کنکوریون
-
@mitra-ism-rahmani در کنکوریون
گفته است:
وقتی سنجش کلید بذاره درصد هاتونو حساب میکنید ؟
نع
اصن نگاش نميكنمفارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۱۵:۴۲ آخرین ویرایش توسط 81Sobhan انجام شدهBio همانا خوش به حالتون
من دلم میخوسات تحلیل رو نگاه کنم -
نوشتهشده در ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۱۵:۴۲ آخرین ویرایش توسط zeinab dehghani انجام شده
به نام خدایی ک مهربونیش بی نهایت فراتر از مرزاندیشه ی همه ی آدماست
سلام به همه ی اونایی ک الان دارن این نوشته رو میخونن
خب امروز10تیر1400بود
ومن کنکور رو تجربه کردم
خب شاید حرفای الانم بیشتر برای پررنگ شدن خاطرات امروزم باشه
ویکم حرف دلی
من همیشه گفتم ک سال کنکور باوجودهمه ی سختی هاوعذاباوناراحتیاش بهترین سال زندگیم بوده وهست
واز دیروز ک مثل امروز بچه های تجربی بود حالم خیلی متفاوت بود...یه جورایی تازه بودوتاحالا اینجوری تجربش نکرده بودم
واما امروز.....!
خب من کلن آدم هیجانی ای هستم..
امروز کلی ذوق و شوق داشتم و حتی شاید بشه گفت هنوز هم دارم
استرس..!!!
اونم داشتم...اماخب بیخیالش میشدم و هنوزم باید بیخیال باشم
مثل روز اول مدرسه برای آمادگی و کلاس اول(من بدجوری همیشه ذوق داشتم)
توی تمام راه تابرسم به سالن توی ذهنم این بود ک خدایا بازهم مثل همیشه خدایی کن و منو جلوی خودم و والدینم شرمنده نکن
وخب رسیدم به حوزه و صندلیم و عکسی ک اصن شبیه من نبود...
نشستم ..رفت وآمدا...حرفای بچه ها....به خودم میگفتم خب زینب!الان دیگه رسمن توی دل کنکورهسی...
دفترچه ها پخش شد و پشت سرش صوت قرآن ک خیلی خوووووووب آرامش داد
پ.ن:من توقع داشتم پاسخناممون مثل برگه های قلمچی و گاج قرمز باشه ولی سبز بود....خیلی خفن تر وباحال تر بود
عمومی ها ک تموم شد و داشتن میگفتن دفترچه هارو بدین و تخصصی هارو بردارید ک من دیدم عععععع ای دل غافل یه عده ای بلندشدن رفتن!!!!
این وسط اضافه کنم ک فکرمیکنم یه چندتایی تون منو حلال نکرده بودیناااااااا
صدای آمبولانس اومد(که خب بعدش فهمیدم یکی از پسرای حوزه کناری از ریاضیا حالش بدشده و دیگه بردنش بیمارستان
)
دختر دوتا اونطرف تریم زد زیر گریه(فکرکنم سر ریاضی بود..توی سوالای حسابانش..چون سوال نامش توی اون صفحه بود
)
مراقب هم خو انگاری عاشخم شده بود..هی میومد بیت شعرای کنار سوالنامم رو میخوند
دیگه اینکه محیط یکم اذیتم کرد
اگه نتیجه کنکورم بد اومد همش تقصیر محیطه تقصیرمن خو نیست
پ.ن:ان شاءلله ک برای همه عالی میاد باو
بگذریم....
قبل کنکورم ک کنکورای داخل و خارج98و99 رو میزدم به زهرا میگفتم ایناک خیلی آسون بوده....یعنی اونایی ک اینارووحل میکردن،به اونایی ک قراره بعدن سوالاشون رو تحلیل کنن،توی دلشون حرفی زدن؟!!مثلا زهرا تو خودت چی؟!!
حداقلش اون لحظه تو دلت برای من هیچی نگفتی؟؟!
زهرا هم پوکر فیس نگام کردو گفت:خوش خیلیا!!!کی اون لحظه به همچین چیزی فکرمیکنه؟؟!!!
تهشم یه طفل دیوونه گفت
ما ساعت12و40دقیقه وقتمون تموم بود و حوالی ساعت 12و25ک بود میخاستم برگردم وسوالایی ک میدونستم وقت بیشتری میخاد رو حل کنم که یادم افتاد به دهم یازدهمی هایی ک قراره یه روزی سوالایی ک من توی اینجا حل کردم رو حل و بررسی کنن(خوش خیالیم به واقعیت پیوست
)
اون لحظه تمام حرفم بهشون این بود
هرکاری دوست داری بکن....
