Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. سردارانمون❤🖤❤
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
د
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
د
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
د
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد
خاطرات خواهر برادری
Gharibe GomnamG
خب سلام اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین ترجیحا خنده دار باشه خب دعوت میکنم از @roghayeh-eftekhari @F-seif-0 @Ftm-montazeri @Ariana-Ariana @Infinitie-A @ramses-kabir @Zahra-hamrang @Fargol-Sh @مجتبی-ازاد @Yasin-sheibak @Elham650 @Mehrsa-14 @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بحث آزاد
کتابخانه رنگی
_MILAD__
سلام به همه دوستان عزیز در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم چه چیزایی میتونید بذارید : -بریده ای از کتاب ها -معرفی کتاب -گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر @دانش-آموزان-آلاء
بحث آزاد
کمکککک
S AlihoseiniS
سلام من امسال بعد از ده سال تغییر رشته دادم از هنر به تجربی و هیچی نمیدونم الان نمیدونم از کجا شروع کنم؟چجوری پیش برم؟چجوری برنامه ریزی کنم؟نیاز دارم یکی یا چند نفر پایه باشن با هم پیش بریم و بخونیم که اگه سوالی چیزی بود بشه پرسید🥲🥲 میشه کمکم کنین؟!
بحث آزاد
بیاین انگیزه بدین
د
به کسی ک پشت مونده پشیمون نیست ولی روحیه شو باخته
بحث آزاد
از روزای اول دانشگاهت بگو 🙂
M.anM
Topic thumbnail image
بحث آزاد

سردارانمون❤🖤❤

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
@یک نکته به تو@یازدهم@دهم@دوازدهم@کنکوری ها
17 دیدگاه‌ها 3 کاربران 380 بازدیدها
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • Matin Mousavi 1M آفلاین
    Matin Mousavi 1M آفلاین
    Matin Mousavi 1
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #1

    این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

    واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

    متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

    @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

    چون عهد نمیشود کسی فردا را
    حالی خوش دار این دل پر سودا را

    Matin Mousavi 1M 13 پاسخ آخرین پاسخ
    10
    • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

      این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

      واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

      متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

      @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

      Matin Mousavi 1M آفلاین
      Matin Mousavi 1M آفلاین
      Matin Mousavi 1
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #2

      Matin Mousavi 1

      سردار هارپاگ

      هارپاگ از فرماندهان حکومت ماد بود که به حمایت از کوروش پرداخت و سپاه خود را تسلیم کوروش کرد. بسیاری از افراد سپاه ماد بنا به توصیه او به سپاه پارس پیوستند و نیرویی بزرگ و مقتدر به وجود آمد که مایه هراس همسایگان ایران شد.

      سپاه کوروش چون نیرو گرفت، همسایگان ایران به وحشت افتادند و از این همسایگان دولت لیدی و بابل بیشتر از دیگران وحشت زده شدند. دریکی از جنگ‌ها سپاه لیدی‌ها که به سواره نظام خود متکی بودند، دشتی را برای جنگ برگزیدند تا بهتر بتوانند بجنگند و کوروش چون این سواره نظام را دید، واهمه کرد و هارپاگ به او گفت اسب از شتر می‌هراسد و دستور داد شترهایی را که باروبنه سپاه کوروش را می‌بردند، بیاوردند و سربازان را سوار بر شترها کرد و فرمان پیشروی داد و در نتیجه اسب‌های لیدیایی از شترها ترسیدند و گریختند. هارپاگ همچنین به فرمان کوروش به آسیای صغیر فرستاده شد و از او به عنوان فرمانده سرزمین‌های ساحلی یاد شده است.

      هارپاگ در داستان های تاریخی یگانه مردی بود که به یاری کوروش بزرگ شتافت و زمینه ساز حکومت شاهنشاهی و کهن کوروش بزرگ بوده است. از آن روزگاران تا امروز آتشکده و کوههای بسیاری در روستاها و شهرهای کهن ایران نام هارپاگ را یدک می کشند و یادآور این مرد بزرگ می باشد. امروزه تنها آتش كده ايي به نام هار پاگ كه هنوز هم پا بر جاست در روستاي ابيانه است.

      چون عهد نمیشود کسی فردا را
      حالی خوش دار این دل پر سودا را

      Mahan Xodayi 2M 1 پاسخ آخرین پاسخ
      6
      • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

        این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

        واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

        متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

        @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

        Matin Mousavi 1M آفلاین
        Matin Mousavi 1M آفلاین
        Matin Mousavi 1
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #3

        Matin Mousavi 1

        سردار آریوبرزن

        در بهار سال ۳۳۴ قبل از میلاد، اسكندر مقدونی با ۴۰ هزار سپاهی عازم ایران شد. در این زمان داریوش سوم هخامنشی فرمانروای ایران بود.
        اسكندر از راه تنگه «هلس پنت» حركت كرد و پس از عبور از دجله و با سختی های زیاد وارد خاك ایران شد.
        به گفته مورخان در این زمان تنها كار مفید ایرانیان سوزاندن آذوقه ها و زمین های كشاورزی در مسیر حركت اسكندر بود. خطای بزرگ پارسیان در آن زمان عدم مخالفت با عبور اسكندر از رود دجله است.
        تمامی اشتباهات از زمان حركت اسكندر تا رسیدن به ایران و آنچه كه بعد انجام شد بر یك چیز دلالت می كند: نه كسی به جز آریوبرزن ( سردار قهرمان و میهن پرست بسیار حساس ملی این زمان) برای فداكاری حاضر بوده و نه نقشه راهی در كار بود. پارسی های این زمان پارسی های زمان كوروش نبودند و حكومتشان بر دنیای آن زمان در مدت دو قرن آنها را ناز پرورده و سست بار آورده بود.

        جغرافیای كهگیلویه و بویراحمد كوهستانی است و تنگه های بسیاری دارد كه همه آنها می توانند از نظر نظامی استراتژیك باشند و گویا نبرد آریوبرزن با اسكندر در یكی از همین تنگه ها رخ داده است كه هنوز محققان درباره این تنگه اتفاق نظر ندارند.
        تنگ تكاب، تنگ پیرزال، تنگ سولك، تنگاری و تنگ تامرادی از جمله این تنگه هاست كه محققان هنوز درباره اینكه جنگ اصلی در كدام تنگه رخ داده است اتفاق نظر ندارند.

