هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
M Tg گفتم قبلا بعضیارو
ب دبیرم گفتم کهن
بقیشم قابل پخش نی
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
M Tg گفتم قبلا بعضیارو
ب دبیرم گفتم کهن
بقیشم قابل پخش نی
من اسمشو تو گوشیم شرک غول سبز گنده سیو کرده بودم
تو اسکرین شاتم دید
-
@Mr-Wick خوبه حالا ازت نگرفتن وگرنه سفیدت رو با بچه گربه اشنا می کردن
ترجمه کن ترکیsina bigdeli در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Mr-Wick خوبه حالا ازت نگرفتن وگرنه سفیدت رو با بچه گربه اشنا می کردن
ترجمه کن ترکیوای دده
-
amir ahmadi
میخوای ادامه ش را اینجا بریم ؟ -
ریحانه غرق نشی یه وقت؟
-
Mehrsa 14 وی ان شاءالله چند وقت دیگه با خوشحالی خبر موفقیتشو به من میده
برو مواظب خودت باش فعلا -
من توی تعارف کردن افففتضاااااحم
یه بار یه گارسونِ بهم گفت خوش اومدین.
منم خیلی با لبخند اومدم جواب بدم گفتم خواهش میکنم
@danial-hosseiny در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
من توی تعارف کردن افففتضاااااحم
یه بار یه گارسونِ بهم گفت خوش اومدین.
منم خیلی با لبخند اومدم جواب بدم گفتم خواهش میکنم
مثل اون دوست ما که تو مراسم ختم دوست باباش بهش گفت ببخشید که مرده
همه مون کپکردیم تو مسجد
-
من توی تعارف کردن افففتضاااااحم
یه بار یه گارسونِ بهم گفت خوش اومدین.
منم خیلی با لبخند اومدم جواب بدم گفتم خواهش میکنم
@danial-hosseiny در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
من توی تعارف کردن افففتضاااااحم
یه بار یه گارسونِ بهم گفت خوش اومدین.
منم خیلی با لبخند اومدم جواب بدم گفتم خواهش میکنم
دوست مامانم گفت سلام برسونید
گفتم خوشحال شدم
داشت خدافظی میکرد دم در...
-
@Alzahra-Daftar پس شماهم داغ دیده ای:)))
متولد؟ -
sina bigdeli در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Mr-Wick خوبه حالا ازت نگرفتن وگرنه سفیدت رو با بچه گربه اشنا می کردن
ترجمه کن ترکیوای دده
@Mr-Wick
-
یه بار دیگه و بدترینش.
این بود که مهمون داشتیم.
بعد فهمیدم میخوان برن.
اومدم یعنی حالا اظهار ناراحتی کنم از اینکه دارن میرن و ای کاش نرن و فلان.
خواستم بگم:«آخرش میخواین برین؟»
ولی
گفتم:
«بالأخره دارین میرین؟»
هیچی دیگهههه
اشک میریختم اصننننننن
️
-
@امیرمسعود-جعفری 10 تومن خوبه ؟
sina bigdeli ده تومن چی؟
-
آقایون خانوما دلم میخواد تا صبح از سوتی های مثبت و منفی 18 خودم واستون تعریف کنم ولی حیف که وقت نیست و جاش نیس
امیدوارم خوشحال شده باشین
و فککنم باید بفکر چاپ کتاب باشم با این اوصافخدا بخیر کنه
شبتون بخیر
-
@Mr-Wick داداش روز رژه چای چوب پنبه دادیم ب افسر نگهبان
نشسته بود جلو در دسشویی تکون نمی خورد -
@sania-Andiravan ان شاءالله حالت عالی بشه
به قول اینفینیتی نیتم خالص نبود تمام منشنام گم شدن -
یه بار دیگه و بدترینش.
این بود که مهمون داشتیم.
بعد فهمیدم میخوان برن.
اومدم یعنی حالا اظهار ناراحتی کنم از اینکه دارن میرن و ای کاش نرن و فلان.
خواستم بگم:«آخرش میخواین برین؟»
ولی
گفتم:
«بالأخره دارین میرین؟»
هیچی دیگهههه
اشک میریختم اصننننننن
️
-
@Mr-Wick داداش روز رژه چای چوب پنبه دادیم ب افسر نگهبان
نشسته بود جلو در دسشویی تکون نمی خوردsina bigdeli وااای دده
دای من
️
️
️
️
️
-
M Tg
دیگه هیچوقت ندیدمشون.
روم نمیشه اصن
️
-
@sania-Andiravan
چطوری دختر؟؟Gharibe Gomnam
سلام ریحانه جان خوبی؟
بد نیستم مرسی -
اقا من الان یاد یه چیزی افتادم اشکم از شدت خنده دراومد