ولی فقط کاری کن ک پشیمون نشی
به خودم گفتم زینب کنکور همین بود..همیــــــنوخب ختم کلام
کنکور رو نمیشه توصیفش کرد...باید تجربش کنی...
واونقدری شیرین هست ک بخاطرش سختی بکشی
بخاطرش خودتو از خیلی چیزا محدود کنی...
اونقدر شیرین هست ک براش زحمت بکشی
ببین باعشق و خنده و لذت همه ی علوم رو یادبگیرو دلت رو به یادگرفتن علم و بافهمیدن عظمت خدا به صاحب اصلیش نزدیکتر کن...
دوست من اگه کنکورتو جادادی ک میگم حله ،توکل کن ک نتیجه ی عالی میاد ان شاءالله
اگه هم فردا میری کنکور بدی هم بدون ک اون بالاسری هواتو همیشه داشته و داره و خواهد داشت....
اگه هم تازه امدی تو وادی کنکور فقط بهت بگم ک با عشــــــق بخون
تلاش فوق العاده و سخت کوشی و استمرار تو،قطعانتیجه ی عالی برات داره
سالم و تندرست باشید
همتتون بلند
موفقیتاتون روزافزون
ارادتمندتان:یکی از داوطلبین کنکورریاضی1400(=
ان شالله بعد نتایج همگی هم شیرینی بدیم هم شیرینی بخوریم
@دانش-آموزان-آلاء
@بچه-های-کنکور-ریاضی-1400 خداقوت بهتون(:
@بچه-های-کنکور-تجربی-1400 فردا رو میترکونید(: -
آقا شما کارتون ندارن دارید تحلیل نگاه میکنید هنوز
من راس ساعت هفت مامانم با دمپایی بالا سرم بود که جمع بساطتو دیگه -
آقا شما کارتون ندارن دارید تحلیل نگاه میکنید هنوز
من راس ساعت هفت مامانم با دمپایی بالا سرم بود که جمع بساطتو دیگه -
به نام خدایی ک مهربونیش بی نهایت فراتر از مرزاندیشه ی همه ی آدماست
سلام به همه ی اونایی ک الان دارن این نوشته رو میخونن
خب امروز10تیر1400بود
ومن کنکور رو تجربه کردم
خب شاید حرفای الانم بیشتر برای پررنگ شدن خاطرات امروزم باشه
ویکم حرف دلی
من همیشه گفتم ک سال کنکور باوجودهمه ی سختی هاوعذاباوناراحتیاش بهترین سال زندگیم بوده وهست
واز دیروز ک مثل امروز بچه های تجربی بود حالم خیلی متفاوت بود...یه جورایی تازه بودوتاحالا اینجوری تجربش نکرده بودم
واما امروز.....!
خب من کلن آدم هیجانی ای هستم..
امروز کلی ذوق و شوق داشتم و حتی شاید بشه گفت هنوز هم دارم
استرس..!!!
اونم داشتم...اماخب بیخیالش میشدم و هنوزم باید بیخیال باشم
مثل روز اول مدرسه برای آمادگی و کلاس اول(من بدجوری همیشه ذوق داشتم)
توی تمام راه تابرسم به سالن توی ذهنم این بود ک خدایا بازهم مثل همیشه خدایی کن و منو جلوی خودم و والدینم شرمنده نکن
وخب رسیدم به حوزه و صندلیم و عکسی ک اصن شبیه من نبود...
نشستم ..رفت وآمدا...حرفای بچه ها....به خودم میگفتم خب زینب!الان دیگه رسمن توی دل کنکورهسی...
دفترچه ها پخش شد و پشت سرش صوت قرآن ک خیلی خوووووووب آرامش داد
پ.ن:من توقع داشتم پاسخناممون مثل برگه های قلمچی و گاج قرمز باشه ولی سبز بود....خیلی خفن تر وباحال تر بود
عمومی ها ک تموم شد و داشتن میگفتن دفترچه هارو بدین و تخصصی هارو بردارید ک من دیدم عععععع ای دل غافل یه عده ای بلندشدن رفتن!!!!