        ** دلاوری آریوبرزن در دربند پارس
        در سال ۳۳۱ ق.م آریوبرزن قهرمان ملی ایران در واپسین دوره افتخار آمیز هخامنشیان با ۲۵ هزار سپاهی تنگه دربند پارس را اشغال كرده و منتظر بود تا اسكندر و سپاهش به آن وارد شوند.
        آریوبرزن در این تنگه دیواری ساخت و هنگامی كه مقدونی ها پیش آمدند پارس ها سنگ های بزرگ از بالای كوه به زیر غلتاندند سنگ ها با قوت هرچه تمام تر به پایین پرتاب شده و بر سر مقدونی ها می افتاد.
        علاوه بر آن مدافعان معبر از هر طرف باران تیر و سنگ فلاخن بر مقدونی ها می باریدند. تلفات سپاه اسكندر زیاد بود بی آنكه بتوانند از دشمنان خود انتقام بگیرند.
        اسكندر برخلاف میل باطنی خود مجبور به عقب نشینی می شود. پس از اینكه اسكندر عقب نشینی كرد با غیب گویان و مطلعان به شور پرداخت. اسكندر از اسیران در بند خود هم در زمینه راه رسیدن به پارس تحقیقاتی كرد.
        یكی از این اسیران مسلط به زبان یونانی و پارسی كه چوپان بود و همه راه ها را به خوبی می شناخت به اسكندر گفت: این خیال كه بتوانی از راه كوهستان به پارس بروی بیهوده است. اسیر ذكر شده موظف شد كه اسكندر را به مقصدش برساند و راه رسیدن به پارس را به او نشان دهد.
        اسیر ابتدا امتناع می كند اما بعد مجبور می شود سپاه اسكندر را از كوره راه به محلی برساند كه پشت ایرانیان را بگیرد.
        در نیمه های شب اسكندر بدون اینكه شیپور جنگ را نواخته باشد اختیار خود را به دست چوپان سپرده و قدم در كوره راه فردی می گذارد كه صداقتش بر او آشكار نیست.
        بعد از تلاش های زیاد مقدونی ها با یاس فراوان به قله كوه رسیدند و از این جا راهی بود كه آنها را به اردوی آریوبرزن هدایت می كرد. بعد از چند روز مقدونی ها به قراولانی از سپاه پارس رسیدند.
        به این ترتیب با راهنمایی یك اسیر، پارسی ها دیدند كه از هر طرف اسلحه مقدونی ها می درخشد. پارسی ها نه راه پیش داشتند و نه راه پس با این وجود تسلیم نشدند و جدالی كردند كه خاطره آن در تاریخ جاوید ماند.
        نبرد دلیران سخت بود و پافشاری سپاه آریوبرزن به حدی بود كه به صورت پیاده به لشكر اسكندر یورش می بردند و با تیرهای خود مقدونی ها، آنها را می كشتند.
        آریوبرزن با چهل سوار و پنج هزار پیاده خود را بی پروا به سپاه مقدونی می زد و تلفات زیادی از آنها می گرفت با این كار توانست از محاصره بیرون برود.
        با این اقدام آریوبرزن می خواست به كمك پایتخت بشتابد و پرسپولیس را قبل از رسیدن مقدونی ها اشغال كند.
        ولی قشونی كه اسكندر از قبل به طرف پارس فرستاده بود مانع اجرای هدف آریوبرزن می شود و این سردار دلیر ایرانی در موقعیتی پرمخاطره قرار می گیرد. از یك سو نمی توانست به پارس وارد شود و از طرف دیگر سپاهیان اسكندر او را سخت تعقیب می كردند.
        قهرمان ملی ایران حاضر به تسلیم نمی شود و به طرز حیرت انگیزی خود را به صفوف سپاهیان مقدونی زد و از جان گذشته چنان جنگید تا سرانجام خود و یارانش شرافتمندانه به خاك غلتیدند و جان مقدس خود را در راه ایران و ایرانی نثار كردند.
        اگر مورخان یونانی ذكری از این واقعه نكرده بودند خبری از این فداكاری و وظیفه شناسی افتخارانگیز ملی به ما نمی رسید.

        چون عهد نمیشود کسی فردا را
        حالی خوش دار این دل پر سودا را

        Mahan Xodayi 2M 1 پاسخ آخرین پاسخ
        6
        • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

          این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

          واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

          متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

          @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

          Matin Mousavi 1M آفلاین
          Matin Mousavi 1M آفلاین
          Matin Mousavi 1
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #4

          Matin Mousavi 1

          سردار شهربراز

          یکی از دلاوری های سردار شهربراز:
          زمانی که خسرو پرویز با همکاری موریس امپراتور روم به ایران بازگشت و ازین رو دولت های ایران و روم با هم متحد شدند. اما پس از مدتی موریس به دست سردار رومی فوکاس کشته شد. فوکاس نیز خسرو پرویز را تهدید کرد و همچنین بازگشت ماریا دختر موریس و همسر خسرو پرویز به روم به این کدورت دامن زد. خسرو پرویز نیز پیشدستی کرده و به روم حمله کرد.
          خسرو پرویز ارتش ایران را به سه قسمت تقسیم کرد و یکی از این دسته ها به فرماندهی شهربراز مامور حمله به متصرفات امپراتوری روم کرذ. دسته های دیگر به فرماندهی نارسیس سردار رومی مامور حمله به بین النهرین شد و دسته دیگر به فرماندهی شاهین بهمن زادگان مامور حمله به آسیای صغیر.

          در سال 610 میلادی شهربراز با نیروی مرکب از 60 هزارسوار و پیاده ساسانی به طرف شهر دمشق حرکت کرد. سپاهیان ایران به راحتی توانستند شهر دمشق را تصرف کنند. شهربراز پس از این پیروزی نیرویی 7 هزار تنی در دمشق برجای گذاشت و سپس به طرف اورشلیم حرکت کرد. او پس از این پیروزی ها در سال 613 میلادی سپاه رومی که از قسطنطنیه حرکت کرده بود را در درعا شکست داد. این پیروزی چنان انعکاسی در عربستان داشت که نام این جنگ را در قرآن ذکر کردند.
          پس از این پیروزی انطاکیه نیز سقوط کرده و این شهر نیز به دست ایرانیان افتاد. پس از انطاکیه شهربراز به سوی اورشلیم رفت شهری که برای مسیحیان بسیار مقدس بود ولی در عین حال بیشتر مردم آن یهودی بودند و همین موضوع به ایرانیان کمک کرد تا اورشلیم را به راحتی از چنگ رومیان بیرون آورند. چرا که یهودیان شهر از ایرانیان به عنوان نجات دهنگان خود یاد بردند و از داخل شهر دست به شورش زدند و بدین ترتیب بود که اورشلیم نیز سقوط کرد و ایرانیان به غنیمت های بزرگی از جمله صلیب عیسی مسیح دست یافتند و شهربراز نیز تمام غنائم را همراه با صلیب به نزد خسرو پرویز فرستاد.

          چون عهد نمیشود کسی فردا را
          حالی خوش دار این دل پر سودا را

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          4
          • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

            این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

            واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

            متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

            @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

            Matin Mousavi 1M آفلاین
            Matin Mousavi 1M آفلاین
            Matin Mousavi 1
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Matin Mousavi 1 انجام شده
            #5

            Matin Mousavi 1

            سردار سورنا

            سورن یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ، در زمان اشکانیان است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان در همه جا پیروز بودند، برای اولین بار با شکستی سخت و تاریخی روبرو ساخت. او جوانی بود آریایی، خردمند، نیکوچهره، تنومند، دلیر، بلندبالا، با موی بلند و ظریف که پیشانی‌بندی به سبک ایرانیان باستان بر سر می‌بست. وی از خاندان سورن یکی از هفت خاندان معروف ایرانی (در زمان اشکانیان و ساسانیان) بود. سورن در زبان فارسی پهلوی به معنی نیرومند میباشد. (نمونه دیگر این واِِژه در کلمه اردیسور آناهیتا یعنی ناهید بالنده و نیرومند بکار رفته است.) از دیگر نام آوران این خاندان ویندهفرن (گندفر) است که در سده نخست میلادی استاندار سیستان بود؛ قلمرو او از هند و پنجاب تا سیستان و بلوچستان امتداد داشت. برخی پژوهشگران او را با رستم دستان قهرمان حماسی ایران یکی می‌دانند. ذکر نام رستم در منظومه پهلوی اشکانی درخت آسوریک ارتباط او را با اشکانیان نشان می‌دهد.

            ژولیوس سزار (Julius)، پومیه (Pompee) و کراسوس (crassus) سه تن از سرداران و فرمانروایان بزرگ روم بودند که سرزمینهای پهناوری را که به تصرف دولت روم در آمده بود، به طور مشترک اداره می‌کردند. آنها در سوم اکتبر سال 56 پیش از میلاد در نشست لوکا (Luca) تصمیم حمله به ایران را گرفتند.

            کراسوس فرمانروای بخش شرقی کشور روم آن زمان ، یعنی شام (سوریه) بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران، دستیابی به گنجینه‌های ارزشمند ایران و سپس گرفتن هند را در سر می‌پروراند و سرانجام با حمله به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت. وی فاتح جنگ بردگان و درهم کوبنده اسپارتاکوس سردار قدرتمند انقلاب بردگان بود.کراسوس (رییس دوره ای شورا) با سپاهی مرکب از42 هزار نفر از لژیونهای ورزیده روم که خود فرماندهی آنان رابرعهده داشت به سوی ایران روانه شد و ارد (اشک13) پادشاه اشکانی، سورن سردار نامی ‌ایران را مامور جنگ با کراسوس و دفع یورش رومی‌ها کرد. نبرد میان دو کشور در سال 53 پیش از میلاد در جلگه‌های میانرودان (بین النهرین) و در نزدیکی شهر حران یا کاره (carrhae) روی داد. در جنگ حران، سورن با یک نقشه نظامی‌ماهرانه و بهیاری سواران پارتی که تیراندازان چیره دستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و اسیر کند. کراسوس و پسرش فابیوس Fabius (پوبلیوس) دراین جنگ کشته شدند و تنها شمار اندکی از رومی‌ها موفق به فرار گردیدند.

