نداری نخون
تو این ایموجیایه دپ و حال خرابی میزاری دلیلش چیه هان ؟ نخوندنته !!! ی روز شده بخونی ببینی چقدههه حالت خوبه اون شب با رضایت میخوابی
ی کم خودت فکر کن امروز ۱۴ بهمن ماه بود
نزدیکیم به اسفند و تماااام عید از راه میرسه عیدی ک ثانیه ب ثانیه ش تورو ب کنکور نزدیک تر میکنه
دردت چیه عزیزمن ؟؟؟ گوشی ؟
خستگی ؟بی انگیزگی؟ بی حوصلگی ؟
آخه لامصب مگه فقط تویی ؟
تک تک کنکوریا این حالو دارن ولی میخونن با دردم ک شده میخونن
آخه چجوری میتونی تو چشای مامان بابات نگاه کنی
نه چجورییی میتونی راه بری وقتی سه ساله خودشونو حبس کردن ب خاطرتبس کن تورو خدا
ب خودت بیا
گوشی لعنتیتو بزار کنار هیچی توش نییییس
بشین بخون فقطط بخون
خودتو بکش ولی بخون
از پس ۴ تا کتاب نمیتونی بربیای ؟
تو چیت از بقیه کمترهههه ؟ همون هوشه همون جسمه همون مغزهههه
خوابتتتتتو نمیتونی کنترل کنی ؟؟؟؟ از خواب نازت نمیتونی بگذری ؟؟؟ اسم خودتم گذاشتی اشرف مخلوقات : )
این همه نخوندنت تورو ب کجا رسوند : ) ؟
جز تحقیر و حس خواری چیزی برات داشت ؟ خسته نشدی از اتاقت ؟
از اینکه بشینی ببینی دوستات همه رفتن دانشگاه
آخ اگه بدونی ک با نخوندنت چقدرررر دشمناتو خوشحال میکنی : ) اونام منتظر همینن
بس کن
تمومششش کن
واسه ی روزم ک شده این زندگی فلاکت بار و تکراریو تغییر بده
درد بکش
بمییییر اصن
ولی تو راه هدفت : )))
ببین منو
دیگه بسه ب خودت بیا
ب خودت رحم کن
نزار سال بعد تو رشته ای درس بخونی ک هیچ علاقه ای بهش نداری ....
ی کم ب حرفام فک کن
معذرت میخوام لحنم تند بود اما احتیاج داشتی : ) -
تلاشت هیچ وقت بهت خیانت نمیکنه:))
عکاس باشی:خودم:)) -
کهنه تر است چین تو از هر شراب کهنه ای
روشن تر است گیس تو از هر برف نو باریده ای
من در جهان جز دامنت بهتر ندارم سنگری
وقت تمام مشکلات محوم پشت روسریت
هربار تندی میکنم با من نرمی میکنی
هربار خوانمت بلند بازم مدارا میکنی
ببخش مادرم اگر این شعر وصفت را نکرد
چون تو خودت قصیده ای از هر غزل زیباتری:))
گرچه خیلی بلد نیستیم ولی دست و پا شکسته:)) به عشق مادرم که بهترینه:))
-
%(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]
سلام به
خـودتــــــــــــــ(:
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نهکپیکار های بقیه
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن
@SOBHAN-1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب
negaarin / @M-an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر !
@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن
@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین
@zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان
....................................
ازتون خواهش میکنمبه پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
%(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگریندارد
%(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم -
این پست پاک شده!
-
..........................................بنام خدا.....................................
.........................یکی بود؛ یکی نبود؛ خداکه خیلی بالاترازگنبدکبوده!.............................
زیرگنبدکبود؛خلق خدابود,,,
.
.
.
ولی نه!اولش درست نیست!درستش اینه:یکی بود؛اون یکیم بود...
زمان گذشت,سیب زندگی چرخید,سکه تقدیر رو شیر فروداومد,یکی اون یکی شد,اون یکی؛یکی شد,عشق اومدباهاشون یکی شد,یه شبه همه چی عالی شد!