این وسط اضافه کنم ک فکرمیکنم یه چندتایی تون منو حلال نکرده بودیناااااااا
صدای آمبولانس اومد(که خب بعدش فهمیدم یکی از پسرای حوزه کناری از ریاضیا حالش بدشده و دیگه بردنش بیمارستان
)
دختر دوتا اونطرف تریم زد زیر گریه(فکرکنم سر ریاضی بود..توی سوالای حسابانش..چون سوال نامش توی اون صفحه بود
)
مراقب هم خو انگاری عاشخم شده بود..هی میومد بیت شعرای کنار سوالنامم رو میخوند
دیگه اینکه محیط یکم اذیتم کرد
اگه نتیجه کنکورم بد اومد همش تقصیر محیطه تقصیرمن خو نیست
پ.ن:ان شاءلله ک برای همه عالی میاد باو
بگذریم....
قبل کنکورم ک کنکورای داخل و خارج98و99 رو میزدم به زهرا میگفتم ایناک خیلی آسون بوده....یعنی اونایی ک اینارووحل میکردن،به اونایی ک قراره بعدن سوالاشون رو تحلیل کنن،توی دلشون حرفی زدن؟!!مثلا زهرا تو خودت چی؟!!
حداقلش اون لحظه تو دلت برای من هیچی نگفتی؟؟!
زهرا هم پوکر فیس نگام کردو گفت:خوش خیلیا!!!کی اون لحظه به همچین چیزی فکرمیکنه؟؟!!!
تهشم یه طفل دیوونه گفت
ما ساعت12و40دقیقه وقتمون تموم بود و حوالی ساعت 12و25ک بود میخاستم برگردم وسوالایی ک میدونستم وقت بیشتری میخاد رو حل کنم که یادم افتاد به دهم یازدهمی هایی ک قراره یه روزی سوالایی ک من توی اینجا حل کردم رو حل و بررسی کنن(خوش خیالیم به واقعیت پیوست
)
اون لحظه تمام حرفم بهشون این بود
هرکاری دوست داری بکن....
ولی فقط کاری کن ک پشیمون نشی
به خودم گفتم زینب کنکور همین بود..همیــــــنوخب ختم کلام
کنکور رو نمیشه توصیفش کرد...باید تجربش کنی...
واونقدری شیرین هست ک بخاطرش سختی بکشی
بخاطرش خودتو از خیلی چیزا محدود کنی...
اونقدر شیرین هست ک براش زحمت بکشی
ببین باعشق و خنده و لذت همه ی علوم رو یادبگیرو دلت رو به یادگرفتن علم و بافهمیدن عظمت خدا به صاحب اصلیش نزدیکتر کن...
دوست من اگه کنکورتو جادادی ک میگم حله ،توکل کن ک نتیجه ی عالی میاد ان شاءالله
اگه هم فردا میری کنکور بدی هم بدون ک اون بالاسری هواتو همیشه داشته و داره و خواهد داشت....
اگه هم تازه امدی تو وادی کنکور فقط بهت بگم ک با عشــــــق بخون
تلاش فوق العاده و سخت کوشی و استمرار تو،قطعانتیجه ی عالی برات داره
سالم و تندرست باشید
همتتون بلند
موفقیتاتون روزافزون
ارادتمندتان:یکی از داوطلبین کنکورریاضی1400(=
ان شالله بعد نتایج همگی هم شیرینی بدیم هم شیرینی بخوریم
@دانش-آموزان-آلاء
@بچه-های-کنکور-ریاضی-1400 خداقوت بهتون(:
@بچه-های-کنکور-تجربی-1400 فردا رو میترکونید(:نوشتهشده در ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۱۵:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
به نام خدایی ک مهربونیش بی نهایت فراتر از مرزاندیشه ی همه ی آدماست
سلام به همه ی اونایی ک الان دارن این نوشته رو میخونن
خب امروز10تیر1400بود
ومن کنکور رو تجربه کردم
خب شاید حرفای الانم بیشتر برای پررنگ شدن خاطرات امروزم باشه
ویکم حرف دلی
من همیشه گفتم ک سال کنکور باوجودهمه ی سختی هاوعذاباوناراحتیاش بهترین سال زندگیم بوده وهست
واز دیروز ک مثل امروز بچه های تجربی بود حالم خیلی متفاوت بود...یه جورایی تازه بودوتاحالا اینجوری تجربش نکرده بودم
واما امروز.....!
خب من کلن آدم هیجانی ای هستم..
امروز کلی ذوق و شوق داشتم و حتی شاید بشه گفت هنوز هم دارم
استرس..!!!
