هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
Michael Vey
سلام حالتون چطوره@حمید-صباحی خوبم تو چخبرر
-
@haniehno همینقدر خوبه اسمشونو میدونین
حبه انگور ک کلا مجهول الدوله بودTragic Girl من هیچی از این آقا نمیدونم
نمیخوام بدونم -
@سجاد-ذوالفقاری
خب دریت ترش می کنم
بهسمت پیتر قدم بر می داشتم
که ناگهان ذهنم متوقف شد و دیور توان حرکت نداشتمچشمانم سیاه شد. و با سر زمین خوردم و ناگهان خود را میان همون کابوس دیدم
با این تفاوت که عکس در دستم بود....
@jahad-128 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری
خب دریت ترش می کنم
بهسمت پیتر قدم بر می داشتم
که ناگهان ذهنم متوقف شد و دیور توان حرکت نداشتمچشمانم سیاه شد. و با سر زمین خوردم و ناگهان خود را میان همون کابوس دیدم
با این تفاوت که عکس در دستم بود....
دوباره همون هیولای سیاه
نزدیک و نزدیک تر میشد
میترسیدم
ولی انگار که میشناختمش -
_MILAD_ عاها همون اسکرین و اینا
خوبه حوصل عذرخاهی ندارمTragic Girl
/: نه بابا به چیا فکر میکنید شما
-
@حمید-صباحی خوبم تو چخبرر
شما الان نوبتونه ادامه بدید
-
Tragic Girl
/: نه بابا به چیا فکر میکنید شما
_MILAD_ ن خب اینک کسی از من ناراحت باشه
خوشم نمیاد
باید از دلش در ارود -
_MILAD_ ن سجاد گف فاطمه ادامه بده بعد خودش بعد من
Michael Vey
من فاطمه نمیبینم اینجا فاطمه کیه
-
_MILAD_ ن خب اینک کسی از من ناراحت باشه
خوشم نمیاد
باید از دلش در ارودTragic Girl من ناراحتم
-
Michael Vey
من فاطمه نمیبینم اینجا فاطمه کیه
_MILAD_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Michael Vey
من فاطمه نمیبینم اینجا فاطمه کیه
@jahad-128
-
@حمید-صباحی خوبم تو چخبرر
Michael Vey
الحمدالله بد نیستم -
Tragic Girl من ناراحتم
_MILAD_ اصل کار حرف اوله
-
Michael Vey
من فاطمه نمیبینم اینجا فاطمه کیه
-
@F-Seif-0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
هوف…
همیشه همین بودهاصن بعد هر سربالایی سرازیری در کار نبود
از اول همش درد همش خواب بدو درد مارو از خواب پروند -
Michael Vey
بنویس داستانتو دیوونه شدم
-
@F-Seif-0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
هوف…
همیشه همین بودهاصن بعد هر سربالایی سرازیری در کار نبود
از اول همش درد همش خواب بدو درد مارو از خواب پروند -
@jahad-128 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری
خب دریت ترش می کنم
بهسمت پیتر قدم بر می داشتم
که ناگهان ذهنم متوقف شد و دیور توان حرکت نداشتمچشمانم سیاه شد. و با سر زمین خوردم و ناگهان خود را میان همون کابوس دیدم
با این تفاوت که عکس در دستم بود....
دوباره همون هیولای سیاه
نزدیک و نزدیک تر میشد
میترسیدم
ولی انگار که میشناختمش@سجاد-ذوالفقاری یهو دلم هری ریخت.. با دستای لرزون ب عکس نگاه کردم و ...
هیولا -که تهچهره شبیه بچگی من بود- با لبخند ژکوند نزدیکم اومد و تو گوشم زمزمه کرد:
+چطوری جون دل؟
-
شاید دل من عروسکی از چوب است....
مثل قصه پینوکیو محبوب است...
چه دماغی دارد این بیچاره!
از بس که نوشت حال من خوب است..... -
@F-Seif-0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری اره اره…
️
زهر مار و اره :|
انرژی مثبتات کو؟