خــــــــــودنویس
-
بنام یزدان مهربان...
با تمام گوشه گیری هایی که داشتم بالاخره برای آخرین بار تصمیم گرفتم سعی خودمو بکنم که یه مدت بذارمش کنار کلی انرژی خوب رو تو خودم بوجود بیارم و امیدوارانه به زندگی کنم،چون اون فرد گوشه گیر هیچ امیدی نداشت...
البته به شخصه به این دنیا امیدی ندارم و قاطعانه میتونم دلایل روشنی رو به رخش بکشم و همه امیدهاش و رویاهاشو به باد بدم!هرچی هم که آدم بگه امیدواره با شنیدن اون دلایل میتونه کاملا قطع امید کنه از دنیا!
چون من و آدمایی این مدلی به این یقین رسیدیم که درد و رنج همیشه هست و تو اونموقع بدرد نخوری که به حرف بقیه گوش کنی و از حقیقت فرار کنی...
اگه تلخیه حقیقت رو به حون بخری تبدیل به یک شخص ایده آلیست میشی و منطق گرا میشی و اونموقع است که چیزایی رو که بقیه نمیتونن ببین رو توبه وضوح میبینی...پس آدمی به امید زنده ست...امید نباشه زندگیت به فناس.
دوست عزیزی که همه ش بد رفیقی که یه روزی میخواست واست بمیره رو میخوای امیدوارم تو این سال جدید حداقل موتور آرزوهات خفه نکنه!
هر چه مرا تبر زدی زخم نشد
جوانه شد
01/01/01
19:43
مستر ویک! -
و عجیبتر آن است
که همهٔ آن چیزی را که مدتها تلاش کردهای تا فراموش کنی،
تمام و کمال به خاطر میآوری. -
اگر کسی بخواهد مرا متقاعد کند که اکنون اوضاع و شرایط خوب است، بدون شک در همان لحظه فَکش را خرد خواهم کرد. اما در کل میتوانم بپذیرم که شرایط اینقدر افتضاح و فلاکتبار نخواهد ماند.
-
بعضی آدما مثل خورشیدن هرچقدر دورشون بچرخی کمه در عوض بعضیام هستن که ۲۴ ساعت دور دیگران میچرخن تا خودی نشون بدن ، بعضی آدما مثل زمینن پر از زندگی و نفس اما یه سریام مثل مریخن هرچقدر توشون دنبال زندگی بگردی چیزی دستگیرت نمیشه ، بعضیا مثل مشتری بزرگن ، بعضیام مثل پلوتو کوچیکو قابل نادیده گرفتن هستن ، بعضی آدما مثل ونوس سرشار از عشق و محبتن در حالیکه بعضیام مثل زحلن پر از نحسی و شومی هستن ....
خلاصه بگم برات اول ببین طرفت کیه تا ببینی باید دورش بچرخی یا باید نادیدش بگیریدست نوشته های مغز گنگ من
-
از همه تلخ تر میدونی چیه ؟
اینکه همه فکر میکنن تو اونو از یادبردی و داری به سمت آینده با برنامه جلو میری تا رویاهاتو بسازی اما
در حقیقت تو ثانیه ای از فکرش بیرون نمیای و داری به سمت آینده فرار میکنی ....
چه قضاوت تلخیدست نوشته های مغز گنگ من
-
گاهی وقتا قدرتی که تو سکوت هست رو نمیشه هیچ جمله و کتاب و حرفی به تصویر بکشه...همین طور دردی که توی سکوت هست!
حتی اگه احمق ترین آدم دنیا باشی و سکوت کردن رو بلد باشی تبدیل میشی به دانا ترین فرد و خودتو جمع میکنی...از اینکه سکوت تورو کسی جز خدا نمیفهمه ناراحت میشی و فکر میکنی گاها که خدا هم تورو نمیفهمه ولی به خودت میای میبینی اینطوری هم نیست،هواتو داره شاید وقتتو نداره هنوز!
مونده که به وقتش بخوره،اگه به وقتش بخوریم از فرش که سهله از کثافت میکشونه آدمو به عرش خودش!