اونم داشتم...اماخب بیخیالش میشدم و هنوزم باید بیخیال باشم
مثل روز اول مدرسه برای آمادگی و کلاس اول(من بدجوری همیشه ذوق داشتم)
توی تمام راه تابرسم به سالن توی ذهنم این بود ک خدایا بازهم مثل همیشه خدایی کن و منو جلوی خودم و والدینم شرمنده نکن
وخب رسیدم به حوزه و صندلیم و عکسی ک اصن شبیه من نبود...
نشستم ..رفت وآمدا...حرفای بچه ها....به خودم میگفتم خب زینب!الان دیگه رسمن توی دل کنکورهسی...
دفترچه ها پخش شد و پشت سرش صوت قرآن ک خیلی خوووووووب آرامش داد
پ.ن:من توقع داشتم پاسخناممون مثل برگه های قلمچی و گاج قرمز باشه ولی سبز بود....خیلی خفن تر وباحال تر بود
عمومی ها ک تموم شد و داشتن میگفتن دفترچه هارو بدین و تخصصی هارو بردارید ک من دیدم عععععع ای دل غافل یه عده ای بلندشدن رفتن!!!!
این وسط اضافه کنم ک فکرمیکنم یه چندتایی تون منو حلال نکرده بودیناااااااا
صدای آمبولانس اومد(که خب بعدش فهمیدم یکی از پسرای حوزه کناری از ریاضیا حالش بدشده و دیگه بردنش بیمارستان
)
دختر دوتا اونطرف تریم زد زیر گریه(فکرکنم سر ریاضی بود..توی سوالای حسابانش..چون سوال نامش توی اون صفحه بود
)
مراقب هم خو انگاری عاشخم شده بود..هی میومد بیت شعرای کنار سوالنامم رو میخوند
دیگه اینکه محیط یکم اذیتم کرد
اگه نتیجه کنکورم بد اومد همش تقصیر محیطه تقصیرمن خو نیست
پ.ن:ان شاءلله ک برای همه عالی میاد باو
بگذریم....
قبل کنکورم ک کنکورای داخل و خارج98و99 رو میزدم به زهرا میگفتم ایناک خیلی آسون بوده....یعنی اونایی ک اینارووحل میکردن،به اونایی ک قراره بعدن سوالاشون رو تحلیل کنن،توی دلشون حرفی زدن؟!!مثلا زهرا تو خودت چی؟!!
حداقلش اون لحظه تو دلت برای من هیچی نگفتی؟؟!
زهرا هم پوکر فیس نگام کردو گفت:خوش خیلیا!!!کی اون لحظه به همچین چیزی فکرمیکنه؟؟!!!
تهشم یه طفل دیوونه گفت
ما ساعت12و40دقیقه وقتمون تموم بود و حوالی ساعت 12و25ک بود میخاستم برگردم وسوالایی ک میدونستم وقت بیشتری میخاد رو حل کنم که یادم افتاد به دهم یازدهمی هایی ک قراره یه روزی سوالایی ک من توی اینجا حل کردم رو حل و بررسی کنن(خوش خیالیم به واقعیت پیوست
)
اون لحظه تمام حرفم بهشون این بود
هرکاری دوست داری بکن....
ولی فقط کاری کن ک پشیمون نشی
به خودم گفتم زینب کنکور همین بود..همیــــــنوخب ختم کلام
کنکور رو نمیشه توصیفش کرد...باید تجربش کنی...
واونقدری شیرین هست ک بخاطرش سختی بکشی
بخاطرش خودتو از خیلی چیزا محدود کنی...
اونقدر شیرین هست ک براش زحمت بکشی
ببین باعشق و خنده و لذت همه ی علوم رو یادبگیرو دلت رو به یادگرفتن علم و بافهمیدن عظمت خدا به صاحب اصلیش نزدیکتر کن...
دوست من اگه کنکورتو جادادی ک میگم حله ،توکل کن ک نتیجه ی عالی میاد ان شاءالله
اگه هم فردا میری کنکور بدی هم بدون ک اون بالاسری هواتو همیشه داشته و داره و خواهد داشت....
