هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@Masoumeh-Shokrollahi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
سروش قادری خب چیکار کنم دیگ همین یادمه سوال درسی ام میزاشتید تو انجمن یادمه خوبه؟


حداقل میگفتین عه سروش دوست دانیال
همون چیه دیگه آخه

سروش قادری عه سروش دوست دانیال
️
-
@F-Seif-0 ویژگی ششتون ویژگی انسان های معتقد به معاد هست
-
@m-naghavi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@sania-Andiravan سلام سانی خوبی
سلام مریمی خوبم مرررسی تو خوبی؟

-
@m-naghavi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@sania-Andiravan سلام سانی خوبی
سلام مریمی خوبم مرررسی تو خوبی؟

-
سلام
-
@m-naghavi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@sania-Andiravan خداروشکر که خوبی

🧸
مراقب خودَت باش کیوتیقربونت برم
️
تو هم همین طور مهربون

-
فریاد تو تلاطم یک طوفان
آرامشت تلاوت یک دریاست
-
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک
بگفت آنگه که باشم خفته در خاک
بگفتا گر خرامی در سرایش
بگفت اندازم این سر زیر پایش
بگفتا گر کند چشم تو را ریش
بگفت این چشم دیگر دارمش پیش
-
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است
گردنده فلک نیز بکاری بوده است
هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین
آن مردمک چشم نگاری بوده است -
هر ذره که در خاک زمینی بوده است
پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است
گرد از رخ نازنین به آزرم فشان
کانهم رخ خوب نازنینی بوده است -
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت -
هر ساعتم اندرون بجوشد خون را
واگاهی نیست مردم بیرون را
الا مگر آنکه روی لیلی دیدست
داند که چه درد میکشد مجنون را؟
-
جهان ای پسر ملک جاوید نیست
ز دنیا وفاداری امید نیست
نه بر باد رفتی سحرگاه و شام
سریر سلیمان علیهالسلام؟
به آخر ندیدی که بر باد رفت؟
خنک آن که با دانش و داد رفت
کسی زین میان گوی دولت ربود
که در بند آسایش خلق بود
بکار آمد آنها که برداشتند
نه گرد آوریدند و بگذاشتند
-
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیستخالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف
من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست
به خدا و به سراپای تو کز دوستیت
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست…
-
از آن پس که بسیار بردیم رنج
به رنج اندرون گرد کردیم گنجشما را همان رنج پیشست و ناز
زمانی نشیب و زمانی فرازچنین است کردار گردان سپهر
گهی درد پیش آرَدَت ، گاه مهرگهی بخت گردد چو اسپی شموس
به نُعم اندرون زُفتی آردت و بؤسبدان ای پسر کاین سرای فریب
ندارد ترا شادمان بینهیبنگهدار تن باش و آن خرد
چو خواهی که روزت به بد نگذرد
|
شعردانه