            جانم❤💪💪

            چون عهد نمیشود کسی فردا را
            حالی خوش دار این دل پر سودا را

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            4
            • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

              این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

              واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

              متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

              @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

              Matin Mousavi 1M آفلاین
              Matin Mousavi 1M آفلاین
              Matin Mousavi 1
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Matin Mousavi 1 انجام شده
              #6

              Matin Mousavi 1

              سردار بابک خرمدین

              خواهشا چند لحظه فرصت بزارید و این رو بخوانید. واقعا قلبم شکست از این همه وطن فروشی و ناسپاسی.

              روح بابک بزرگ شاد❤🖤🖤
              با فروپاشي شاهنشاهي ساساني توسط اعراب آنان که از ژرفاي بيابانهاي عربستان به ايران آمده بودند نظامي را بر پا کردند که ايران را به ما قبل دوران مادها برد . ولي خوشبختانه با پيروزي انقلاب بزرگ شرق به رهبري بزرگ مردي به نام ابومسلم خراساني نظام شبه برده داري و شبه فئودالي اعراب به يکباره فرو ريخت و دوباره ايرانيان به حکومت بازگشتند و مملکت را در دست گرفتند و تلاش براي از بين بردن نظام شبه فئودالي و برده گي اعراب را آغاز کردند . از میان پيشگامان اين قیام بزرگ براي رهائی از استیلای اعراب ميتوان به يوسف برم - سپيدگامگان - سرخ جامگان - حمزه آذرک سيستاني و بابک خرمدين نام برد . خرمدين در آن زمان به کساني گفته ميشد که داراي دين بهي ميبودند که آنرا زرتشتي ميناميدند و پيرو مزدک . در انجمن بابک گريستن معني نداشت و آنان از آيين زرتشتي و مزذکي پيروي ميکردند و گريستن را جزو مکروهات دين ميدانستند و شاد زيستن را مستحبات . اما شاد زيستن براي آنان به اين معنا بود که تنها زماني انسان ميتواند شاد باشد که در جامعه محروميت نباشد و مردم در رفاه باشند . آنان از آيين زرتشتي پيروي ميکردند و چراگاهها و رودخانه ها و زمينهاي کشاورزي را براي مردم رايگان قرار دادند تا اربابان نتواند حقي از کشاورزان ضايع کنند و سپس ازدواج يک مرد با دو زن در يک زمان را منع کردند و مساوات بين زنان و مردان را برقرار کردند .بابک سردار ايران در آغاز قرن دوم و به عبارتي در سال 200 ق جنبش خود را رسما آغاز کرد . "ابن حزم" مينويسد ايرانيان از نظر وسعت ممالک و فزوني نيرو بر همه ملتها برتري داشتند. مرکز فعاليت بابک در آذربايجان بود . به گزارش "بلاذري" در حاکميت ابن فيس اعراب گروه گروه به آذربايجان خيزش ميکردند و اموال و زمينهاي آنان را تصرف کردند . طبق تاريخي بخارا از اعراب چنين ميگويد : مردي وي را دو دختربود که "ورقا ابن نصر" هردو دختر را بيرون کشيد . مرد گفت : از بين اين شهر بزرگ چرا دختران مرا ميبري ؟ مرد عرب جواب نداد و اعتنايي نکرد . پدر بجست و کاردي بزد و برشکمش فرو برد . خبر به سران قبيله رسيد و تمام مرداني که در آن روستا قادر به جنگ بودند به جهت تنبيه توسط اعراب وحشي کشته شدند . ابومسلم شرق ايران را از اعراب پاکسازي کرده بود و آذربايجان همچنان در قدرت اعراب بود . بنابراين بابک برخواست و به پشتوانه مردم دست به نهضتي زد که در تاريخ هميشه جاويد ماند . نخستين درگيري سپاه مامون با بابک در سال 204 ق گزارش شده است و نتيجه اين جنگ پيروزي بابک شد . سال ديگر مجددا لشگري از اعراب براي مبارزه با بابک عازم آذربايجان شد و در نتيجه سپاه اعراب در سال 206 ق توسط بابک به کلي در هم کوبيده شد . بعد از آن در سالهاي 206 تا 212 هر سال سپاه عباسي عازم جنگ با بابک شدند که هرباره شکست خوردند . در سال 209 ق در دو نبرد بزرگ دو تن از فرماندهاي برجسته مامون به قتل رسيدند . بابک در تمامی جنگهای خود با دلاوری و شهامت و اراده ای قوی خواب و خوراک و قدرت این اعراب وحشی را از بین برد.در یکی از نبردها که بابک با 200 نفر برای مقابله با 80000 نفر تازی میشتابد خرمدینیان در آستانه ی شکست بودند _چون یک فرمانده ی کاردانی تازیان را هدایت میکرد تازیان داشتند پیروز میشدند که بابک و برادرش مازیار و کاوه زره ی خود را در آوردند _ بابک فرمود:بنگرید و آگاه باشید که این آرین نبرد ماست . اعراب از این جمله به وحشت افتادند.بابک به دل سپاه تازیان وارد گشت و فرمانده ی تازیان را کشت و اینقدر مقاومت کردند که اعراب از بیم جانشان فرار کردند وبابک و یارانش آنها را تعقیب نموده و همه ی آنها را درهم کوبید و منهدم ساخت.در سال 212 ق محمد ابن حميد طوسي با سمت والي آذرايجان اعزام شد و سپاه بزرگي در اختيارش گذاردند تا به کار بابک خاتمه دهد . محمد بن حميد نزديک به دو سال با بابک درگير جنگ بود که در نهايت در ربيع الاول 214 ق / خرداد 208 ش محمد ابن حميد در کنار روستاي بهشت آباد کشته شد و سپاه او به کلي منهدم گشت . بعد از اين پيروزي هاي چشمگير بابک به گفته تاريخ طبري مردم تا اصفهان و همدان به جنبش او پيوستند . در آن زمان مامون در سال 18 رجب 218 ق درگذشت و برادرش معتصم به جايش نشست . او بلافاصله لشگري به غرب ايران گسيل کرد که به گفته تاريخ طبري در اواخر اين سال شست هزار نفر از روستائيان همدان را قتل عام کردند . ولي در نهايت بابک سپاه معتصم را شکست داد و مرز فعاليت بابک تا بغداد هم رفت و معتصم از بيم حمله بابک به کاخش محل خود را به سامرا منتقل نمود و آنجا در آينده پايتخت دولت عباسي شد . در آن زمان معتصم مبارزه با بابک را به دست يک شاهزاده ايراني فراري که به وي پناه آورده بود به نام افشين داد که از خاندان ساساني بود . افشين که به دستور معتصم قصد جان بابک را کرده بود تصميم به جنگ با وي کرد ولي از آنجا که ميدانست در اين جنگ بايد تعدادي زيادي از هموطنان خود را بکشد دست به گفتگو زد و از مردم خواست تسليم وي گردند . به گفته تاريخ طبري ميگويد تعدادي زيادي از مردم که از جنگ و کشتار به تنگ آمده بودند تسليم افشين شدند . و افشين در يورشي به سپاه بابک تعداد زيادي ازآنها را کشت ( در زمستان 214 ش ) و بابک مجبور به فرار گشت . به مناسبت مناطق کوهستاني و سرما افشين به برزند برگشت . بعد از گذشت دو سال ( در سال 216 ش ) بابک موفق به جمع آوري سپاه ديگري شد و آماده مقابله با افشين گشت و بعد از چنيدن نبرد با افشين هردو تصميم به صلح کردند و در زماني که براي گفتگو به مکاني نزديک شده بودند تيپهاي سپاه افشين وارد شهر شدند و و آتش گشودند و شهر را ويران ساختند عده کثيري کشته شدند ( به طوري که بعد از گذشت سه روز اثري از شهر به جا نماد ) گروهي بر فراز قلعه بابک رفتند و پرچم اسلام را در آنجا برافراشتند .در نتيجه خبر به بابک رسيد و او مکان گفتگو و صلح را ترک کرد و خود را به شهر رساند . ولي دير شده بود و خانواده بابک از جمله پسرش اسير شده بودند . افشين پسر بابک را مجبور به نوشتن نامه اي کرد تا بنويسد که بابک ( پدرش ) اگر تسليم شود به صلاح همگان است . نامه به دست بابک رسيد و او که به همراه زن و مادر و يک برادرش به قصد ارمنستان سفر ميکرد با خواندن نامه بر افروخته شد و گفت اگر آن جوان پسر من بود بايد جوانمردانه ميمرد نه اينکه خودش را تسليم دشمن کند و به پيام آوران نامه گفت به او بگويند حيف از نان من که بر تو است اگر زنده بمانم ميدانم با تو چه کنم . در چند روز بعد مادر و زن و برادرش دستگير شدند و بابک به تنهايي مجبور به فرار به ارمنستان کرد . افشين که براي دستگيري بابک جايزه هاي زيادي گذاشته بود مردم را به به فروختن بابک تحريک کرد . و در نهايت يکي از کشاورزان که رخت و لباس برازنده و شمشير زرين او را ديد متوجه شد او شخص معمولي نيست و احتمالا بابک خرمدين است و در نتيجه او را به منزل دعوت کرد و بابک که خسته از راه و جنگ و زندگي دعوتش را پذيرفت.و بعد سراغ کشيش شهر رفت و او را خبر داد و در نتيجه کشيش بعد از چند روز پذيرايي از بابک و جلب اعتماد وي محل او را به افشين اطلاع داد و در نتيجه بابک دستگير شد . سپس او را دست بسته به قرارگاه افشين بردند و در بين راه مردمجمع شده بودند و از دستگيري رهبر محبوبشان زنان شيون ميکردند و بر سر ميزدند . سپس خليفه جايزه بزرگي به افشين داد و دستور داد تا بابک را به سامرا منتقل کنند و او را در لباسي زنانه و حنا کرده همراه با نقش و نگار در شهر گرداندند تا درس عبرتي براي ديگران شود تا از وطن خودشان دفاع نکند و سپس مراسم اعدام او با هياهو و شلوغي زيادي آماده اجرا گشت . "ابن الجوزي" مينويسد معتصم در کنار بابک نشست و گفت تو که اينهمه استقامت و مبارزه کردي حالا مشخص خواهد شد که چقدر تحمل داري . بابک نيز گفت : خواهيم ديد
              چون يک دست بابک را با شمشير زدند خون از بازوانش فوران کرد و او صورتش را از خون دستانش رنگين کرد . خليفه پرسد چرا چنين کردي ؟ بابک گفت : وقتي دستهايم را قطع کردي خون بدنم خارج ميشود و چهره ام زرد رنگ و آنگاه تو خواهي گفت که چهره من از ترس مرگ زرد شد و من مايل نيستم چهره زرد رنگ مرا دشمن ( اعراب ) ببيند. سپس پاهاي بابک قطع شد و شکمش را دريدند و در نهايت سر از بدنش جدا کردند و لاشه بابک را بر روي چوبه داري بلند در سامرا قرار دادند و سرش را خليفه براي عبدالله طاهر به خراسان فرستاد . اعدام بابک چنان مهم بود که محل دارش تا چند قرن به نام "خشبه بابک" ( چوبه دار بابک ) شهرت همگاني داشت . برادر بابک نيز مانند وي طبق گفته طبري تکه تکه شد و او هم مانند برادر بدون فرياد و شيوني از دنيا رفت . هم اکنون مراسم يادبود اين سردار در شهر کليبر در آذربايجان بر فراز کوهي که قلعه او هم آنجا قرار دارد همه ساله گرامي داشته ميشود .

