کافــه میـــم♡
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ۹:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
اونجاییش قشنگه که هنوزم میدونه وقتی میگه اگر دوستم داری اینکارو نکن هر جوری هم باشه ادتمش نمیدم اینش قشنگه که میدونه هنوزم که هنوزم چیزی جز دوست داشتنش برام مهم نیست
دلبر چجوری دلمو بردی که من هر لحظه بیادتم -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ۹:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
این نامه را فقط مجنون بخواند !~
مینویسم برای طُ؛
که شاید اسمت منادای نامه ها باشد !
بیقرار گمگشته در زیر آوار دلواپسیهای گاه و بیگاه من . .نور قلبم♡'
همیشه سعی کردم که ~ساکت~ بمانم؛ آنقدری ~ساکت~ که تارهای صوتیام به التماس بیفتند و جیغ خفیف بکشند و ناله کنند .
ولی اینبار فرق میکند؛
اینبار میخواهم از ط بگویم ッ!•
•
•وقتی که رفتی . .
اشکهایم مثل دانههای تسبیح سفید مادرجون که پاره شدند، از روی گونههایم سُر خوردند و توی گودی گلویم گم شدند . .
وقتی که رفتی . .
چشمهایم تار شد ! نبودنت چون پتک بر سرم کوبیده شد !
چرخیدم ُ چرخیدم و پرت شدم در درّهی تنهایی
وقتی که رفتی . .
شوق ِ چشم هایم . .
پروانهی آبی توی دلم . .
و
فکرای رنگارنگ توی سرم . .
پرکشیدند و رفتند !
در گوشهای از تنهاییهای خودم، چشمهایم را میبندم . . تو را میبینم !
درست همینجا . . همینجا در آغوشم !
چشمهایت برق میزند . درست مثل ستارههای درحال مرگ . .
راستی میدانستی ستارههای در حال مرگ از قشنگترین و زیباترین ستارهها هستند؟
ط برای من مثل ستارههای در حال مرگی ! به زیبایی و درخشانی همان ستارههاッ!
الان که دقت میکنم؛ میبینم من خیلی مظلومم؛ خیلی . .
چقدر هیچ چیز را تجربه نکردم و چقدر خودم را با رویاهایی که از تو داشتم؛ آرام کردم !
میبینی چقدر آرامم؟!
ولی این فقط ظاهر ماجراست . .
درونم غوغاست . . جنگ است !
ولی خیلی خوب توانستم مهارشان کنم و همه را به جان خریدم !
نور قلبم♡'
من خستهام از اینکه صدایت کنم و جوابی نشنوم !
سکوت خفهام میکند؛ چون دیگر هیچ حرفی ندارم !
نه اینکه حرفی نداشته باشم؛ نه !
آنقدر حرف دارم و لبریز شدهام که دیگر حرفی برای گفتن نمانده است . .
کلمهای برای بالا آوردن نمانده است . .
زخمی برای خونریزی هم نمانده است . .
خونی برای زیستن نمانده است . .
و حتی نفسی هم برای کشیدن نیست . .
فقط من هستم و دودهی غم و خیالت(:
اما رفتی که رفتی ! آنگونه که پاییز از کوچههای شهر . .
همیشه حسرت بغلت را خواهم داشت(:
همیشه تو خیالم برایت لالایی میخوانم؛ لالایی که خودم با به زبان آوردنش هم گریهام میگیرد !!لالالالا گل زیره؛ دلم پیش دلت گیره
لالالالا گل سنجد؛ بریم با هم گوشهای دنج
لالالالا گل پرپر؛ نبینی غم نبینی درد
با بغض همیشگی و چشای تار ادامه میدم . .