هیچوقت نتونستم اینو درک کنم که چرا نمیتونم همه اون چیزایی رو که دوسشون دارم رو داشته باشم و وقتی هم میشینی در موردش با یکی که فکر میکنی خیلی بارشه صحبت میکنی میگه حتما حکمتی توش بوده که نمیشه!! همون لحظه میخوای خودتو خفه کنی و بکنی تو زمین بشینی یه فاتحه سر قبر خودت بدی که اصلا چرا این حرفو با یه همچین موجودی در میون گذاشتی!!!این اصلا طبیعی نیست میدونم!
درمانش یه اتاق خلوت و سیگار و چاییِ و یه منظره دلنشین که فک کنم تو اون دنیا هم بهش نرسم!!!مستر ویک
19:35
01/01/15 -
-
بعضی آدما نقطه جوششون بالای صفر هست؛وقتی کاسه صبرشون لبریز بشه داد میزنند ،میریزند ،میپاشند ،میشکنند و...
ولی بعضیای دیگه نقطه جوششون کمتر از صفره؛باید از لبریز شدن کاسه صبرشون ترسید ،وقتی لبریز بشه اون آدم نسبت به بعضی چیزا یا همه چیز سرد میشه و دیگه هیچی براش مهم نیست. -
آه دل خسته سودا زده
ای که ز آلام جهان یخ زدهدر سرتو بود تماشای عشق
تلخ تر از عشق کجا می سرشت؟تن به قضا و قدرت داده ای
از سر تقدیر تو آزاده ای
دل چو بدادی به مرامش برفت
هر دمی از عقل سخن برگرَفتگرچه ؛در این وادی خموشی رواست
سوختن و ساختن از اصل ماست..اینم یه شعردیگم با یه وزن دیگه:
راوی حال دل ما زخم هاست
زخم زنید تا شودم التیاممدخل زخم دل ما نور بود
نوربر این حادثه مستور بود
رب جلی ،حال دلم را خرید
خرمنی از نور و صفا بردمیدزخم زنیدم که دلم ریش شد
حال شما هم کمی از بیش شدخواندمش و عزم تماشا نکرد
زین سببم دل چو کُهی گشت سختگرچه ؛در این وادی خموشی رواست
سوختن و ساختن از اصل ماست.امضاء: ن .رخشنده
پی نوشت:شعرا دلیه..شاید هنوز قائده رعایت وزن ها رو نتونم اعمال کنم پوزش -
وقتی مَتنیو می نویسم و اونو پخش میکنم اکثر آدما میان بهم میگن خوش به حالت ، چه استعدادی داری ما برای نوشتن یه جمله کلی بالا پائین میکنیم آخرم هيچی که هيچی...
خواستم بگم نمیدونم خوش به حالم هست یا نه ، حتی نمیدونم واقعا میشه اسمشو استعداد گذاشت
اما یه چیزیو خوب میدونم اونم اینکه هرچی که مینویسم ترشح مغزم نیست ، ترشح زخمایی هستش که هیچ وقت دوا نشد ....دست نوشته های مغز گنگ من
-
ولی گاهی وقتا
به عقب برگشتن هم خال از لطف نیست
اون موقعی که آدمای دور و برت آدم بودن
اون موقع که حس میکردی همهشون خیلی بهت وابستهن
جوری که میتونن همه رو بندازن دور اما تورو هرگز
حس خوبی داشت نه؟
ولی الان نه اون حس دیگه برمیگرده نه اون آدما
شاید حتی خودت...
.
.
□◇□ -
درود
.
((امروز به پایان میرسد))
.
دفتر عمر همه روزی به پایان میرسد
رنج و ترس و ناله ی امشب به پایان میرسد
.
تا بود جان و توان در جسم و تن
می بکوش در راه ، آن هم به پایان میرسد
.
گر که خواهی چند ماهی دگر فارغ شوی
حال دریاب ، کاو هم به پایان میرسد
.
غافلان آینده امروز است و بس
لیک ، تا چند ساعت دیگر به پایان میرسد
.
از بزنگاه پگاه ، تا چراغانی شب
فرصت امروز توست ، امروز به پایان میرسد
.
خواستم تا دهم شرحی دگر لیکن کنون
طبع شعرم ، دارد به پایان میرسد
.
1401/1/17
.