              بدين گونه بابک خرمدين بعد از 22 سال مبارزه پر افتخار براي کشورش که در تمام جنگها با اعراب پيروز بيرون مي آمد با توطئه يک ايراني فراري و مردم ناسپاس گرفتار شد و زندگي وطن پرستانه اش به پايان رسيد... روحش شاد باد

              چون عهد نمیشود کسی فردا را
              حالی خوش دار این دل پر سودا را

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              3
              • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

                این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

                واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

                متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

                @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

                Matin Mousavi 1M آفلاین
                Matin Mousavi 1M آفلاین
                Matin Mousavi 1
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #7

                Matin Mousavi 1

                Mahan Xodayi 2
                Farhan Honar
                @حامد-صباحی
                @حمید-صباحی
                Marzieh Abouei
                @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم-پرو @بچه-های-تجربی-کنکور-1402 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم-پرو @بچه-های-ریاضی-کنکور-1402 @فارغ-التحصیلان-آلاء

                چون عهد نمیشود کسی فردا را
                حالی خوش دار این دل پر سودا را

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                7
                • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

                  Matin Mousavi 1

                  سردار هارپاگ

                  هارپاگ از فرماندهان حکومت ماد بود که به حمایت از کوروش پرداخت و سپاه خود را تسلیم کوروش کرد. بسیاری از افراد سپاه ماد بنا به توصیه او به سپاه پارس پیوستند و نیرویی بزرگ و مقتدر به وجود آمد که مایه هراس همسایگان ایران شد.

                  سپاه کوروش چون نیرو گرفت، همسایگان ایران به وحشت افتادند و از این همسایگان دولت لیدی و بابل بیشتر از دیگران وحشت زده شدند. دریکی از جنگ‌ها سپاه لیدی‌ها که به سواره نظام خود متکی بودند، دشتی را برای جنگ برگزیدند تا بهتر بتوانند بجنگند و کوروش چون این سواره نظام را دید، واهمه کرد و هارپاگ به او گفت اسب از شتر می‌هراسد و دستور داد شترهایی را که باروبنه سپاه کوروش را می‌بردند، بیاوردند و سربازان را سوار بر شترها کرد و فرمان پیشروی داد و در نتیجه اسب‌های لیدیایی از شترها ترسیدند و گریختند. هارپاگ همچنین به فرمان کوروش به آسیای صغیر فرستاده شد و از او به عنوان فرمانده سرزمین‌های ساحلی یاد شده است.

                  هارپاگ در داستان های تاریخی یگانه مردی بود که به یاری کوروش بزرگ شتافت و زمینه ساز حکومت شاهنشاهی و کهن کوروش بزرگ بوده است. از آن روزگاران تا امروز آتشکده و کوههای بسیاری در روستاها و شهرهای کهن ایران نام هارپاگ را یدک می کشند و یادآور این مرد بزرگ می باشد. امروزه تنها آتش كده ايي به نام هار پاگ كه هنوز هم پا بر جاست در روستاي ابيانه است.

                  Mahan Xodayi 2M آفلاین
                  Mahan Xodayi 2M آفلاین
                  Mahan Xodayi 2
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #8

                  Matin Mousavi 1 در سردارانمون❤🖤❤ گفته است:

                  Matin Mousavi 1

                  سردار هارپاگ

                  هارپاگ از فرماندهان حکومت ماد بود که به حمایت از کوروش پرداخت و سپاه خود را تسلیم کوروش کرد. بسیاری از افراد سپاه ماد بنا به توصیه او به سپاه پارس پیوستند و نیرویی بزرگ و مقتدر به وجود آمد که مایه هراس همسایگان ایران شد.

                  سپاه کوروش چون نیرو گرفت، همسایگان ایران به وحشت افتادند و از این همسایگان دولت لیدی و بابل بیشتر از دیگران وحشت زده شدند. دریکی از جنگ‌ها سپاه لیدی‌ها که به سواره نظام خود متکی بودند، دشتی را برای جنگ برگزیدند تا بهتر بتوانند بجنگند و کوروش چون این سواره نظام را دید، واهمه کرد و هارپاگ به او گفت اسب از شتر می‌هراسد و دستور داد شترهایی را که باروبنه سپاه کوروش را می‌بردند، بیاوردند و سربازان را سوار بر شترها کرد و فرمان پیشروی داد و در نتیجه اسب‌های لیدیایی از شترها ترسیدند و گریختند. هارپاگ همچنین به فرمان کوروش به آسیای صغیر فرستاده شد و از او به عنوان فرمانده سرزمین‌های ساحلی یاد شده است.

                  هارپاگ در داستان های تاریخی یگانه مردی بود که به یاری کوروش بزرگ شتافت و زمینه ساز حکومت شاهنشاهی و کهن کوروش بزرگ بوده است. از آن روزگاران تا امروز آتشکده و کوههای بسیاری در روستاها و شهرهای کهن ایران نام هارپاگ را یدک می کشند و یادآور این مرد بزرگ می باشد. امروزه تنها آتش كده ايي به نام هار پاگ كه هنوز هم پا بر جاست در روستاي ابيانه است.