لالالالا گل مهتاب؛ هرجا هستی خدا به همرات
خودمنوشتم:) -
نوشتهشده در ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ۲۰:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دِلبَـرکَم...♡
کَمنهزیآدمیخواهَمت
آنقدَرکهدرتَمامخاطرِههایَم
تُــ......ــوباشی
قدمبزنی،بِدوی،بخَندی،بخوآنی
برقَصی،ببُوسی،بِمانی
وبِدآنیکهمَنچقدرعاشِقاین
فِعلماندنَم -
نوشتهشده در ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ۲۰:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دونه به دونه موهای فرفریت دور قلبم پیچیده
-
نوشتهشده در ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ۲۰:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
⇦میگن.اهنگ••͜♡-! ⇦میگم.صدات••͜♡-! ⇦میگن.رنگ••͜♡-! ⇦میگم.چشات••͜♡-! ⇦میگن.بغض ••͜♡-! ⇦میگم.هوات••͜♡-! ⇦بگن.جون ••͜♡-! ⇦میدم.برات••͜♡-! تو فقط باش
️
-
نوشتهشده در ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ۲۰:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
+پرسیــد:
•|بنـدگۍ یعنیچۍ؟
_گفـت:
•|یعنۍخـدایا چشمツ️
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳۰ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
#دلنوشته
نه هوا سرد نیست
سرمای کلامت دیوانه ام می کند
بی رحم ! شوق نگاهم را ندیدی؟
تمام من به شوق دیدنت پر میکشید
ولی همان نگاه بی تفاوتت
برای زمین گیر شدنم کافی بود
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳۰ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
#دلنوشته
دلم برای توئی تنگ است
که نمی دانی
که نمی پرسی حال دلت چطور است ؟
که من بگویم:
تو که هستی خوب است
عالیست بهتر از این نخواهد شد
دلم برای توئی تنگ است که آرام خوابیدها ی
و نمی دانی چه عذابیست به شوق دیدنت در خواب؛
بی خواب شدن یعنی چه
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲ آذر ۱۴۰۰، ۲۲:۰۷ آخرین ویرایش توسط fateme.shafeie انجام شده
اخرین باری که صداتو گوش دادم سه هفته پیش بود
اونقدری حالمو خراب کرد که همشو حذف کردم
حتی لحظه ای به خودم اجازه تامل کردن ندادم که پشیمون شمولی میدونی چیه؟
دروغ چرا؟؟
پشیمونم
ولی دیگه راهی واسه برگردوندنش نیست !! -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳ آذر ۱۴۰۰، ۸:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
احتیاج دارم بگی ، حق نداری بری
وایستا باهم بریم... -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳ آذر ۱۴۰۰، ۸:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نفهمیدی که بر دلم چ گذشت:)
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳ آذر ۱۴۰۰، ۹:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳ آذر ۱۴۰۰، ۹:۴۹ آخرین ویرایش توسط Galadriel انجام شده
شب سردی بود...
باالتماس و خواهش و قسم..
گفت بیا یبار دیگه ببینمت...
فقط چنددقیقه...
به هرکی میپرستی بیا ببینمت
فک میکردم دلش تنگ شده...
دلم غنج میرفت...
میدونستم خیلی ریسکه نمیتونم این موقع
ولی رفتم...
وقتی دیدمش موهاشو ماشین کرده بود...
گفتم عه..
پس کو اون فرا؟؟؟
میدونست چقد دوسشون دارما
رفتیم یه گوشه نشستیم..
ماه کامل بود...
یه نگا کرد به من ی نگا کرد به ماه...
گف اسمتو سیو میکنم قرص قمر...
گفتم چرا؟؟
گف چون عینشی
اونشب گذشت...
چند هفته بعدش
برام یه اهنگ فرستاد...
گفت خودم خوندم برات...
با کلی ذووووق بازش کردم...
ولی..
بعد اینکه تموم شد دنیا دور سرم چرخید
میگف...
%(#ffa600)[یه پنجره با یه قفس، یه حنجره بی هم نفس]
%(#ff8400)[سهم من از بودن تو یه خاطرس همینو بس]
گفتم اخه چرا اینو خونده حالا بین اینهمه اهنگ
من که نمیخوام برم که..
دیوونه شده باز...
رفت تا رسید به اینجاش....
اینجا بود که فهمیدم یه چیزی هست
اینجا بود که قلبم تیرکشید
اینجا بود که همه اون آینده آبیمون یه خط قرمز کشیده شد روش
%(#00a2ff)[یه شب که مثل مرثیه...]
