هرچی تودلته بریز بیرون۶

[_Biliifti_]

%(#284466)[من نه ان صــورت پرستم]
%(#35647a)[کز تـمنای تو مستم]
%(#35647a)[هوش من دانی که بردست؟!]
%(#6a8e9e)[ان که صــورت می نگارد...]

[Galadriel]

اینم فال شب یلدا
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بی‌حد و شمار آخر شد
#حضرت-حافظ

[SARA_]

رفت و زِ ما صرفِ نظر کرده است
رو سُویِ یک یار دگر کرده است
رفت و زما روی بگرداند، لیک
چشم ندانست که تَر کرده است...
از خودم
در وصف یکی از رفیقای صمیمیم

[Anzw 18]

شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد

خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد

آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام

لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد

من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند

نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد

از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا

بیت های روشن و شعله ورم را باد برد

با همین نیمه همین معمولی ساده بساز

دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت

وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد

-حامد عسکری

[ZDM]

پر كن پياله را
كاين آب آتشين
ديريست ره به حال خرابم نمي‌برد
اين جام‌ها كه در پي هم مي‌شوند
درياي آتش است كه ‌ريزم به كام خويش
گردآب مي‌ربايد و آبم نمي‌برد
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته‌ام
تا دشت پر ستاره‌ي انديشه‌هاي گرم
تا مرز ناشناخته‌ي مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره‌هاي گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نمي‌برد
هان اي عقاب عشق!
از اوج قله‌هاي مه آلود دوردست
پرواز كن به دشت غم‌انگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
آن بي ستاره‌ام كه عقابم نمي برد
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگي
با اينكه ناله مي‌كشم از دل كه :
آب ... آب ...
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را

• فریدون مشیری

[_Biliifti_]

پرسید که چونی ز غم و دردِ جدایی
گفتم نه چنانم که توانم گفت که چونم
|سعدی|

[Ansel]

نه در برابر چشمی نه غایب از نظری
نه یاد میکنی از ما،نه میروی از یاد...

سعدی

[Galadriel]

دلم دربند می ماند چو مرداب...
بیا باران
مرا از نو بنا کن

[Opal]

کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست

بر زمستان صبر باید طالب نوروز را

سعدی

[Ansel]

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره ما بود، دل آرام جهان شد

پ ن:دوباره داره نزدیک میشه به اون تاریخ لعنتی

[Ansel]

نظم اعداد به هم ریخته از رفتن تو
یک نفر رفته ولی هیچ کسی اینجا نیست...

[SARA_]

گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
آنچنان مات که حتی مژه بر هم نزنی؟
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود،
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

[_Biliifti_]

آشوب جهان و جنگ دنیا به کنار...
بحران ندیدن تو را من چه کنم؟!

[_Biliifti_]

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
|حافظ|

[_Biliifti_]

چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید...

|سعدی|

[Ansel]

برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی...

[SARA_]

روزگاری ما هم ای گل چون تو یاری داشتیم
این چنین رسوا نبودیم اعتباری داشتیم 
ما که امروز این چنین افتاده ایم از چشم خلق
روزگاری سر در اغوش نگاری داشتیم 
ای که در فصل خزانم دیده ای با پشت خم
این زمستان را نبین ما هم بهاری داشتیم

[Ansel]

باده نوشی که در او رو و ریایی نَبُود
بهتر از زهد فروشی که در او رو ریاست

[chichak am]

کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را

[اهورا]

در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهراب چشیده‌ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دلست پای در بند چه سود

مولانا