                  220px-General_Harpagos.jpg
                  ژنرال هارپاگ(سمت چپی)

                  ....صبر اوج احترام به حکمت خداست....

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  8
                  • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

                    Matin Mousavi 1

                    سردار آریوبرزن

                    در بهار سال ۳۳۴ قبل از میلاد، اسكندر مقدونی با ۴۰ هزار سپاهی عازم ایران شد. در این زمان داریوش سوم هخامنشی فرمانروای ایران بود.
                    اسكندر از راه تنگه «هلس پنت» حركت كرد و پس از عبور از دجله و با سختی های زیاد وارد خاك ایران شد.
                    به گفته مورخان در این زمان تنها كار مفید ایرانیان سوزاندن آذوقه ها و زمین های كشاورزی در مسیر حركت اسكندر بود. خطای بزرگ پارسیان در آن زمان عدم مخالفت با عبور اسكندر از رود دجله است.
                    تمامی اشتباهات از زمان حركت اسكندر تا رسیدن به ایران و آنچه كه بعد انجام شد بر یك چیز دلالت می كند: نه كسی به جز آریوبرزن ( سردار قهرمان و میهن پرست بسیار حساس ملی این زمان) برای فداكاری حاضر بوده و نه نقشه راهی در كار بود. پارسی های این زمان پارسی های زمان كوروش نبودند و حكومتشان بر دنیای آن زمان در مدت دو قرن آنها را ناز پرورده و سست بار آورده بود.

                    جغرافیای كهگیلویه و بویراحمد كوهستانی است و تنگه های بسیاری دارد كه همه آنها می توانند از نظر نظامی استراتژیك باشند و گویا نبرد آریوبرزن با اسكندر در یكی از همین تنگه ها رخ داده است كه هنوز محققان درباره این تنگه اتفاق نظر ندارند.
                    تنگ تكاب، تنگ پیرزال، تنگ سولك، تنگاری و تنگ تامرادی از جمله این تنگه هاست كه محققان هنوز درباره اینكه جنگ اصلی در كدام تنگه رخ داده است اتفاق نظر ندارند.

                    ** دلاوری آریوبرزن در دربند پارس
                    در سال ۳۳۱ ق.م آریوبرزن قهرمان ملی ایران در واپسین دوره افتخار آمیز هخامنشیان با ۲۵ هزار سپاهی تنگه دربند پارس را اشغال كرده و منتظر بود تا اسكندر و سپاهش به آن وارد شوند.
                    آریوبرزن در این تنگه دیواری ساخت و هنگامی كه مقدونی ها پیش آمدند پارس ها سنگ های بزرگ از بالای كوه به زیر غلتاندند سنگ ها با قوت هرچه تمام تر به پایین پرتاب شده و بر سر مقدونی ها می افتاد.
                    علاوه بر آن مدافعان معبر از هر طرف باران تیر و سنگ فلاخن بر مقدونی ها می باریدند. تلفات سپاه اسكندر زیاد بود بی آنكه بتوانند از دشمنان خود انتقام بگیرند.
                    اسكندر برخلاف میل باطنی خود مجبور به عقب نشینی می شود. پس از اینكه اسكندر عقب نشینی كرد با غیب گویان و مطلعان به شور پرداخت. اسكندر از اسیران در بند خود هم در زمینه راه رسیدن به پارس تحقیقاتی كرد.
                    یكی از این اسیران مسلط به زبان یونانی و پارسی كه چوپان بود و همه راه ها را به خوبی می شناخت به اسكندر گفت: این خیال كه بتوانی از راه كوهستان به پارس بروی بیهوده است. اسیر ذكر شده موظف شد كه اسكندر را به مقصدش برساند و راه رسیدن به پارس را به او نشان دهد.
                    اسیر ابتدا امتناع می كند اما بعد مجبور می شود سپاه اسكندر را از كوره راه به محلی برساند كه پشت ایرانیان را بگیرد.
                    در نیمه های شب اسكندر بدون اینكه شیپور جنگ را نواخته باشد اختیار خود را به دست چوپان سپرده و قدم در كوره راه فردی می گذارد كه صداقتش بر او آشكار نیست.
                    بعد از تلاش های زیاد مقدونی ها با یاس فراوان به قله كوه رسیدند و از این جا راهی بود كه آنها را به اردوی آریوبرزن هدایت می كرد. بعد از چند روز مقدونی ها به قراولانی از سپاه پارس رسیدند.
                    به این ترتیب با راهنمایی یك اسیر، پارسی ها دیدند كه از هر طرف اسلحه مقدونی ها می درخشد. پارسی ها نه راه پیش داشتند و نه راه پس با این وجود تسلیم نشدند و جدالی كردند كه خاطره آن در تاریخ جاوید ماند.
                    نبرد دلیران سخت بود و پافشاری سپاه آریوبرزن به حدی بود كه به صورت پیاده به لشكر اسكندر یورش می بردند و با تیرهای خود مقدونی ها، آنها را می كشتند.
                    آریوبرزن با چهل سوار و پنج هزار پیاده خود را بی پروا به سپاه مقدونی می زد و تلفات زیادی از آنها می گرفت با این كار توانست از محاصره بیرون برود.
                    با این اقدام آریوبرزن می خواست به كمك پایتخت بشتابد و پرسپولیس را قبل از رسیدن مقدونی ها اشغال كند.
                    ولی قشونی كه اسكندر از قبل به طرف پارس فرستاده بود مانع اجرای هدف آریوبرزن می شود و این سردار دلیر ایرانی در موقعیتی پرمخاطره قرار می گیرد. از یك سو نمی توانست به پارس وارد شود و از طرف دیگر سپاهیان اسكندر او را سخت تعقیب می كردند.
                    قهرمان ملی ایران حاضر به تسلیم نمی شود و به طرز حیرت انگیزی خود را به صفوف سپاهیان مقدونی زد و از جان گذشته چنان جنگید تا سرانجام خود و یارانش شرافتمندانه به خاك غلتیدند و جان مقدس خود را در راه ایران و ایرانی نثار كردند.
                    اگر مورخان یونانی ذكری از این واقعه نكرده بودند خبری از این فداكاری و وظیفه شناسی افتخارانگیز ملی به ما نمی رسید.

                    Mahan Xodayi 2M آفلاین
                    Mahan Xodayi 2M آفلاین
                    Mahan Xodayi 2
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #9

                    Matin Mousavi 1 در سردارانمون❤🖤❤ گفته است:

                    Matin Mousavi 1

                    سردار آریوبرزن

                    در بهار سال ۳۳۴ قبل از میلاد، اسكندر مقدونی با ۴۰ هزار سپاهی عازم ایران شد. در این زمان داریوش سوم هخامنشی فرمانروای ایران بود.
                    اسكندر از راه تنگه «هلس پنت» حركت كرد و پس از عبور از دجله و با سختی های زیاد وارد خاك ایران شد.
                    به گفته مورخان در این زمان تنها كار مفید ایرانیان سوزاندن آذوقه ها و زمین های كشاورزی در مسیر حركت اسكندر بود. خطای بزرگ پارسیان در آن زمان عدم مخالفت با عبور اسكندر از رود دجله است.
                    تمامی اشتباهات از زمان حركت اسكندر تا رسیدن به ایران و آنچه كه بعد انجام شد بر یك چیز دلالت می كند: نه كسی به جز آریوبرزن ( سردار قهرمان و میهن پرست بسیار حساس ملی این زمان) برای فداكاری حاضر بوده و نه نقشه راهی در كار بود. پارسی های این زمان پارسی های زمان كوروش نبودند و حكومتشان بر دنیای آن زمان در مدت دو قرن آنها را ناز پرورده و سست بار آورده بود.

                    جغرافیای كهگیلویه و بویراحمد كوهستانی است و تنگه های بسیاری دارد كه همه آنها می توانند از نظر نظامی استراتژیك باشند و گویا نبرد آریوبرزن با اسكندر در یكی از همین تنگه ها رخ داده است كه هنوز محققان درباره این تنگه اتفاق نظر ندارند.
                    تنگ تكاب، تنگ پیرزال، تنگ سولك، تنگاری و تنگ تامرادی از جمله این تنگه هاست كه محققان هنوز درباره اینكه جنگ اصلی در كدام تنگه رخ داده است اتفاق نظر ندارند.