%(#0051ff)[خیمه زده رو باورم....]
%(#ff0000)[میخوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم...]
گفتم چیشده؟؟
این چه معنی میده...
میخواست بره...
نمیدونم چیشد...
چرا یهو همه اون حسا پرید؟؟
یک ساعت حرف زدم باهاش...
خواهش..
التماس..
گفتم رفتن براچی؟
یادت رفته اون روزا رو؟
یادش رفته بود
گفتم اشکال نداره برات میگمشون یادت بیاد...
از همون روز اولی گفتم که اومدی جلو...
اومدی خیلی محترمانه چنتا سوال پرسیدی رفتی...
از اون لحظه ای گفتم که جلوی یه عالمه ادم داد زدم سرت که دور و بر من نیا بذار زندگیمو کنم... دیدی حرفمو گوش نکردی؟؟
از اون لحظه ای که بهم گفتی
خر نشی دل ببندیا...
انگار از همون موقع خیال رفتن تو سرت بود و من خوش خیال....
گفتم و گفتم و گفتم...
یه لحظه رام شدی..
گفتی باشه نمیرم..
ذوق کردم..
5دیقه بعدش گفتی این رابطه تهشه
و من
دیگه هیچ کاری از دستم بر نمیومد که انجام بدم...
نمیدونم الان کجایی...
و واقعیتش...
اصلا نمیخوام بدونم...
اصلا نمیخوام ببینمت دیگه...
من تورو تبعید کردم به دوووور ترین نقطه جهانم...
جایی که هیچوقت چشمم دوباره نیوفته بهت...
و حالا
%(#2200ff)[قصه ما تموم شده با یه علامت سوال...]
#DFS -
Screen_Recording_20211128-001633_Rubika_۱.mp4
مگه نه دلبر🥰🥰🥰 -
نوشتهشده در ۷ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بهم گفت بیا بشین گوشه دلت...نشستیم...
گفت هیچی تو ادمیزاد نیست که به شیمی و فیزیک ربط پیدا نکنه... مثل همین چیزی که این روزا تورو درگیر کرده...
عشق...
یه ماده ای هست...اسمش فنیل اتیل آمینه...
که توی مغزت تولید میشه
همون ماده ای که وقتی کسی رو که دوس داری میبینیش باعث میشه حس پرواز کردن و بال درآوردن داشته باشی...
همون که باعث میشه تویی که ساعت10نشده میخوابی همینجوری تا4 صب بیدار بمونی و تلفنی حرف بزنی باهاش...
اما...امان از این هورمونا...
این اکسی توسینی که باعث میشه هیجان زده بشی...ضربان قلبت تن تن بزنه...به نفس نفس بیوفتی...
گفتم اینایی که گفتی خوب بود که... چرا امان؟؟؟
گفت خوبه...اما امان از وقتی که ادم به این هورمونا معتاد بشه...
همونطوری که وقتی کسی رو دوست داری و هست...سروتونین و دوپامین تو بدن تولید میشن و باعث احساس خوب میشن... وقتی نیست..یا موقع جدایی چون بدن به این هورمونا عادت کرده...اوضاع از ترک ماده مخدرم سخت تر میشه
و بعد...بغض و گریه و سردرد و حال بد و این داستانا...
بعد اومد کنار گوشم گفت..
میدونی ادما به هم اعتیاد شیمیایی پیدا میکنن️
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دوست داشتن تایپ کردنی نیست
ثابت کردنیه
هر وقت تو یه جمعی که همه مخالفشن
مثل کوه پشتش بودی
بعد میتونی ادعا کنی دوسش داری -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر کسی از اشتباهتون ساده میگذره، به این معنی نیست که اشتباهتون کوچیکه یا دلش نشکسته،
دلیلش اینه که وجودِ شما واسه اون آدم، خیلی مهمتر از غرور و دلشکستگیِ خودشه.
آدمارو به نقطهای نرسونید که بیخیالِ وجودتون بشن؛
از علاقه آدما سواستفاده نکنید:) -
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۲۱:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده