شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
نوشتهشده در ۲۵ فروردین ۱۴۰۱، ۱۵:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اینایی که روزه سکوت میگیرن
سحرا پامیشن جیغ میزنن؟! 🥴 -
نوشتهشده در ۲۵ فروردین ۱۴۰۱، ۱۹:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه ليمو با مامانش میره بیرون
وسط راه به مامانش میگه:مامان ؟!
آبليمو دارم ...
-
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
نوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۴:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
نوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۴:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بزرگواری که ۳۷ تا عکس پروفایل گذاشتی و همش هم عکس گل هست
به خدا گیگ گرون شده ، یکی هم عکس گل میذاشتی کافی بود . -
نوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۷:۵۶ آخرین ویرایش توسط خانوم لوبیا انجام شده
یه شب ی هلو دیر میاد خونه مامانش میگه کوجاا بودی شلیل مُردِه
-
نوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۸:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سالها برای برابری مرد و زن تلاش کردیم
و بالاخره تونستیم حق مش کردن مو سوراخ کردن گوش و برداشتن ابرو را به اقایان تقدیم کنیم -
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
-
-
-
-
@حامد-صباحی باز باران با ترانه با گوهر های فراوان
تکراریه داداش -
-
-
-
-
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۹:۰۹ آخرین ویرایش توسط Hamed.s انجام شدهاین پست پاک شده!
-
سه تا برادر می خواستن مرغداری بزنن
یکی شون لجباز بودهبهش می گن:تو شریک نیستی!
میگه:به روح خودم اگه شریکم نکنین پرورش روباه میزنم بغلش -
سه تا برادر می خواستن مرغداری بزنن
یکی شون لجباز بودهبهش می گن:تو شریک نیستی!
میگه:به روح خودم اگه شریکم نکنین پرورش روباه میزنم بغلشداشتیم وسایل انباری رو مرتب می کردیم، مامانم یه مداد رنگی ۲۴ رنگِ قاب فلزی از تو یه کارتن در آورد.
زد زیر خنده گفت: می دونی چیه؟
گفتم: نه!
گفت: این رو خریده بودم هر وقت معدلت ۲۰ شد، بهت بدم، ولی حیف که نشد. -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۱۰:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﺪﺩ 10 ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻫﻤﻪ ﻋﺪﺩﺍ ﺭﻭ
ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ 0,1,2,3,4,5,6,7 ,9 ﺑﻪ ﺟﺰ ﻋﺪﺩ 8
ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻋﺪﺩ 8 ﺍﺻﻦ ﺧﻮﺷﺶ ﻧﻤﯽ ﯾﻮﻣﺪ .
ﺧﻼﺻﻪ ﺷﺐ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﻭ ﻋﺪﺩ 10 ﻣﯿﺎﺩ
ﺑﺒﯿﻨﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﭼﺸﻤﺶ ﻣﯿﻮﻓﺘﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻋﺪﺩ 8 ﺩﺍﺭﻩ ﻭﺳﻂ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ ﻣﯿﺮﻗﺼﻪ.
ﻣﯿﺎﺩ ﻭﺳﻂ ﻭ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻮﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﮔﻮﺵ 8 ﻣﯿﮕﻪ:
ﮐﯽ ﺗﻮﺭﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ؟ ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﯿﺎﯼ؟
ﻋﺪﺩ 8 ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﻋﺪﺩ 10 ﺭﻭ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﺻﻔﺮﻡ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺑﺴﺘﻢ ﺩﻭﺭﻩ ﮐﻤﺮﻡ ﻭﺍﺳﺘﻮﻥ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮﻗﺼﻢ ……
“ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ”
-
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﺪﺩ 10 ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻫﻤﻪ ﻋﺪﺩﺍ ﺭﻭ
ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ 0,1,2,3,4,5,6,7 ,9 ﺑﻪ ﺟﺰ ﻋﺪﺩ 8
ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻋﺪﺩ 8 ﺍﺻﻦ ﺧﻮﺷﺶ ﻧﻤﯽ ﯾﻮﻣﺪ .
ﺧﻼﺻﻪ ﺷﺐ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﻭ ﻋﺪﺩ 10 ﻣﯿﺎﺩ
ﺑﺒﯿﻨﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﭼﺸﻤﺶ ﻣﯿﻮﻓﺘﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻋﺪﺩ 8 ﺩﺍﺭﻩ ﻭﺳﻂ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ ﻣﯿﺮﻗﺼﻪ.
ﻣﯿﺎﺩ ﻭﺳﻂ ﻭ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻮﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﮔﻮﺵ 8 ﻣﯿﮕﻪ:
ﮐﯽ ﺗﻮﺭﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ؟ ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﯿﺎﯼ؟
ﻋﺪﺩ 8 ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﻋﺪﺩ 10 ﺭﻭ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﺻﻔﺮﻡ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺑﺴﺘﻢ ﺩﻭﺭﻩ ﮐﻤﺮﻡ ﻭﺍﺳﺘﻮﻥ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮﻗﺼﻢ ……
“ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ”
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۱، ۱۰:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهشوهره به خانومش پیام میده «گل سرخم سفره ی ناهارُ آماده کن یه ربع دیگه میرسم خونه»
وقتی میاد خونه میبینه خانومش غذاها و مخلّفات و …. را روی میز چیده و قشنگترین لباسشو پوشیده و آرایش و . . .
شوهرش میپرسه خبریه ؟
خانومش میگه: عزیزم امروز برای اولین بار بهم گفتی گلِ سرخمشوهرش میگه:منظورم میدون گلسرخ بود