                    ** دلاوری آریوبرزن در دربند پارس
                    در سال ۳۳۱ ق.م آریوبرزن قهرمان ملی ایران در واپسین دوره افتخار آمیز هخامنشیان با ۲۵ هزار سپاهی تنگه دربند پارس را اشغال كرده و منتظر بود تا اسكندر و سپاهش به آن وارد شوند.
                    آریوبرزن در این تنگه دیواری ساخت و هنگامی كه مقدونی ها پیش آمدند پارس ها سنگ های بزرگ از بالای كوه به زیر غلتاندند سنگ ها با قوت هرچه تمام تر به پایین پرتاب شده و بر سر مقدونی ها می افتاد.
                    علاوه بر آن مدافعان معبر از هر طرف باران تیر و سنگ فلاخن بر مقدونی ها می باریدند. تلفات سپاه اسكندر زیاد بود بی آنكه بتوانند از دشمنان خود انتقام بگیرند.
                    اسكندر برخلاف میل باطنی خود مجبور به عقب نشینی می شود. پس از اینكه اسكندر عقب نشینی كرد با غیب گویان و مطلعان به شور پرداخت. اسكندر از اسیران در بند خود هم در زمینه راه رسیدن به پارس تحقیقاتی كرد.
                    یكی از این اسیران مسلط به زبان یونانی و پارسی كه چوپان بود و همه راه ها را به خوبی می شناخت به اسكندر گفت: این خیال كه بتوانی از راه كوهستان به پارس بروی بیهوده است. اسیر ذكر شده موظف شد كه اسكندر را به مقصدش برساند و راه رسیدن به پارس را به او نشان دهد.
                    اسیر ابتدا امتناع می كند اما بعد مجبور می شود سپاه اسكندر را از كوره راه به محلی برساند كه پشت ایرانیان را بگیرد.
                    در نیمه های شب اسكندر بدون اینكه شیپور جنگ را نواخته باشد اختیار خود را به دست چوپان سپرده و قدم در كوره راه فردی می گذارد كه صداقتش بر او آشكار نیست.
                    بعد از تلاش های زیاد مقدونی ها با یاس فراوان به قله كوه رسیدند و از این جا راهی بود كه آنها را به اردوی آریوبرزن هدایت می كرد. بعد از چند روز مقدونی ها به قراولانی از سپاه پارس رسیدند.
                    به این ترتیب با راهنمایی یك اسیر، پارسی ها دیدند كه از هر طرف اسلحه مقدونی ها می درخشد. پارسی ها نه راه پیش داشتند و نه راه پس با این وجود تسلیم نشدند و جدالی كردند كه خاطره آن در تاریخ جاوید ماند.
                    نبرد دلیران سخت بود و پافشاری سپاه آریوبرزن به حدی بود كه به صورت پیاده به لشكر اسكندر یورش می بردند و با تیرهای خود مقدونی ها، آنها را می كشتند.
                    آریوبرزن با چهل سوار و پنج هزار پیاده خود را بی پروا به سپاه مقدونی می زد و تلفات زیادی از آنها می گرفت با این كار توانست از محاصره بیرون برود.
                    با این اقدام آریوبرزن می خواست به كمك پایتخت بشتابد و پرسپولیس را قبل از رسیدن مقدونی ها اشغال كند.
                    ولی قشونی كه اسكندر از قبل به طرف پارس فرستاده بود مانع اجرای هدف آریوبرزن می شود و این سردار دلیر ایرانی در موقعیتی پرمخاطره قرار می گیرد. از یك سو نمی توانست به پارس وارد شود و از طرف دیگر سپاهیان اسكندر او را سخت تعقیب می كردند.
                    قهرمان ملی ایران حاضر به تسلیم نمی شود و به طرز حیرت انگیزی خود را به صفوف سپاهیان مقدونی زد و از جان گذشته چنان جنگید تا سرانجام خود و یارانش شرافتمندانه به خاك غلتیدند و جان مقدس خود را در راه ایران و ایرانی نثار كردند.
                    اگر مورخان یونانی ذكری از این واقعه نكرده بودند خبری از این فداكاری و وظیفه شناسی افتخارانگیز ملی به ما نمی رسید.

                    اریو برزن
                    25555.jpg بارگیری.jpeg

                    ....صبر اوج احترام به حکمت خداست....

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    5
                    • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

                      این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

                      واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

                      متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

                      @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

                      Matin Mousavi 1M آفلاین
                      Matin Mousavi 1M آفلاین
                      Matin Mousavi 1
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #10

                      Matin Mousavi 1 download.jpeg download (1).jpeg

                      سردار سورنا

                      چون عهد نمیشود کسی فردا را
                      حالی خوش دار این دل پر سودا را

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      4
                      • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

                        این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

                        واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

                        متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

                        @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

                        Matin Mousavi 1M آفلاین
                        Matin Mousavi 1M آفلاین
                        Matin Mousavi 1
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #11

                        Matin Mousavi 1 Papak_Xorramdin.jpg Babək_Xaçmaz.jpg

                        سردار بابک خرمدین

                        چون عهد نمیشود کسی فردا را
                        حالی خوش دار این دل پر سودا را

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        5
                        • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

                          این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

                          واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

                          متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

                          @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

                          Matin Mousavi 1M آفلاین
                          Matin Mousavi 1M آفلاین
                          Matin Mousavi 1
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #12

                          Matin Mousavi 1 بارگیری (1).jpeg

                          آرامگاه آریوی بزرگ🖤❤🖤

                          چون عهد نمیشود کسی فردا را
                          حالی خوش دار این دل پر سودا را

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          3
                          • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

                            این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

                            واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

                            متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

                            @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

                            Matin Mousavi 1M آفلاین
                            Matin Mousavi 1M آفلاین
                            Matin Mousavi 1
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #13

                            Matin Mousavi 1
                            سردار بهمن جادویه
                            images (5).jpeg

                            ن ولید بین سال‌های ۶۳۲ تا ۶۳۳ میلادی در طی جنگ‌هایی توانست حیره را تصرف کند. پس از تصرف حیره ابوبکر او را به شام روانه کرد و مثنی بن حارث شیبانی در عراق جایگزین او شد. با عزیمت خالد بیشتر شهرها و آبادی‌هایی که بتاراج عرب رفته بودند یا تن به پرداخت جزیه و خراج داده بودند، باز از فرمان اعراب سر فرو پیچیدند. رستم فرخزاد که در این زمان کسب قدرت کرده بود، دهقانان سواد را به دفع اعراب واداشت و به هر آبادی کسی را فرستاد تا مردم را بر عرب بشوراند.[۱] در سال ۶۳۴ میلادی بهمن جاذویه توسط رستم فرخزاد از تیسفون به همراه سپاه و فیل های جنگی به سواد اعزام شد؛ از آن سوی ابوعبیدبن مسعود ثقفی نیز در کرانهٔ غربی فرات در جایی به نام مروحه لشکرگاه زد. در آن محل بر روی فرات پلی واقع بود ابوعبید با لشکر خویش از آن پل گذشت و در طی جنگی سخت ابوعبید با حدود چهار هزار نفر از لشکریانش در این جنگ که جنگ پل نامیده می‌شود، کشته شدند و گروه باقی‌مانده فرار کردند.[۲] همچنین مثنی بن حارث شیبانی در این جنگ زخمی شد و چندی بعد در اثر همین زخم فوت کرد. بهمن جادویه می‌خواست تا فراریان را دنبال کند لیکن خبر رسید که در تیسفون باز اختلاف پدید آمده‌است از این رو بهمن راه تیسفون را در پیش گرفت

                            چون عهد نمیشود کسی فردا را
                            حالی خوش دار این دل پر سودا را

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            2
                            • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

                              این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

                              واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

                              متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

                              @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

                              Matin Mousavi 1M آفلاین
                              Matin Mousavi 1M آفلاین
                              Matin Mousavi 1
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #14

                              Matin Mousavi 1

                              بانو آرتمیس

                              همزمان با نبرد ترموپیل جنگی مابین ناوگان دریایی ایران و یونانی‌ها در آرتمیزیوم رخ داد، نیروی دریایی یونانی‌ها متشکل بود از ۲۷۱ کشتی که در این بین سهم آتنی‌ها از همه بیشتر یعنی ۱۲۰ فروند بود ولی ریاست این عده بر عهده شخصی به نام اوریبیاد از اهالی اسپارت سپرده شده بود زیرا متحدین اعلام کرده بودند که اگر ریاست با آتنی‌ها باشد متفرق خواهند شد و آتنی‌ها از ترس اینکه نفاق کل یونان را بر باد دهد با ریاست اسپارتی‌ها موافقت کردند.

