-
آشوب جهان و جنگ دنیا به کنار...
بحران ندیدن تو را من چه کنم؟! -
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
|حافظ| -
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید...
|سعدی|
-
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را -
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست
شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامدادت که نبینم طمع شامم نیست
چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم
به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست
"سعدی"
-
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم -
در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
من به نومیدی خود معتادم -
دلم از نرگس بیمار تو بیمار تر است
چاره کن دردِ کسی کز همه ناچار تر است...من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن
که ز مژگان سیاه تو نگونسار تر استعقل پرسید که دشوارتر از کشتن چیست
عشق فرمود فِراق از همه دشوارتر است:)تیشه بر سر زد و پا از درِ شیرین نکشید...
کوه کَن در ره عشق از همه پادار تر است:)))در همه شهر ندیده است کسی مستیِ من
زان که مست مِی عشق از همه پا دار تر است...فروغی بسطامی
-
میروم تا که دلت، تنگِ نگاهم بشود
چشمِ تو بار دِگر، چشم به راهم بشود
میروم تا که بگردی همهی دنیا را
باشد آن روز که عالم، به گواهم بشود
غیر تو یار نجستم که دلم تاب نداشت
جز تو دلدارِ دگر، محو پناهم بشود
من نترسم که تو با یارِ دگر اُخت شوی
یا به مهمانیِ تو، عشق فراهم بشود
ترسم این است که روزی ز پشیمانی ها
تو بیایی که بمانی و نخواهم بشود
ترسم از دردِ تو، بر یارِ دگر زخم زنم
یا فلانی به دو صد عشق تباهم بشود..! -
دلت تهرون چشات شیراز!
لبت ساوه هوات بندر!
بمم هر شب تنم تبریز؛
سرم ساری چشام قمصر
دلم دل تنگه تنگستان؛
رو دوشم درد خوزستان
غرورم ایل قشقایی!
تو رگ هام خون کردستان
تو خونم جنگ تحمیلی؛
تو خونت ملک اجدادی
خرابم مثل خرمشهر؛
ولی تو خرم آبادی