امادنیا چشم دیدن نداشت,دعواشد,درگیری شد,ظالم اومد,مظلوم پیداشد,زوج قصه ما بیتاب شد,یکی که هنوزخییییلی جوون بود امااون یکی دست به کارشد,زمان زیادی نگذشت,سیب زندگی چرخید,دنیاچرخوندش به زور,سکه روخط اومد,توآسمون ردخون افتاد,یکی تنهاشد,,,
دنیا ذوق میکرد,دوباره اول داستانش جورشد,بازم خوندیکی بود,یکی نبود...
یکی یه شبه پیرشد,,,ولی تسلیم؛نه!تسلیم نشد...
توکل کرد؛صبرکرد؛کمی بزرگترشد؛دیگه ننشست؛رفت دنبال راه که یهو تومسیر ردپای آشنایی پیداشد!ردپای اون یکی بود!قدم هاشوچه عاشقانه برداشته بود!یکی ذوق کرد,خوشحال شد, خواست پاجای پاش بزاره ولی نشد,,,هنوزباید بزرگترمیشد!
دلش شکست,شب رفت پشت پنجره به آسمون شکوه کرد:عادلانه نیست!من اول داستان بودم اما زندگیم همونجاتمام شد,,,
دادزد :سیرم ازصدای دنیا وقتی میخونه یکی بود یکی نبود,,,توکه شاهدی دروغه!توکه دیدی اون یکیم بود! حالام خودت درستش کن,یکاری کن دنیاحقیقتو بگه!بگه یکی بود اون یکیم بود!وگرنه یکاری میکنم مجبورشه بگه هیشکی نبود,,,
اون یکی توآسمون بود؛درست پشت ماه دلتنگ نشسته بود ویواشکی یکیو میدید واشک میریخت,حرفای یکیو که شنید بیتاب شد!
صبح اومد؛
.
.
.
.
.
ادامه دارد... -
بتی دارم در این جَنَت ز زیباییِ رویِ او
روان کردم کوثَر را به اَشعارِ ثنایِ او
خدا را بعد از آن هر دم دمی یک دم قسم دادم
که تا جان در بدن دارم همه یکجا فدایِ او
بتی دارم که مَهوَش باشد و مِهرِ دو چشمانش
بِدید آن چَشمِ تاریکَم وَ شد اینَک،گدایِ او
خدایا دِل مَکُن دست دست،که دستم در دلِ دستت
دعایی میکند هر دم،که دستانَم قَبایِ او
خدایا تا لبِ حوری بر این لُعبَت نظر دارد
نیازِ قصرِ حورَالعین ندارم در لِقایِ او
خدایا جانِ من بِستان، زمانی را که ماهِ من،نباشد پشتِ ابر اینک
چو حدِاَقَلَش دانم شوَد ایمِن وَرایِ او
و
شعر:حاج رامسس
نقاشیِ رنگِ روغن:بازم حاجی
و اینکه کمی کسری داشت به بزرگواری ببخشید و یه لایکم تقدیم کنید تا حداقل این روح غم زده امون شاد بشه
با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء -
بیچاره دیگر نا نداشت
جیکوب ، تنِ لشش را میکشید
و لنگان و خندان جلو میرفت
آری میخندید
گاهی
حتی شاید بیشتر ساعاتش را
اما زمان از چشم جیکوب، با زمان از نظر ساعت دیواری متفاوت بود
زمان از نظر جیکوب ، هر یک ساعت خنده اش یه دقیقه بود
و هر یک دقیقه غمش یک ساعت
جیکوب نا نداشت دیگر
میخندید و فراموش میکرد
تا که غم خرش را میگفت
جیکوب نفس نفس میزد
جیکوب خسته میشد
جیکوب وحشی بود
جیکوب !
همان بهتر که ساخته و پرداخته ی ذهن منی
و وجود خارجی نداری
چون اگر داشتی ، درد میکشیدی
ببخشید دیگر ، اینجوری تو را نوشتم
با عشق ، نویسنده و خالق تو
سجاد