                              در سوی دیگر ناوگان بزرگ دریایی شاهنشاهی ایران به فرماندهی آرتمیس در حال نزدیک شدن بود، بنابر گزارش هرودت نیروهای یونانی وقتی به آرتمیزیوم رسیده و عده کشتیهای و مردان جنگی پارس را دیدند وحشت بزرگی به آن‌ها دست داده تصمیم به فرار گرفتند و چون اهالی اوبه اوضاع را چنین دیدند نزد. نزد تمیستوکلس رفته سی تالان پول به او دادند تا یونانیها را مجبور کند در اوبه بمانند و جنگ کنند، تمیستوکلس این پول را بین سرداران یونانی تقسیم کرده از جمله پنج تالان به فرمانده آوری بیاد داد و چنین وانمود کرد که این پول را از جیب خود می‌دهد و بدین ترتیب با پرداخت رشوه آوری بیاد و دیگر فرماندهان را بطرف خود جلب یونانیها موافقت کردند که در آرتمیزیوم بمانند و نبرد دریایی آغاز شد.

                              در ابتدا پارس‌ها چون عده کم کشتیهای یونانی را دیدند اشتیاق به حمله پیدا کرده تصمیم گرفتند کل ناوگان یونان را یکجا نابود کنند اما از آنجا که این جنگ در بعد از ظهر حادث شده بود پارس‌ها گمان بردند که با شروع حمله جنگ به درازا بکشد و یونانی‌ها از تاریکی شب استفاده کرده بگریزند حال آنکه تصمیم بر آن بود که همه نیروهای یونان یکجا نابود گردد بنابراین پارس‌ها حیله‌ای بکار برده ۲۰۰ کشتی را مأمور کردند تا اوبه را دور زده از پشت سر یونانیها به اوریپ داخل شوند و ناوگان یونان را محاصره کنند اما در همین حین یکی از یونانی‌ها که داخل سپاه پارس بود بنام سیل لیاس از فرصت استفاده کرده به سمت یونانی‌ها گریخت و خبر دور زدن ۲۰۰ کشتی پارسی را به یونانی‌ها داد سرداران یونانی مجلس مشورتی ترتیب داده و تصمیم گرفتند که فرصت به پارس‌ها نداده حمله را شروع کنند. یونانی‌ها نیمه شب به طرف پارس‌ها هجوم بردند ایرانی‌ها که می‌دیدند یونانی‌ها با عده کمی به طرف آن‌ها می‌آیند یقین حاصل کرده که آن‌ها دیوانه شده‌اند که خود را به طرف فنای حتمی سوق می‌دهند پس صفوف خود را آراستند و آماده نبرد شدند با شیپور اول دو طرف صف آرائی کرده و شیپور دوم نبرد سختی آغاز شد پاروزنان با قدرت هرچه تمامتر پارو می‌زدند و کشتیها سینه دریا را می‌شکافتند سرداران نیز با فریادهای بلند پاروزنان را تشویق به پاروزدن بیشتر می‌کردند سربازان دو طرف نیز بر عرشه کشتی‌ها ایستاده به نزدیک شدن دشمن می‌نگریستند در دل آن‌ها اضطراب و دلهره فراوانی بروز می‌کرد و دندان‌ها را بر یکدیگر سائیده قبضه شمشیر خود را می‌فشردند سرانجام کشتی‌ها به همدیگر رسیده به سختی به هم برخورد کردند و جنگ آغاز شد، نبرد سختی بر روی عرشه کشتی‌ها آغاز شد و دو طرف به یک اندازه شجاعت به خرج دادند و عده تلفات هر دو برابر بود. اما چون شب هنگام بود نتیجه قطعی حاصل نشد هر دو طرف دست از نبرد برداشته به جایگاه‌های خود برگشتند. در روز دوم نبرد، ۲۰۰ کشتی ایرانی که مأمور بودند جزیره اوبه را دور بزنند دچار طوفان شده و تعدایی از آن‌ها به ساحل برخورد کرده غرق شدند چون خبر به یونانی‌ها رسید بر قوت قلب آن‌ها افزوده شد. مجدداً حمله را شروع کردند و به قلب ناوگان پارس حمله‌ور شدند باز نبرد سختی درگرفت ولی مثل بار اول نتیجه قطعی حاصل نشد.

                              در روز سوم پارس‌ها خشمگین از به‌طول انجامیدن نبرد قوای خود را جمع‌آوری و صفوف خود را به صورت نیم دایره آراسته و حمله را شروع کردند با شروع درگیری تعداد زیادی از کشتی‌های یونانیان غرق شد و خسارت زیادی به بحریه آن‌ها وارد آمد در این حین یونانی‌ها مردد در عقب‌نشینی بودند که خبر شکست اسپارتی‌ها در تنگهٔ ترموپیل و کشته شدن لئونیداس به آن‌ها رسید پس تصمیم گرفتند که عقب‌نشینیی کرده به داخل یونان بگریزند بدین ترتیب با فرار یونانی‌ها نبرد آرتمیزیوم به نفع ایرانی‌ها خاتمه یافت و ناوگان دریایی ایران آرتمیزیوم را فتح کرد. در نتیجه این دو نبرد آتن توسط خشایارشا فتح شد و سپاهیان ایران در پایتخت یونان یعنی آتن با افتخار رژه رفتند.

                              چون عهد نمیشود کسی فردا را
                              حالی خوش دار این دل پر سودا را

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              2
                              • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

                                این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

                                واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

                                متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

                                @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

                                Matin Mousavi 1M آفلاین
                                Matin Mousavi 1M آفلاین
                                Matin Mousavi 1
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #15

                                Matin Mousavi 1

                                سردار وهرز

                                وهرز به محض رسیدن به یمن دستور داد تا کشتی‌هایی را که ایشان را آورده بود بسوزانند تا لشکریان وی دیگر امیدی به بازگشت نداشته باشند. فرمانده حبشیان وقتی این گروه اندک را دید، اعتنایی نکرد اما بسیاری از مردم یمن که از بیداد حبشیان به تنگ آمده بودند، با لشکریان ایران توأم شدند. شمارهٔ این گروه را پنجاه هزار تن نوشته‌اند. مردم به فرماندهی این گروه توانستند حبشیان را از یمن بیرون کنند و حتی آنها را دنبال کردند و تا حبشه تاخت و تازهایی نمودند و سیف بن ذی یزن را به پادشاهی یمن نشاندند. به این ترتیب از آن پس یمن فرمانبردار ایران شد و سیف بن ذی یزن نیز خراج به دربار ایران می‌فرستاد.چندی نگذشت که چند تن از حبشیان که در خدمت سیف مانده بودند، او را کشتند. وهرز دوباره از طرف انوشیروان مأمور شد که فتنهٔ یمن را فرونشاند و خود از طرف دولت ساسانی در آنجا به حکمرانی بپردازد. بدین گونه تا ظهور اسلام مردم یمن تبعیت از حکمرانان ایرانی می‌کردند و بازماندگان گروهی که انوشیروان به یمن فرستاد را اعراب ابناء (جمع ابن) می‌نامیدند.

                                چون عهد نمیشود کسی فردا را
                                حالی خوش دار این دل پر سودا را

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                2
                                • Matin Mousavi 1M Matin Mousavi 1

                                  این تاپیک رو برای شناساندن سرداران گمگشته و مظلوم ایرانی زدم که بزرگ‌ترین کارها رو برای این خاک کردن ولی یا ناشناخته هستند و یا شهرتشون در حد اسمی بیش نیست.

                                  واقعا عیبه که ما قهرمان‌های خودمون رو نشناسیم🤦🤦.