اگه هم تازه امدی تو وادی کنکور فقط بهت بگم ک با عشــــــق بخون
تلاش فوق العاده و سخت کوشی و استمرار تو،قطعانتیجه ی عالی برات داره
سالم و تندرست باشید
همتتون بلند
موفقیتاتون روزافزون
ارادتمندتان:یکی از داوطلبین کنکورریاضی1400(=
ان شالله بعد نتایج همگی هم شیرینی بدیم هم شیرینی بخوریم
@دانش-آموزان-آلاء
@بچه-های-کنکور-ریاضی-1400 خداقوت بهتون(:
@بچه-های-کنکور-تجربی-1400 فردا رو میترکونید(:نوشتهشده در ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۱۵:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهzeinab dehghani تاريخو فقط اشتب زدي
-
-
نوشتهشده در ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۱۵:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
81Sobhan در کنکوریون
گفته است:
@mitra-ism-rahmani در کنکوریون
گفته است:
وقتی سنجش کلید بذاره درصد هاتونو حساب میکنید ؟
خیر
@mitra-ism-rahmani در کنکوریون
گفته است:
وقتی سنجش کلید بذاره درصد هاتونو حساب میکنید ؟
نع
اصن نگاش نميكنم@kosar-mottaghi در کنکوریون
گفته است:
@mitra-ism-rahmani در کنکوریون
گفته است:
وقتی سنجش کلید بذاره درصد هاتونو حساب میکنید ؟
نه من اصلا سال قبل هرچی پرسیدن سوالا چی بود گفتم نمیدونم
پس فقط منم که مریضم حساب میکنم
-
81Sobhan در کنکوریون
گفته است:
@mitra-ism-rahmani در کنکوریون
گفته است:
وقتی سنجش کلید بذاره درصد هاتونو حساب میکنید ؟
خیر
@mitra-ism-rahmani در کنکوریون
گفته است:
وقتی سنجش کلید بذاره درصد هاتونو حساب میکنید ؟
نع
اصن نگاش نميكنم@kosar-mottaghi در کنکوریون
گفته است:
@mitra-ism-rahmani در کنکوریون
گفته است:
وقتی سنجش کلید بذاره درصد هاتونو حساب میکنید ؟
نه من اصلا سال قبل هرچی پرسیدن سوالا چی بود گفتم نمیدونم
پس فقط منم که مریضم حساب میکنم
نوشتهشده در ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۱۵:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@mitra-ism-rahmani حساب نکن
اونجوری بهتره
چون ممکنه دفترچت با کلید سنجش که میزاره فرق کنه اشتباه بشن -
zeinab dehghani تاريخو فقط اشتب زدي
نوشتهشده در ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۱۵:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهBio نوچ
-
نوشتهشده در ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۱۵:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@kosar-mottaghi مشکلش چیه؟
-
به نام خدایی ک مهربونیش بی نهایت فراتر از مرزاندیشه ی همه ی آدماست
سلام به همه ی اونایی ک الان دارن این نوشته رو میخونن
خب امروز10تیر1400بود
ومن کنکور رو تجربه کردم
خب شاید حرفای الانم بیشتر برای پررنگ شدن خاطرات امروزم باشه
ویکم حرف دلی
من همیشه گفتم ک سال کنکور باوجودهمه ی سختی هاوعذاباوناراحتیاش بهترین سال زندگیم بوده وهست
واز دیروز ک مثل امروز بچه های تجربی بود حالم خیلی متفاوت بود...یه جورایی تازه بودوتاحالا اینجوری تجربش نکرده بودم
واما امروز.....!
خب من کلن آدم هیجانی ای هستم..
امروز کلی ذوق و شوق داشتم و حتی شاید بشه گفت هنوز هم دارم
استرس..!!!
اونم داشتم...اماخب بیخیالش میشدم و هنوزم باید بیخیال باشم
مثل روز اول مدرسه برای آمادگی و کلاس اول(من بدجوری همیشه ذوق داشتم)
توی تمام راه تابرسم به سالن توی ذهنم این بود ک خدایا بازهم مثل همیشه خدایی کن و منو جلوی خودم و والدینم شرمنده نکن
وخب رسیدم به حوزه و صندلیم و عکسی ک اصن شبیه من نبود...
نشستم ..رفت وآمدا...حرفای بچه ها....به خودم میگفتم خب زینب!الان دیگه رسمن توی دل کنکورهسی...
دفترچه ها پخش شد و پشت سرش صوت قرآن ک خیلی خوووووووب آرامش داد
پ.ن:من توقع داشتم پاسخناممون مثل برگه های قلمچی و گاج قرمز باشه ولی سبز بود....خیلی خفن تر وباحال تر بود
عمومی ها ک تموم شد و داشتن میگفتن دفترچه هارو بدین و تخصصی هارو بردارید ک من دیدم عععععع ای دل غافل یه عده ای بلندشدن رفتن!!!!