                                  متاسفانه در طول تاریخ به دلایلی گم شدن و اسمی ازشون نیست‌

                                  @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-همخوانی تجربی تجربیا @انسانیا @ریاضیا

                                  Matin Mousavi 1M آفلاین
                                  Matin Mousavi 1M آفلاین
                                  Matin Mousavi 1
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #16

                                  Matin Mousavi 1
                                  سردار هرمزان
                                  بلللله باز هم خیانت🤦 عجیبببه خیلی عجیبه این همه خیانت در تاریخ ما چرا هست من نمیدونم🤦
                                  نخستین جایی که از هرمزان به میان می آید در زمان یزدگرد سوم آخرین پادشاه ایران است که یکی از اسپهبدان بود. هرمزان در جنگ قادسیه همراه رستم فرخزاد حضور داشت و فرمانده پیاده های ایران در جناح راست ارتش ایران بود که پس از شکست ایرانیان و کشته شدن رستم فرخزاد، بهمن جادویه و گلینوش و … سپاه شکست خورده ایران به فرماندهی بهرام رازی ، هرمزان و پیروز خسرو به سوی ایران بازگشتند، اما در راه بازگشت و در نزدیکی های شهر بابیروش (بابل) تصمیم گرفتند که بار دیگر با اعراب بجنگند و انتقام خون کشته شدگان را بگیرند و همچنین مانع حرکت اعراب به سوی تیسفون شوند ولی در این جنگ نیز سربازان تشنه لب و بی روحیه ایران نیز شکست دوباره خوردند. پس از آن نیز هرمزان با گرد کردن دوباره سپاه قادسیه همراه مهران رازی بار دیگر در نبرد جلولا با اعراب جنگیدند ولی در آن جنگ نیز سپاه ایران شکست خورد و مهران رازی در آن جنگ کشته شد.

                                  پس از شکست ارتش ایران در قادسیه و سقوط تیسفون، و سپس نبرد جلولا، بیشتر شهرهای اطراف تیسفون با پرداخت مبلغ بسیاری طلا به مسلمانان با آنان صلح کردند. ولی پس از اندکی که خبرهای قتل و غارت مردم شهرهایی که اسلام را نپذیرفته بودند، به گوش آنان رسید، پیمانی که با اعراب بسته بودند را شکستند و به جنگ اعراب مسلمان رفتند. هرمزان که اوضاع خوزستان را چنین دید تصمیم گرفت به آن سرزمین برود و همچنین آگاهی یافت که مسلمانان در شهر تازه تاسیسان یعنی بصره نیروی آنچنان ندارند. هرمزان در دو درگیری خود با مسلمانان شکست خورد (۱۶ هجری) پس تصمیم گرفت به شوشتر، نزد برادرش شهریار برود و با استفاده از برج باروی مستحکم شهر شوشتر، جنگ را با اعراب ادامه بدهد. پس بدین منظور رو به شهر شوشتر نهاد و با جمع آوری مردم دوستدار شاهنشاه ایران و همچنین آذوقه بسیار وارد شهر شوشتر شد از آنجایی که شوشتر شهری آباد و دارای رودخانه بود توانست در اندک مدتی آذوقه فراوان برای سپاه در داخل شهر جمع آوری کند.پس از آگاهی مسلمانان و همچنین خلیفه اعراب از تجمع نیرو های ایرانی در شهر شوشتر، خلیفه ابوموسی اشعری را با سپاهی بزرگ به جنگ هرمزان و ایرانیان فرستاد. ابوموسی اشعری و سپاه عرب پس از رسیدن به شوشتر سعی کردند شهر را تصرف کنند ولی از آنجایی که شهر دارای برج و باروی مستحکم بود و همچنین سپاهیان ایران که از خود جافشانی های بسیاری می کردند، مسلمانان موفق به تصرف شهر نشدند.

                                  پس از مدتی که مسلمانان در حمله به شهر نومید و ناموفق بودند پیرمردی که اهل همان حوالی بود به نزد ابوموسی اشعری می رود و اظهار می کند که یک راه مخفی را مشناسد که سپاه مسلمانان می تواند بدون جنگ وارد شهر شود. اعراب پس از بررسی کردن آن راه، دسته دسته از همان راه وارد شهر می شوند و ایرانیان غافلگیر شده سپاه دشمن را داخل شهر می بینند ولی با این وجود به جنگ آنان می روند ولی در جنگی که در داخل شهر درمیگیرد سپاه کوچک ایران شکست می خورد و هرمزان همراه ۹۰۰ تن از سربازان خود به ارگ شهر پناه می رود و چون شهر را از دست رفته میبیند، ابوموسی به هرمزان پیغام فرستاد که اگر تسلیم شوند، از آنان خواهد گذشت و چون هرمزان بسیار نومید بود تسلیم می شود. ابوموسی اشعری هرمزان را پس از جنگ به عنوان اسیر به مدینه می فرستد و ۹۰۰ تن دیگر را گردن می زند.

                                  پس از خیانت یکی از مردمان شوشتر که راه مخفی به شهر را به مسلمانان نشان داد که موجب سقوط آن شهر شد، به دنبال آن شهر گندی شاپور (جندی شاپور) نیز بدون جنگ خود را تسلیم اعراب می کند در نتیجه تمام ایالت خوزیا (خوزستان) به دست مسلمانان می افتد.

                                  پس از رسیدن هرمزان به مدینه او را نزد عمر که در مسجد در خواب بود می برند، اعراب با دیدن لباس های فاخر هرمزان با دهانی باز به او می نگریستند، هرمزان از اعراب می پرسد امیر المومنین کجاست؟ اعراب می گویند مگر نمیبینی او امیر المومنین است. عمر از خواب بر می خیزد و پس از گفتگو با هرمزان، دستور قتل او را صادر می کند. هرمزان قبل از مرگ درخواست آب برای نوشیدن می کند، چون آب می آورند هرمزان در خوردن آب شتاب می کند. عمر با دیدن این کار او، دلیل شتاب او را در خوردن آب می پرسد. هرمزان پاسخ می دهد که بیم آن دارد که او را در هنگام خوردن آب بکشند. ولی عمر قول می دهد تا هنگامی که او آب را ننوشیده است کسی اجازه کشتن او را ندارد. هرمزان با گرفتن این قول از عمر آب را نمی نوشد و آن را بر زمین می پاشد و بدین ترتیب عمر طبق قولش او را نمی کشد و اجازه کار کردن در مدینه را به او می دهد. (رسم پاشیدن آب پشت سر مسافر از این واقعه به وجود آمده، البلاذری، فتوح البلدان، به تصحیح دکتر صلاح‌الدین المنجذ)

                                  هرمزان در سال ۶۴۴ میلادی با پیروزان (فیروزان، فیروز، پیروز) که در جنگ نهاوند به اسارت مسلمانان در آمده بود، همکاری می کند و درنتیجه عمر خلیفه اعراب را به هلاکت می رسانند. خود هرمزان نیز در روز ۷ام نوامبر سال ۶۴۴ میلادی به دست عبید الله بن عمر (پسر عمر) به دلیل دست داشتن در قتل عمر کشته می شود.

                                  چون عهد نمیشود کسی فردا را
                                  حالی خوش دار این دل پر سودا را

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  2
                                  • Matilda2M آفلاین
                                    Matilda2M آفلاین
                                    Matilda2
                                    فارغ التحصیلان آلاء
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #17

                                    سلام
                                    اولین چیزی که میخواستم بگم درباره غضنفر آذرفر هستش میتونید توی گوگل یه سرچ کوچیک بکنید دومین چیز خیلی مربوط به تاپیک نیست ولی میخواستم بگم درباره عملیات مانتیس یا آخوندک هستش که ۵۶ ایرانی و ۲ آمریکایی کشته شدن:)

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    1
                                    پاسخ
                                    • پاسخ به عنوان موضوع
                                    وارد شوید تا پست بفرستید
                                    • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                    • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                    • بیشترین رای ها


                                    • درون آمدن

                                    • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                    • اولین پست
                                      آخرین پست
                                    0
                                    • دسته‌بندی‌ها
                                    • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                    • جدیدترین پست ها
                                    • برچسب‌ها
                                    • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                    • دوره‌های آلاء
                                    • گروه‌ها
                                    • راهنمای آلاخونه
                                      • معرفی آلاخونه
                                      • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                      • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                      • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                      • معرفی گروه‌ها
                                      • لینک‌های دسترسی سریع