این وسط اضافه کنم ک فکرمیکنم یه چندتایی تون منو حلال نکرده بودیناااااااا
صدای آمبولانس اومد(که خب بعدش فهمیدم یکی از پسرای حوزه کناری از ریاضیا حالش بدشده و دیگه بردنش بیمارستان
)
دختر دوتا اونطرف تریم زد زیر گریه(فکرکنم سر ریاضی بود..توی سوالای حسابانش..چون سوال نامش توی اون صفحه بود
)
مراقب هم خو انگاری عاشخم شده بود..هی میومد بیت شعرای کنار سوالنامم رو میخوند
دیگه اینکه محیط یکم اذیتم کرد
اگه نتیجه کنکورم بد اومد همش تقصیر محیطه تقصیرمن خو نیست
پ.ن:ان شاءلله ک برای همه عالی میاد باو
بگذریم....
قبل کنکورم ک کنکورای داخل و خارج98و99 رو میزدم به زهرا میگفتم ایناک خیلی آسون بوده....یعنی اونایی ک اینارووحل میکردن،به اونایی ک قراره بعدن سوالاشون رو تحلیل کنن،توی دلشون حرفی زدن؟!!مثلا زهرا تو خودت چی؟!!
حداقلش اون لحظه تو دلت برای من هیچی نگفتی؟؟!
زهرا هم پوکر فیس نگام کردو گفت:خوش خیلیا!!!کی اون لحظه به همچین چیزی فکرمیکنه؟؟!!!
تهشم یه طفل دیوونه گفت
ما ساعت12و40دقیقه وقتمون تموم بود و حوالی ساعت 12و25ک بود میخاستم برگردم وسوالایی ک میدونستم وقت بیشتری میخاد رو حل کنم که یادم افتاد به دهم یازدهمی هایی ک قراره یه روزی سوالایی ک من توی اینجا حل کردم رو حل و بررسی کنن(خوش خیالیم به واقعیت پیوست
)
اون لحظه تمام حرفم بهشون این بود
هرکاری دوست داری بکن....
ولی فقط کاری کن ک پشیمون نشی
به خودم گفتم زینب کنکور همین بود..همیــــــنوخب ختم کلام
کنکور رو نمیشه توصیفش کرد...باید تجربش کنی...
واونقدری شیرین هست ک بخاطرش سختی بکشی
بخاطرش خودتو از خیلی چیزا محدود کنی...
اونقدر شیرین هست ک براش زحمت بکشی
ببین باعشق و خنده و لذت همه ی علوم رو یادبگیرو دلت رو به یادگرفتن علم و بافهمیدن عظمت خدا به صاحب اصلیش نزدیکتر کن...
دوست من اگه کنکورتو جادادی ک میگم حله ،توکل کن ک نتیجه ی عالی میاد ان شاءالله
اگه هم فردا میری کنکور بدی هم بدون ک اون بالاسری هواتو همیشه داشته و داره و خواهد داشت....
اگه هم تازه امدی تو وادی کنکور فقط بهت بگم ک با عشــــــق بخون
تلاش فوق العاده و سخت کوشی و استمرار تو،قطعانتیجه ی عالی برات داره
سالم و تندرست باشید
همتتون بلند
موفقیتاتون روزافزون
ارادتمندتان:یکی از داوطلبین کنکورریاضی1400(=
ان شالله بعد نتایج همگی هم شیرینی بدیم هم شیرینی بخوریم
@دانش-آموزان-آلاء
@بچه-های-کنکور-ریاضی-1400 خداقوت بهتون(:
@بچه-های-کنکور-تجربی-1400 فردا رو میترکونید(:zeinab dehghani
خسته نباشی دلاور چقدر طولانی بود
مرسی از آرزوهای قشنگ
من فکر میکردم تایم شما از ما کمتره -
@kosar-mottaghi مشکلش چیه؟
-
نوشتهشده در ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۱۵:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@kosar-mottaghi
من تحلیل استاد رو دیدم، مشکلی ندیدم
-
بنظرتون الان اینستا رو نصب کنم یا وایسم تا فردا
-
نوشتهشده در ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۱۵:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
81Sobhan اونجا دیگه فالوت نمیکنم
-
81Sobhan اونجا دیگه فالوت نمیکنم
@infinitie-a نمک ///